ناتور رحمانی
(مار – شال)
يک ديد گذرا به خاطرات ( تومی فرانگ ) قومندان قوت های امريکا و ناتو . گورنرجنرال موقت درعراق بعد حمله امريکا . مسوول رهبری عمليات نظامی در افغانستان و مولف کتاب ( امريکن سولجر ) .
بعد حادثه اندوهبار يازدهم سپتامبر و سرنگونی برج های مشابه در امريکا ( مستربوش ) روی دو شست پا نشست و با مشت گره کرده نعره زد : وای بحال القاعده و تروريزم . من يعنی امريکا در هر حالتی خون بهای قربانيان بيگناه ای اين حادثه شوم و غير انسانی را خواهم گرفت . حتا اگر اين تروريست های انتحاری در دورترين نقطه ای دنيا باشند . عراق يا افغانستان . اين گروه های آدمکش و ضد تمام موازين بشری به هيچوجه قابل عفو و ترحم نيستند . با تمام قدرت ، امکانات مالی و نظامی آنها را خواهم کوبيد تا ديگر جرات نتوانند دست به انهدام تمدن غرب بزنند ... وازين مجمل حرفها ؟! ....
راز های ويران نمودن برجهای تجارتی هم شکل ، بخون کشيدن مردم بيگناه ، ربودن هواپيما ها ازحيطه ای قدرت امنيت و ( سيا ) بازی های سياسی امريکا ، حمله به عراق و افغانستان و غيره و غيره قسماً امروز و کلاً فردا يا در آينده ای نه چندان دور برملا و آشکار خواهد شد .
( مستر بوش ) با يک چرخش شيادانه کمر به نابودی و تارومار ساختن لشکر خود ساخته ای چماق بدست اش در افغانستان بست . اما نيم کاسه ای زير کاسه يا بهانه همانا تامين امنيت درين سرزمين آشوب زده بود تا با خيال راحت از کشور های پدرمرده ای شوروی سابق لوله های نفت و گاز را به حلقوم امريکای تشنه برساند ... ( امريکا به هيچوجه عاشق گل روی افغانهای ستمديده نبوده و نيست که بخواهد سرزمين آش گرفته شانرا به بهشت برين تبديل نمايد . اين موضوع چون آفتاب برای هر افغان معلوم است . )
درپلان حمله به افغانستان امريکا ضرورت به يک همتا و همکار داشت تا با مصرف کمتر و تلفات در حد هيچ قوت های خود را پياده کند ... و اين شريک جرم بايد بومی و کارشناس محل ميبود تا درب را از داخل بروی تفنگداران امريکا بگشايد و زمينه ای فرود آمدن بمب افگن های غول پيکر ( ب 52 ) را با امن و امان مساعد سازد ... کابل برای اين امر مطلوب نبود و امريکا سمت شمال را بهتر می پنداشت زيرا خطر کمتر و کارآيی بيشتر داشت . چون درحالت جنگ وگريز با تفنگداران ( ملا عمر ) نيمه مجرای برای تنفس بود . بنابراين بهترين انتخاب برای امريکا ايتلاف با نيرو های شمال بود . او قبلاً باهمدستی شرکا بتاريخ نهم سپتامبر بزرگترين مانع يعنی ( احمد شاه مسعود ) را با يک حمله انتحاری از سر راه برداشته بود . امريکا باخيال راحت بفکر معامله با جانشين ( آمر صاحب ) شد يعنی ( آقای فهيم ) ريس امنيت دولتی امارات ( پروفيسور ) صاحب و مار – شال با صلاحيت ... مسووليت اين مهم بدوش شخص با تجربه و از کوره برآمده ( تومی فرانگ ) گذاشته شد . او در کتاب خاطرات خويش ( امريکن سولجر ) طرز ملاقات با آقای فهيم را اينطور مينويسد : ناتو و امريکا حاضر گرديدند ( بيست مليون ) دالر برای آقای فهيم بپردازند تا زمينه ای فرود آمدن هواپيما ها و پياده شدن عساکر امريکا را فراهم نمايند . ( تومی ) مينويسد : وقتی فهيم با موتر بينز 200 سفيد و خاک آلود خويش به ميعاد گاه حاضر شد چهره ای ديگری می نماياند به غير از آنکه من در مخيله ام از وی تصوير کرده بودم . حريص و دستپاچه معلوم ميشد ... من در تمام مدت از نظر روانی وی را ميکاويدم و ميخواستم بدانم اين آقا چقدر جاغور دارد ؟ حرفها تمام شد و معامله صورت گرفت . موقع پرداخت پول من يقين داشتم بيشتر از ده مليون دالر نخواهد خواست . تصميم داشتم باوی چنه بزنم و وجه را تا هفت مليون پايين بياورم . مگرجالب اينکه او دهان باز نمود و در ازای اين معامله پنج مليون مطالبه نمود . حدس من درست بود او جاغور نداشت . هنگام پرداختن پول که نقد در بکس ديپلومات بود با کنايه بوی گفتم : آقای فهيم متوجه باشيد که انتقال پنج مليون دالر امريکايی از توان موتر خاک آلود بينز کهنه تان زياد است ....
بعد از حمله و عمليات امريکا به افغانستان و گسل لشکر ( ايساف ) و ايتلاف شمال . ساختار دولت موقت و جلوس ( آقای کرزی ) به سرير قدرت و سياست آقای فهيم يا مار – شال فهيم معاون وزارت جنگ گرديد و روزگار اسپ مرادش را به جولان در آورد . بعداً او ناراضی و ناسازگار با برادران همتن . دولت و بانيان آنرا به ستوه آورد . تا بلاخره تصميم برين شد که معزول گردد و کنار زده شود ( چون خار بغل گرديد ) مگر اخراً مصاحبه وی با شبکه ای خبررسانی تلويزيون ( طلوع ) که از سايت بی بی سی نشر گرديد و مزين با تصوير جناب شان بود سخت جالب و قابل تامل است . آقای فهيم به رويت فوتو بسيار چهره به هم زده سيمای اندوهگين و درهم فشرده دارد که حکايت از غرق شدن کشتی ها و غارت اموال چپاول کرده اش ميکند . يا با حالت غمگين مشت گره کرده زير الاشه و نگاه های پُر درد حکايت ديگريست که می پنداری از جفای دلدار و بربادی عشق افلاطونی گله دارد ... به هر رو واقعاً دل آدم بحال اين بخت بر گشته ای مظلوم و برباد شده ميسوزد ... و يا شايد هم اکت شاعرانه کرده اند چون آگاه شديم که ايشان شيفته ای شعر و شاعری استند ؟!
مار – شال درين مصاحبه وانمود کرده اند گويا از تصميم و عملکرد آقای ( کرزی ) که برای بدست آوردن قدرت زير سايه ( ب54)
ولشکر ايساف تبانی داشته و انباز بودند ناراحت و گله مند است ... خوب حق هم دارد . مليون ها پول باد آورده و غارت کرده يکطرف است و کلاه گوشه ای سلطانی ، مقام و چوکی يکطرف .
آقای مار – شال فهيم با فهم تند و تيز خويش ريس دولت افغانستان را به ايجاد انجماد سياسی و بی اعتمادی ميان گروه های رقيب متهم نموده اند . اگر واقعاً کلماتی مثل ( ايجاد – انجماد و ... ) تراوش آگاهی و نبوغ خودشان باشد ملت شگفت زده خواهد شد . چه ازآن << سواد ضعيف اين گمان نبود >> و همينطور جملات بلند بالای ديگری که از کتاب خرد آقای مار – شال باز گوهی شده مثلاً : مجاهدين ميخ ثبات سياست افغانستان استند که با سياست های غير مردمی دولت به حاشيه رانده شده اند . و عملکرد های درين زمينه هنوز هم ادامه دارد و ....
در جای ديگری می افزايند : من در جريان انتخابات رياست جمهوری قادر بودم و ميتوانستم موانع و اخلال ايجاد نمايم . مگر نکردم زيرا با آقای کرزی دوستی و مناسبات شخصی دارم . آفرين مار – شال خوب . اگر خدا نخواسته رشته ای مودت بين شان بريده ميشد چی وضع و حالی بوجود ميامد ؟ شايد درست مثل حوادث انتقام گيری صدراعظم صاحب از ريس جمهور پروفيسور ربانی ميبود که راکت های پرتاب شده از چهار آسياب خانه ، زمين و آدم را به همديگر کوک زد و کناره سرک ها جويه های خون جاری شد که توته های گوشت سوخته ای انسان در آن شنا ميکرد ... توبه توبه از آن روز و آن روزگاران . پس صد آفرين بر مار – شال خود ما ....
باز جای ديگر قهرمان ما در مصاحبه اش ميفرمايند : من چندين بار با ( داکتر نجيب ) در پناهگاه اش در دفترملل ملاقات داشتم . مگر واضع نشد اين ديد وباز ديد های مخفيانه و جاسوسانه چی بوده و روی چی معامله ای صورت گرفته است . آيا صحبت های ريس اسبق امنيت دولتی با ريس سابقه خدمات امنيت دولتی روی مسايل کاری و آموختن تجارب قصابی بوده يا کدام گپ ديگر که فقط آقای فهيم خان ميدانند و چند همدست و شريک ديگرش که با شمال از شمال آمدند و شمه ای از حال بوجود آوردند ... ملت آرزو دارد بداند زد و بند های عقب پرده چی بوده و چگونه بالای خون شان معامله صورت گرفته است ؟!
جالبترين قسمت مصاحبه آنجاست که مار – شال امنيت دولتی و معاون وزارت جنگ خود را ناقص حقوق بشر نميدانند و گزارش ديده بان حقوق بشر را مغرضانه و دارای اهداف سياسی ميدانند !!
واقعاً آدم پخته و کوره ديده و همچنان شخصيت سياسی آگاه و خردمند است که تمام کوره راه های سياست را خوب کوبيده اند . خنک بر تو مار – شال . حکايتی يادم آمد . گويند : در زمان های قديم هر گاه زن بدکاره ای در گير ميشد متعصب شهر رویش را سياه نموده وی را طور معکوس بالای مرکب می نشانيد و به کوچه پسکوچه ها می گشتاند تا رسوايی اش برای ديگران عبرت شود . از قضا خانمی در چنين وضع پريشان گير کرد و حقارت نصيب اش شد . زمانيکه وی را از کوچه خودشان عبور ميدادند بوضاحت ميدانست که از سروصدای متعصب و اطفال انباغ اش از فراز بيره ای بام او را تماشا خواهد کرد و بی آبرو خواهد شد !! اتفاقاً چنان پيش آمد . آنگاه زن بزه کار رو به انباغ نموده ميگويد : << باز همی ره هم سر مه کو >> زهی ديده درايی ....
آقای مار – شال هم شهکار های سالهای 90 ميلادی خويش را فراموش کرده اند و گويا به ملت وانمود می فرمايند که وحشت و دهشت آن روزگاران را مربوط به او و دار و دسته اش ندانند ... واقعاً بيچاره مار – شال هيچ کاری نکرده اند . ( دزد گفتن و بر بستن ) .
آقای مار – شال گفته اند : کارنامه های مجاهدين بخشی از ارزش های تاريخی مردم افغانستان است ؟! ....
درست . کدام افغان شير پاک خورده آن کارنامه ها و ارزش ها را فراموش خواهد کرد . چگونه خواهد توانست فروپاشی تاريخ ، ثقافت ، هنر ، هويت و نابودی تمام ارزش های مادی و معنوی خويش را که درآن روزگار رخ داد فراموش کند ! ابداً .
به هر رو به گفته شان : جناب مار – شال ؛ معاون وزير جنگ و ريس اسبق امنيت دولتی هم اکنون قصر نشين در کارته پروان مالکيت شخصی شان استند و وقت گرانبار شانرا با شعر و شاعری می گذرانند شايد شعر های ازين دست ميخوانند و مينويسند :
<< کجکی ابرويت نيش گژدم است --- چکنم افسوس مال مردم است >> همچنان به پرورش گل و گياه مصروف استند ممکن گلهای عشقه پيچان که از هر ستون و پرچالی بالا رود و با همسايه ( هم سايه شود ) و گياه های هرزه که باز زمين سوخته را آزين بخشد ... و اضافه نموده اند : که به اسپ سواری عشق دارند . سواری يکی از علايق مستدام اربابان و دولتمردان مستبد سرزمين ما بوده است حالا ديگر فرق نمی کند اسپ باشد يا گرده ای ملت ....
او ميگويد : بيشتر اوقات را با نوه هايش سپری مينمايند . خوب است . مگر ما ملت اميدوار استيم ايشان با خير خواهی ذاتی که دارند آن اطفال معصوم را با سياست بازی های ملوث خود شان آشنا نسازند و بگذارند آن چوچه ها با برداشت دقيق روزی با بلوغ سن و آگاهی در مورد پدربزرگ و شهکار های شان کتاب يا کتابها بنويسند تا بچه های ما بخوانند .
سپتامبر 2005