دوکتور رسول رحيم

از7 و8 ثورتا همیاریهای درازمدت استراتژیکی با امریکا وایجاد پایگاه های نظامی دایمی امریکا درافغانستان

  از معرکه آریان7 ثور جز پرچم برچیده شده و سپاهی ازلحاظ اخلاقی شکست خورده چیزقابل ذکر دیگری بجا نمانده است. درحالیکه نقش پردازان 8 ثور درپناه سرنیزه و قدرت دولتی هنوزهم برعملکرد تباه کن دوران قدرتمندی شان مهرتقدیس میزنند. این دو رویداد نامیمون تاریخی درخاطرهء مردم همواره مرگ، ویرانی، تمکین به دشمنان خارجی افغانستان و ادبارملی را تداعی می کنند.  تاوان سبکسریهای 7 ثور را شوروی به بهای هستی معنوی وسیاسی خود پرداخت. تاوان بیراهه رفتن های 8 ثور را ازحالا تا فرداهای ناشناخته همه ملت های ستمکشیدهء مسلمان خواهند پرداخت.

انتقاد صرف ازاین دو رویداد هیچگونه فضیلتی نخواهد داشت مگراینکه انتقاد گران درعمل و نظر برای اعتلای مادی ومعنوی مردم بکوشند، خود آگاهی ملی را جانشین ادبارملی سازند و دوران فتور آزادی را هرچه کوتاه ترگردانند.

بدین منوال به جرئت میتوان گفت که برلوح تقدیر ناقدان 7 و8 ثورنیز هیچ نشان رستگاری ازلی و ابدی نقش نبسته است، فقط عمل و نظر روزمرهء آنانست که ترازنامهء خیربودن و یا شریربودن شانرا رقم میزند. بنابراین هیچ تضمینی وجود ندارد که لغزشهای گونه گون دموکراسی خواهان؛ دموکراسی را نیز در کنار پدیده های 7 و8 ثور درگرداب رسوایی و بدنامی بیفگند.

ذکر تراژیدی های خونین وخفت آور  7و 8 ثور با گستردگی ماندگاری درهمه ابعاد فرهنگ معاصر افغانستان بازتاب یافته اند.سیاسیون نیز در این راستا قلمفرسایی های فراوانی نموده اند که بیشتر رنگ و بوی ایدئولوژیک و انتقامجویانه داشته اند. آنچه دراین راستا بدان کمتر توجه شده است بیم دادن از تکرار سناریو وعملکرد های این دو حادثه در زیرعناوین سیاسی روشنفکرپسند میباشد. این بدان معنا است که در روزگار ما " دموکراسی" نیز میتواند با ویرانی، قتل، اسارت  و ادبار ملی توأم باشد.

 

طرح همیاریهای درازمدت امنیتی میان امریکا و افغانستان ومسئلهء ایجاد پایگاه های دایمی امریکا در افغانستان

 امسال مقارن با سالروز 7 و8 ثورمسائل سرنوشت سازبکلی تازه ای چون تقاضای "همیاری درازمدت امنیتی با امریکا" (1) توسط آقای حامد کرزی رئیس جمهورافغانستان و ایجاد"پایگاه های نظامی دایمی امریکا " درافغانستان توسط سایر مقامات و رجال دولتی در رسانه ها گزارش شده اند. مواضع اصولی دموکراتها دربرابر این قضایا مستقیماً با سرنوشت و اعتباردموکراسی ارتباط می یابد.

" همیاریهای درازمدت امنیتی " یک تعارف دپلوماتیک نیست که بتوان بآسانی ازکنارش گذشت. این مقوله نمیتواند مانند تقاضای " کمکهای اقتصادی جامعهء بین المللی به افغانستان" درشمارخواستهای روزمرهء "دولتهای ورشکسته" چنان تصنیف گردد که بحث روی آن به یک فرصت مناسب موکول گردد. ایجاد " پایگاه های نظامی دایمی امریکا درافغانستان"، ازقماش " گسترش ساحهء عملیات نیروهای بین المللی پاسدارامنیت ( آیساف) " هم نیست که آنرا به سود تقویت اقتدارمرکزی و انحصار قدرت قهری دردست دولت تفسیرنمود وتضعیف جنگسالاران وگروه های خود سرملییشه های محلی را ازآن استنباط نمود.

چون هم "همیاریهای درازمدت امنیتی" وهم " ایجاد پایگاه های نظامی دایمی" بلافاصله برجهت یابیهای حاکمیت ملی، امنیت اجتماعی، انکشاف اقتصادی، روابط بین المللی وصلح منطقه وجهان اثرمیگذارند، ناگزیر پیامدهای آن هرگاه  گسترده تراز پیامدهای 7 و8 ثورنباشند، بهیچصورت کم اهمیت تر از آنها نیستند. با چنین رهیافتی، بافت تحلیلی این قضایا نیزبهیچصورت به قلمرو افغانستان محدود نمانده، بلکه مجموع سیستم روابط بین المللی جهان را درمی نوردد.

 پسمنظر تاریخی مسئله

ظاهراً چنین به نظر میرسد که طرح " همیاریهای درازمدت امنیتی افغانستان و امریکا" محصول اضطرار پایان ناپذیراوضاع و تصمیم امریکا برای "بیرون کشیدن بخش اعظم نیروهایش"(2) پس از انتخابات پارلمانی درماه سپتمبرازافغانستان باشد.

اما دربند 6 مادهء 64 قانو ن اساسی جدید افغانستان آمده است که : "فرستادن قطعات قوای مسلح به خارج افغانستان " به تائید شورای ملی،ازصلاحیتها و وظایف رئیس جمهور میباشد. درگذشته اعلان جنگ و صلح قانوناً ازصلاحیتهای رئیس دولت افغانستان دانسته میشد. درقانون اساسی جدید دربند4 مادهء 64 نیز" اعلام حرب ( جنگ ) ومتارکه به تأئید شورای ملی " ازصلاحیتهای رئیس جمهوراعلام گردیده اند. ولی بند 6 مادهء 64 یعنی فرستادن قطعات قوای مسلح به خارج افغانستان بسیار استفهام آمیزاست. این نکته همراه با حذف اصل "بیطرفی عنعنوی " افغانستان ازمتن قانون اساسی جدید و توأم با آن پیشنهاد " همیاریهای درازمدت امنیتی با امریکا"، میتوانند بیانگر یک تمهید قبلی و جهت گیری سیاسی جدید درروابط خارجی افغانستان، پس ازکنفرانس پترزبرگ سال 2001میلادی باشد. جاگزین ساختن چنین فقرهءبیسابقه  درقانون اساسی جدید ابعاد فرا مرزی " همیاریهای درازمدت امنیتی " را درچشمرس قرارمیدهد.

تام ا نگلهاردتTom Engelhardt  به تاریخ 4 ماه اپریل ضمن مقالهء مبسوطی زیرعنوان " افعانستان : مواد مخدر، پایگاه ها وزندانها"، کم و بیش ما را درجریان فرآیند تصمیم گیری برای " همیاریهای درازمدت امنیتی" و "پایگاه های دایمی" قرارمیدهد. او مینویسد:

 " جنرال هوایی جیم هنتJim Hunt، درمصاحبه ای گفته است :" ما به ماموریت مان تازمانی ادامه میدهیم که یک جامعهء آزاد و با امنیت را برای مردم افغانستان تأمین نمائیم."

جنرال ریچارد مایرزRichard Myers، لوی درستیز(رئیس ستادارتش) امریکا درمیدان هوایی کابل گفته است :

"امنیت درسرتاسرکشورخوب هست، استثنأً خوب است ."

او درجای دیگری گفته است :

" ایالات متحدهء امریکا درنطردارد، پایگاه دایمی ای دراینجا( افغانستان) نگه دارد. همانطوریکه نیروهای نظامی اشرا درسرتاسرجهان مجدداً جا بجا میسازد."

وی اینکار را "ازروی ادب " "همیاری استراتژیک " بین وزارت دفاع امریکا و افعانستان زیر رهبری کرزی خواند.

سناتورجان مک کینJohn Mac Cain، شخصیت دوم درکمیتهء خدمات نظامی مجلس سنای امریکا ضمن مسافرت به کابل و پس ازملاقات با کرزی گفته است:

من خواهان "همیاری استراتژیکی هستم و ما معتقدیم که این همیاری برای سالیان بسیار زیادی ادامه یابد." وی به خبرنگاران اطمینان داد که این " همیاری " باید شامل " پایگاه های دایمی " برای نیروهای نظامی ایالات متحدهء امریکا باشد.(3)

 دیدگاه های مقامات افغان درمورد پایگاه های دایمی امریکا

به گزارش سرویس اخبارفارسی بی بی سی، بتاریخ 23 ماه فبروری سال جاری، پس ازآنکه سناتور جان مک کین خواهان ایجاد پایگاه های دایمی امریکا درافغانستان گردید وگفت که این امرنه تنها برای مردم افغانستان بلکه برای امریکا نیز خوب هست، زیرا منافع امنیتی درازمدت امریکا را درمنطقه حفظ می کند؛ جاوید لودین سخنگوی رئیس جمهور افغاستان گفته است :

" احداث پایگاه ها بدون موافقت پارلمان کشورش غیرممکن است"(4)

مطابق به یک گزارش دیگر، رحیم وردک وزیردفاع افغانستان با این پلانها مخالفت کرده وبه خبرنگاران گفته است :

" افغانستان درمرحلهءکنونی بیشترازهمه به وسائل عصری نظامی وانکشاف ارتش خود ضرورت دارد." (5)

اما پیترشپیگلPeter Spiegel بتاریخ 5 اپریل درروزنامهء فایننشل تایمزلندن نوشته است:

" وزیر دفاع افغانستان بروز سه شنبه یکی از روشن ترین علامات را دایر براینکه کابل حاضراست تا نیروهای امریکایی درآن کشور بصورت دایمی پایگاه داشته باشد، داده است. او گفته است که حکومتش با ایالات متحدهء امریکا دادن پایگاهی را بعد از پایان پروسهء ملت سازی مورد مباحثه قرارداده است.

جنرال رحیم وردک گفته است: تفصیلات حضوردرازمدت امریکا هنوز مورد مباحثه میباشد. اما رحیم وردک علامت داده است که کابل مشتاق "ترتیبات دوامداری" است که شامل پایگاه های هوایی دایمی یا وسایل نظامی " قدمهء اول "(pre- position) باشد تا نیروهای توظیف سریع امریکایی

 Rapid Deployment Forces دربحرانات از آن استفاده نمایند.

رحیم وردک افزوده است:

" ما مسلماً مناسبات وهمیاری دوامداری با دوستان بین المللی مان برقرارخواهیم نمود. چنین چیزی ما را از بی توجهی فاجعه باربین المللی نسبت به افغانستان دردههء 90 که برای ما چنین گران تمام شده است، جلوگیری می نماید."

رحیم وردک در مورد نگرانی کشورهای همسایه ازحضوردایمی امریکا درافغانستان گفته است : همزمان با هرتوافق با ایالات متحدهء امریکا، کابل خواهد کوشید تا پیمانهای امنیتی ای با نیروهای منطقه ای بوجود آورد.

وی این گزارشها را که ایالات متحدهء امریکا این پایگاه ها را برای دیده بانی ازعملیات نظامی در ایران بکارخواهد گرفت، رد نموده و گفت :

ایالات متحده ء امریکا تواناییهای الکترونیکی کافی دارد تا اینکار را ازجای دیگری انجام بدهد. آنها نیاز ندارند تا اینکار را ازافغانستان به عمل آورند" (6)

درحالیکه مذاکرات پیرامون این " همیاریهای امنیتی درازمدت " یا " همیاریهای استراتژیک " و " پایگاه های نظامی دایمی ایالات متحدهء امریکا در افغانستان " درعقب درهای بسته جریان دارد، برخی ازدست اندرکاران سیاسی دولت افغانستان درصدد اند تا توجیه نظری ( تئوریک) ازآن بدست دهند. چنین نظریه هایی درقدم نخست میخواهند " تقاضا" برای ایجاد پایگاه  دایمی امریکا درافغانستان را دامن زنند، تا پایگاه ازجانب مردم یک ضرورت حیاتی و انصراف ناپذیر پنداشته شود و پس ازآن بر یک زمینهء " منطقی"  " عرضه " گردد.

نظریهء ( تئوری) ضرورت ایجاد پایگاه دایمی امریکا درافغانستان تا جائیکه ازطریق رسانه های گروهی و کانالهای شخصی به گوش رسیده اند، دارای چهار پایهء استدلالی ذیل است:

1.       نظم نوین جهانی ایکه درحال ظهوراست، جهان یک قطبی با برتری طلبی ایالات متحدهء امریکا و تلویحاً نظریهء امپراطوری جهانی امریکا واقعیتهای مقاومت ناپذیراند. بنابراین تمکین و حتا تسلیم دربرابر آن بالمال خردگرایانه است.

2.       دولت افغانستان ولو با تأمین ظرفیت اعظمی پیش بینی شدهء نفرات ارتش، نمیتواند دربرابر مداخلات همسایگان (درقدم نخست پاکستان و بعداً ایران) ایستادگی نماید. بنابراین ثبات سیاسی را باید ازطریق پایگاه های نظامی دایمی امریکا تأمین نمود.

3.       دولت افغانستان میتواند حضورنظامی امریکا را طوری جهت دهد که به سود منافع ملی افغانستان باشد.

4.       پایگاه های نظامی امریکا میتوانند مفید باشند، نمونه های آن آلمان فدرال وترکیه اند

 

واقعیت وجودی پایگاه سازی امریکا درخارج ازآن کشور

پایگاه نظامی امریکا تنها برای تأمین مقاصد نظامی ایجاد نمیگردد. قدرت سیاسی، اقتصادی و مالی ایالات متحدهء امریکا وقتاً فوقتاً ایجاب استعمال قدرت نظامی را می نماید.

فلسفهء اقتصادی حاکم برایالات متحدهء امریکا یعنی نئولبرالیسم مستلزم تشکیل یک امپراتوری اقتصادی جهانی است. این امپراتوری درحالیکه زیرعنوان " برتری" ( supremacy) امریکا میکوشد تا به قدرت آن کشورجنبهء جهانی بدهد، درعین زمان برخلاف استعمارکهن نمیخواهد رسماً کنترول خود را برحاکمیت سایر کشورها برقرارنماید. بنابراین پایگاه های نظامی در خارج وظیفه دارند تا علیه آن کشورهایی که میخواهند امپراتوری اقتصادی مدنظر را درکلیت آن برهم زنند و یا اینکه چنان شیوه های مستقل ایجاد نمایند که برای سیستم خطر ایجاد نمایند، اعمال قدرت نماید. داشتن پایگاه ها برای ابرقدرت امریکا از چنان اهمیتی برخوردار اند که جیمز بلاکرJames Blakerمشاورپیشین لوی درستیز(رئیس ستاد ارتش) امریکا می نویسد :

 " هیچ نمادی برای موقعیت ابرقدرت بودن ملت، بیشترازدستگاه پایگاه سازی درخارج کشور، شناسایی جهانشمولی ندارد."(7)

پایگاه های امریکا در خارج از آن کشوربه مرور زمان به چنان واقعیتهای قایم بالذات تبدیل گردیده اند که گسترهء توافقات و تعهدات اولیه بزودی  برای آنها کهنه میگردند و آنگهی است که خود برایشان چنان وظایف نوینی را انتخاب می نمایند که باروح تعهدا و توافقات اولیه خوانایی چندانی نمیداشته باشند.

مطابق به گزارش مورخ 21 دسمبر1970 بخش توافقات وتعهدات امنیتی درخارج – شعبهء وابسته به کمیتهء روابط خارجی سنای امریکا:

" همینکه یک پایگاه امریکا درخارج تاسیس گردید وجان گرفت، ماموریت اصلی اش ممکن است دیگرکهنه شود، اما ماموریت جدیدی بوجود می آید . این ماموریت نه به منظورحفظ تسهیلات است، بلکه غالباً آنرا توسعهء بیشتر می بخشد. در میان دوایر دولتی ایکه این امر مستقیماً به آنان ارتباط دارد- وزارت خارجه و دفاع – ما کمتر ابتکاری را دیده ایم که این تسهیلات را یا کاهش بدهد ویا ازبین ببرد" (8)

اینکه چرا پس ازدههء 90 و پایان جنگ سرد یعنی هنگامیکه فکرمیشد دیگرمسابقات تسلیحاتی کاهش خواهند یافت، ایالات متحدهء امریکا دفعتاً پایگاه سازی اش را رونق بیسابقه ای بخشید، مربوط است به برداشت آن کشور ازموقعیت تازه اش به مثابهء یگانه ابرقدرت جهانی و الزامات جیوستراتژیکی جدید آن کشور که در آن ایالات متحده ء امریکا قدرت "برتر" فرض شده است.

زبیگینیو برژنسکی Zbigniew Brzezinsky ستراتژیست امریکایی که روزگاری مشاورامنیتی کارتر رئیس جمهوراسبق ایالات متحد امریکا بود، طی مقاله ای زیرعنوان " جیو استراتژی ای برای اورسیا(Eurasia نامی که برای مجموع قارهء آسیا و اروپا بکار گرفته میشود) "، درسال 1997 اوضاع را اینطورارزیابی می نماید:

" اورسیا سرزمین دولتهای ازلحاظ سیاسی بسیارپویا وحساس است. ازنگاه تاریخی همه قدرتهایی که دعوای جهانگشایی داشته اند، ازاورسیا سربرآورده اند. کشورهای بسیارپرجمعیت چین و هند که طالب سرکردگی (هژمونی) منطقه ای اند، در اورسیا قراردارند و همهء آنها چالشگران بالقوهء سیاسی و اقتصادی برتری خواهی امریکا اند. پس از ایالات متحدهء امریکا، شش بزرگترین اقتصادهای جهانی و بزرگترین کشورهائیکه در امو رنظامی شان  مصرف می نمایند، درآنجا قراردارند. به استثنای یکی ازاین کشورها، دیگرهمهء آنها دارای قدرت اتومی می باشند.

اورسیا 75% جمعیت جهان را تشکیل میدهد، 60% تولیدات ناخالص ملی و 75% مناب انرژی را بخود اختصاص داده است. بصورت دسته جمعی اورسیا نیروی بالقوه ایست که حتا یالات متحدهء امریکا را درسایه اش قرارميدهد.

اورسیا ابرقارهء ( super-continent ) محوری است. قدرتی که بر اورسیا مسلط گردد، نفوذ تعیین کننده ای بردومنطقه ازسه منطقهء ازلحاظ اقتصادی بسیار شگوفان جهان، یعنی اروپای غربی و آسیای شرقی اعمال می نماید. یک نگاه به نقشهء جهان نشان میدهد که آن قدرتی که بر اورسیا مسلط گردد، تقریباً بصورت اتوماتیک، خاورمیانه و افریقا را کنترول می کند. اورسیا حال مانند تختهء شطرنج جیوپولتیکی بسیارمهمی است . حال دیگر کافی نیست که یک نوع سیاست برای اروپا ونوع دیگری برای آسیا وجود داشته باشد. آنچه ازلحاظ توزیع قدرت درقارهء بزرگ اورسیا اتفاق افتد دارای اهمیت تعیین کننده ای برای برتری جهانی و میراث تاریخی امریکا میباشد."(9) 

حال باید دید که در مرحلهء کنونی این استراتژی چه اولولیتهایی را فرا رویش قرارداده است:

برژنسکی درسال 1997 درکتابی زیرعنوان " تختهء شطرنج بزرگ – برتری امریکا و ضرورتهای جیواستراتژیکی اش " می نویسد:

" تا دو سه دههء دیگر مصرف انرژی جهان بطورهنگفتی افزایش می یابد. وزارت انرژی امریکا تخمین می نماید که بین سالهای 1993 -2015 این نیاز به انرژی 50% بیشتر میگردد. وافزایش قابل ملاحظه ای درمصرف انرژی درخاور دور به نظر میرسد.آهنگ انکشاف اقتصادی آسیا قبلاً فشار زیادی برای تفحص و استخراج منابع انرژی درآسیای میانه و بحیرهء خزر که ذخایر گاز طبیعی و نفت آن بر کویت، خلیج مکسیکو و بحیرهء شمال می چربد- وارد نموده است."(10)

تنها این عطش صنعتی شدن سایرکشورها به منابع انرژی نیست که ایالات متحدهء امریکا را پا در رکاب گردانیده است . بلکه در درون ایالات متحدهء امریکا نیز این کمبود محسوس می باشد. چنانکه ماکسیمنکو ولادیمیرMaximenko Vladimir طی مقاله ای زیرعنوان "پیکارعلیه اورسیا" درین باره می نویسد:

" مطابق به آماری که درسال 1999 توسط " برتش پترولیم اماکو" گزارش شده است، درایالات متحدهء امریکا کمترازسه ملیارد تن نفت باقی مانده است که تا 8 ونیم سال دیگر- درصورتیکه نرخ استخراج سالانه 370 ملیون تن حفظ شود، کفاف میدهد.اکنون ایالات متحدهء امریکا سالانه تقریباً 500 ملیون تن نفت وارد می نماید. ایالات متحدهء امریکا دارای یک اقتصاد است که بزرگترین مقدار انرژی را مصرف می نماید. وابستگی ایالات متحدهء امریکا به ورود نفت 50% افزایش یافته است.

 رابرت ابل کارشناس مرکز ستراتژیک و تحقیقات بین المللی واشنگتن درماه مارچ سال2000 دریکی ازجلسات کانگرس امریکا گفته است:

" ما به مفهوم واقعی کلمه درقلاب نفت ارزان گیرمانده ایم . و حالا بسیار کمتر از گذشته قادر به درک آینده می باشیم." وضع گاز طبیعی ازاین هم خطرناکتراست. با استخراج سالانه 550 ملیارد مترمکعب گاز در ایالات متحدهء امریکا، ذخایر گاز طبیعی امریکا 3.6 تریلیون مترمکعب پیش بینی میشود، که برای تقریباً 6.5 سال دیگرکفاف میدهد. هرگاه ایالات متحدهء امریکا تا 6 و7 سال ترازنامهء انرژی را درهمین سطح جاری نگه دارد، ایالات متحدهءامریکا 1.40 بلیون تن نفت وارد خواهد نمود که بیشتراز مجموع عرضهء نفت جهانی امروز ( 1.1 -1.2 بلیون تن) میشود و بدین ترتیب چیزی برای وارد کننده گان عمدهء دیگر نفت باقی نمی ماند. (11)

جنرال میرزا اسلم بیگ لوی درستیز پیشین پاکستان در مورد اینکه ایالات متحدهء امریکا در رابطه با استراتژی اورسیا و اولویتهای کنترول منابع انرژی درآسیای میانه چه می کند؟، طی مقاله ای زیرعنوان " دوکتورین برتری جهانی و نظم نوین جهانی درحال ظهور" می نویسد:

" درغرب نیروهای پیمان اتلانتیک شمالی ( ناتو) جبههء غرب را تصرف نموده اند، درحالیکه نیروهای امریکایی در کوریا و جاپان در جبههء پاسفیک موضع گرفته اند. اخیراًً بعد ازجنگ 2001 افغانستان، با موضعگیری نیروهای ائتلاف درافغانستان، ازبکستان و تاجکستان، جبههء جنوب تاسیس گردیده است."(12)

با توجه به مجموع این واقعیات است که صفحهء انترنتی استراتژی (strategy page) بتاریخ 9 اپریل سال 2005 نوشت :

" عبور پایپ لاین ازافغانستان صرفاً یک مسئلهء تجارتی نبود بلکه یک جزء کلیدی دستورالعمل (اجندا) جیواستراتژیکی، یعنی کنترول کامل نظامی واقتصادی اورسیا ( خاورمیانه وجمهوریهای آسیای میانهء اتحاد شوروی پیشین) را تشکیل میدهد. برژنسکی در کتابش زیرعنوان " تختهء شطرنج بزرگ- برتری امریکا و ضرورتهای جیو استراتژیکی اش " این منطقه را " مرکز قدرت جهانی " توصیف می نماید" (13)

 

پیامد های سیاسی واجتماعی پایگاه های دایمی امریکا درکشورهای میزبان

پایگاه سازی معمولاً درکشورمیزبان واکنش بر میانگیزد. بسیاری ازمفسران ضدیت جوانان عرب با امریکا وعضویت آنان را درشبکه ء القاعده، واکنشی دربرابر حضورنظامی امریکا درعربستان میدانند.

حضورنظامی ایالات متحدهء امریکا بطور اجتناب نا پذیری موجب مداخلهء آن کشور درسیاستهای دولت میزبان میگردد. چنانچه شعبهء توافقات و تعهدات امنیتی، بخش وابسته به کمیتهء روابط خارجی سنای امریکا درگزارشش میگوید:

" پایگاه های ماورای بحار( درخارج ازخاک امریکا)، موجودیت نیروهای مسلح ایالات متحدهء امریکا، برنامه گذاری مشترک، تمرینات مشترک، و یا برنامه های تعاون نظامی وسیع، همه متضمن مداخلهء ایالات متحدهء امریکا در امور داخلی حکومت میزبان است"(14)

پایگاه های امریکایی معضلات خاصی را با خود به کشورهای میزبان حمل می کنند. و این موجب اعتراضات اجتماعی درکشورهای میزبان میگردد. مثلاً درفلیپین درشهر اولانگاپوOlongapo که درکنارپایگاه قراردارد ؛ خلیج سوبیک  Subic Bay به مرکز " تفریح واستراحت " نیروهای نظامی امریکایی مبدل گردیده است. در آنجا پنجاه هزار فاحشه زندگی میکنند.

پایگاه ها معمولاً مرکز ارتکاب جرایم میگردند وحکومتهای میزبان معمولاً حق رسیدگی به این جرایم را نمیداشته باشند. مطابق به گزارش یک روزنامهء جاپانی محافظه کار بنام نیهون کی زی شیمبون، بین سالهای 1972 – 1995 عساکرامریکایی درپایگاه نظامی اوکیناوا ی جاپان 4716 واقعهء جرمی مرتکب گردیده اند، یعنی هرروز جرمی صورت گرفته است.

پایگاه ها اکثراً مراکز پامال نمودن حقوق بشر میگردند. درحال حاضر پایگاه خلیج گوانتانامو، زندان ابوغریب و 24 زندانی که توسط نیروهای امریکایی درافغانستان کنترول میگردند، انواع مختلف شکنجه ها را در مورد زندانیان تطبیق می نمایند.

تام انگلهاردت درمقاله اش که قبلاً به آن اشارت گردید، می نویسد:

در افغانستان " فنون خشنی در بازجوییها بکار گرفته میشوند که شامل خشونت جنسی، ضرب وشتم و سایرشیوه هایی می باشند که هدف آنها تحمیل درد فزیکی اند. تاکنون ازمرگ هشت زندانی در زندانهای امریکا در افغانستان اطلاع در دست است. حتا همین حالا که رسانه ها و کانگرس امریکا متوجه ابوغریب و گوانتانامو اند، معضلات افغانستان همچنان ادامه دارد.

ادریا لیویAdria Levy و سکات کلارک Scott Clark خبرنگاران گاردین که ازافغانستان دیدارنموده اند، براین نظراند که :

" واشنگتن میخواهد ازافغانستان نمونه ای بوجود آورد که چگونه یک رژیم یاغی با دموکراسی تعویض میگردد، اما درعین زمان فعالان حقوق بشر نظامیان امریکایی را متهم میسازند که افغانستان را در مرکز زندانها ی جهان قرار داده اند. درینجا زندانیان بی ارتباط باقی می مانند و گفته میشود که شکنجه میگردند."

نادرنادری ازکمیسیون حقوق بشر افغانستان میگوید:

" افغانستان دارد به یک زندان بزرگ ایالات متحدهء امریکا مبدل میگردد، آنچه ما درینجا داریم، یک استراتژی نظامی است که پامال نمودنهای شدید حقوق بشر را مرتکب میگردد. کمیسیون بیش از 800 مورد شکایت را که درآنها ادعا شده است که نظامیان امریکایی حقوق بشررا پامال نموده اند، ثبت کرده است."(15)

سازمان حقوق بشرامریکایی  Human Rights watch یا سازمان " دیده بان حقوق بشر" بدنبال اینهمه جرایم و خلاف رفتاریهای نظامیان امریکایی، بروز 24 اپریل خواهان آن گردیده است که دونالد رمسفلد وزیر دفاع و جورج تینت رئیس پیشین سازمان استخبارات مرکزی امریکا ( سیا) باید مورد بازجویی قرارگیرند. (16)

 

سیاست اتحادهای نظامی ونزاکتهای حقوقی آن

وقتیکه آقای کرزی از " همیاریهای دراز مدت امنیتی با امریکا " سخن به میان می آورد، درحقیقت هیچ چیز خاصی را مطرح نمی کند. همینطور قرائت دیگر از این همیاریهای درازمدت که در قالب "پایگاه دایمی نظامی امریکا درافغانستان " بیان میشود، چیز مشخصی را دربرندارد مگراینکه فقط به حرفهای رحیم وردک وزی ردفاع افغانستان استناد نمائیم واین پایگاه را " قدمهء اول " جهت تأمین وسایل نظامی مورد نیاز برای " نیروهای توظیف سریع " ایالات متحدهء امریکا درمواقع " بحرانات" بدانیم. یعنی همان موقعیت امروزین پایگاه های امریکا در کویت و عربستان سعودی که درجنگ عراق ازآنها استفاده میگردد.

کی . جی . هولستیK.J. Holsti زیرعنوان " سمت وسویابی سیاست خارجی و نقشهای ملی "، درمورد اتحادهای نظامی بدین نظراست که :

" حکومتهایی که میخواهند ائتلافهای دپلوماتیک و یا اتحادهای نظامی دایمی بسازند، بدین نظراند که آنها با بسیج توانمندیهای خود شان نمیتوانند به اهداف شان برسند، ازمنافع شان دفاع نمایند وجلو خطررا بگیرند. بنابراین اینان بر کشورهای دیگری که با معضلات خارجی  و یا اهداف مشابهی روبرو میباشند، یا اتکا می کنند ویا با آنها تعهداتی را بوجود می آورند.

 

اتحادهای نظامی برمبنای چهارمعیارذیل تصنیف میگردند:

1.       اوضاعی که درآن تعهدات متقابل به عمل درمی آیند،

2.       نوع تعهداتی که توسط امضا کننده گان پیمان بوجود می آید،

3.       درجهء ادغام نظامی نیروهای ارتشی اعضای اتحاد،

4.       چشم اندازجغرافیایی پیمان .

 1.       اوضاعی که درآن تعهدات متقابل به عمل درمی آیند:

هرچند اعضای یک اتحاد نظامی بعضی مشابهتها و اهداف مشترکی در سیاست خارجی شان میداشته باشند، اما درتعریف ازاین "اوضاعی که درآن تعهدات متقابل به عمل درمی آیند"، بسیارمحتاط می باشند. برخی ازپیمانها، بویژه درسالهای اخیر که اهداف تعرضی دارند، از"اوضاع" تعریف گنگ و مبهمی بدست میدهند. زیرا پیمانهای تعرضی در سطح جهانی مورد تقبیح قراردارند. پیمانهای تعرضی ندرتاً اهداف شانرا آشکارا بیان میدارند. بطورمثال در"پیمان فولاد" که درسال 1939 بین آلمان وایتالیا منعقد گردید آمده است :

" هرگاه خلاف امید وآرزوهای جانبین متعاهدین، یکی ازآنها به گرفتاریهای جنگی درگیرشود،.جانب دیگرباهمه نیروهای نظامی اش به کمک وی می شتابد." مقولهء" گرفتاریهای جنگی" دراینجا چنان گنگ و مبهم است که ایتالیا را متعهد میگرداند درهرحالتی به هیتلرکمک نماید.

برعکس این ابهام، در تعریف ازاوضاع مادهء 5 پیمان ناتو مشعراست که : دولتهای متعاهد میتوانند فقط هنگامی به یک پاسخ مکلف باشند که یکی ازجوانب امضا کننده بصورت بالفعل مورد حمله قراربگیرد.

 

2. نوع تعهداتی که به عمل درمی آیند:

پیمانهای اتحادهای نظامی مطابق به نوع پاسخ ومسئوولیتهای اعضا هنگامیکه اوضاع ایجاب اقدامات عملی را می نماید ازهمدیگرمتمایز میگردند. پیمان نظامی میان اتحاد شوروی سابق و بلغاریا (1948) براین اصل استواربود که هرگاه یکی ازجوانب " به فعالیتهای نظامی کشانده شود"، جانب دیگر" بلافاصله امکانات نظامی وسایر کمکهایی را که دراختیارخود دارد، به دسترس وی قرارمیدهد".

برعکس این معاهده، معاهدات دیگری وجود دارند که این پاسخ را بطورگنگ و مبهمی توضیح میدهند. مثلاً درپیمان دفاعی (ANZUS) که بین آسترلیا، نیوزیلند وایالات متحدهء امریکا منعقد گردیده است، جوانب پیمان متعهد اند که " درمقابل خطر ... مطابق به پروسهء قانون اساسی شان عمل بکنند". دراین معاهده نه کدام تعهد نظامی مشخص وجود دارد ونه در صورت مورد حمله قرارگرفتن یکی ازجوانب، جوانب دیگرمتعهد و مکلف به کدام نوع خاص اقدام می باشند.

 

3. ادغام نیروها

اتحادهای نظامی نظربه نوع ادغام نیروها میتوانند ازهمدیگر فرق شوند.معاهدات اتحاد های نظامی از لحاظ تاریخی ندرتاً به جز ازموارد استثنایی، همآهنگ سازی و برنامه گذاری نظامی را دربر داشته اند، درحالیکه نیروهای نظامی ملی ازنگاه تشکیلاتی و اداری مستقل بوده اند.

ازجنگ جهانی دوم بدینسو، هم رهبران پیمان نظامی ناتو وهم پیمان وارسا کوشیدند که ادغام نیروها را تا بدانجا برسانند که نیروهای متحدین تقریباً شکل یک نیروی مسلح واحد را بخود بگیرند. فرماندهی عالی نیروها تاسیس گردید و در برخی ازموارد به اعضای ارشد اتحاد اجازه داده شد تا همه برنامه های جنگی را ازلحاظ ستراتژیک و تاکتیکی کنترول کند. اتحادهای نظامی عمده مقر مرکزی دایمی، و جلسات مشورتی سیاسی و نظامی متواتر و همایشهای بیحساب کارشناسان فنی وغیره داشته اند

 

5.       چشم انداز جغرافیایی

بالاخره اتحاد های نظامی ازنگاه اینکه تا به کدام نواحی جغرافیایی را پوشش میدهند، ازهمدیگرمتمایزمیگردند. در معاهدات شوروی پیشین این امرمعلوم بود و ساحهء کشورهایی را دربر میگرفت که با آنها معاهده انعقاد یافته بود. اما درپیمان ناتو در این زمینه مشکلات وجود داشت . یعنی این سوال مطرح بود که آیا اعضای پیمان مکلف اند درقلمروهای مستعمراتی نیز به مکلفیتهای شان عمل کنند ویانه؟

نکته ای که نباید فراموش نمود اینست که اتحاد های نظامی همواره مطابق به تعهدات ذکرشده درپیمان وانتظارات همهء اعضا عمل نکرده وعمل نخواهد کرد. مثلاً ترکیه و یونان که درمسئلهء قبرس با هم در حال مناقشه بودند، با وجود آنکه هم ترکیه وهم یونان تهدید نمودند که بنابه عدم توجهء ناتو آن پیمان را ترک خواهند گفت . یعنی برنامهء جنگی دربرابر اتحادشوروی پیشین تحت تاثیرعواطف قومی ای قرارگرفت که در دوروپیش ایندو کشورجریان داشت.

 درعین زمان اعضای ازلحاظ اهداف سیاسی و ایدئولوژیک بهم نزدیک که یک پیمان نظامی را زمانی بوجود آورده اند، میشود که علاقه مندی شان رو به کاهش رود. برعکس گاهی اعضای یک پیمان نظامی که ازنگاه اهداف سیاسی و ایدئولوژیک با هم متباین اند، توانسته اند، در موارد معینی بطور بسیار موثر با هم همکاری نمایند( اتحاد امریکا، بریتانیا و اتحادشوروی پیشین درجنگ علیه نازیسم آلمان).(17)

تا جائیکه ما قادر به دانستن آن هستیم این نزاکتها در شناخت ازهمیاریهای استراتژیک با امریکا و ایجاد پایگاه های دایمی آن کشور در افغانستان، کمترمد نظربوده اند.

 جیواستراتژی اورسیای امریکا و واکنش نیروهای جهانی،منطقه ای و کشورهای همسایه

ما دربالا ترازنامهء نیروهای اورسیا را ازقول برژنسکی یکی ازطراحان برتری طلبی امریکا خواندیم . و آمار و ارقام کافی برای غنی ساختن بحث و نزدیک شدن به نتیجه گیریهای لازم ارائه نمودیم . اکنون به واکنش نیروهای جهانی در این رابطه می پردازیم :

کشورهای کلیدی اتحادیهء اروپا (آلمان و فرانسه) به جنگ امریکا در عراق چنان " نه! "  بزرگ گفتند که دونالد رمسفلد وزیر دفاع ایالات متحده ء امریکا به خشم آمد و این اقدام را ناشی ازمنویات " اروپای پیر" خواند.

" جامعهء دو سوی اوقیانوس اطلس ( ترانس اتلانتیک) حسن تعبیری است  که بطور فزاینده ای تلاشهای مسئله ساز ایالات متحدهء امریکا را برای حفظ حالت " تحت الحمایهء نظامی " اش بر اتحادیه ء اروپا خنثی میسازد. جنگ بالکان درسال 1999 که هزینهء اقتصادی و محیط زیستی اش را بر اروپائیان تحمیل کرد، انگیزهء تشکیل نیروی توظیف سریع اروپایی گردید که فرماندهی آن نه تابع واشنگتن است  ونه پیمان اتلانتیک شمالی (ناتو). دومین گروه تضاد ها میان اتحادیه اروپا و ایالات متحدهء امریکا مربوط به رقابت میان دو ذخیره ارزی (اسعاری) جهانی یعنی دالرامریکایی و یورو میباشد.سومین دستهء تضاد ها و به نظر من، گروه اساسی تضاد ارلحاظ عینی منوط به اوضاع متفاوت جیوپولتیکی وجیواکونومیکی امریکای شمالی و اروپای غربی قبل ازیک پیکار بزرگ برای ته کشیدن سریع منابع طبیعی این سیاره و در راس آن برای ذخایر نفت و گازطبیعی در کشورهای بسیارانکشاف یافته میگردد".(18)

 

درمورد واکنشهای چین وروسیه د ربرابرستراتژی اورسیای ایالات متحدهء امریکا، لی نام جوLee Nam-Ju ضمن مقالهء بسیار مفصلی تحت عنوان " از همیاری به اتحاد؟ انکشاف روابط چین وروسیه نوشت:

درکنفرانس سران دو کشور در سپتمبر1994، یانگ سیمین ویلتسین اعلام " همیاری سازندهء استراتژیک برای قرن بیست ویکم " کردند. دراپریل 1996 سران دو کشور از" همیاری تعاونی ستراتژیک برای قرن بیست ویکم " سخن به میان آوردند. طوریکه موکداً تذکار یافته است نه پیکنگ ونه ماسکو هیجکدام قصدی نداشتند تا این " همکاری استراتژیک " به اتحادی علیه کدام جناح ثالث تبدیل گردد. اما اعلامیهء مشترک چین و روسیه صریحاً علیه نظم یک قطبی جهان تحت رهبری ایالات متحدهء امریکا که بعد از پایان جنگ سرد شکل گرفته بود، موضعگیری نمودند. این دو کشور مواضع شان را طوری بیان نمودند که برای ایالات متحدهء امریکا تحریک آمیز نباشد. در سال1997 رهبران دو کشورمجدداً از " تشکیل جهان چندین قطبی و نظم نوین جهانی " یاد نمودند. این اعلامیه را میتوان همچون بیان تعهد دو کشوربه همیاری و تعاون همه جانبهء درازمدت تفسیر نمود.

بنابر استحالهء مناسبات با ایالات متحدهء امریکا پس ازپایان جنگ سرد، چین و روسیه قادر بودند تا مواضع مشابهی اتخاذ نمایند. چین ازاین ناحیه مشکوک بود که ایالات متحدهء امریکا بخاطرادامهء سرکردگی خود، بلوکاد علیه چین و سیاست مداخله درامورداخلی آن کشوررا پیش می برد. درمرحلهء نخستین گذار به اقتصاد بازار روسیه برای جلب حمایت غرب یک سیاست جانبدارانه ازغرب را رویدست گرفت.هرچند که ایالات متحدهء امریکا حقوق جیوپولتیکی روسیه را برسمیت نشناخت.و از طریق سیاست توسعهء ناتو به شرق، نفوذ روسیه را تضعیف نمود. گرچه درکنفرانس ماه مه سال 1997 در پاریس، روسیه دراذای جلب حمایت ازغرب عضویت پولند، جمهوری چک و سایرکشورهای اروپای شرقی را به پیمان ناتو به رسمیت شناخت؛ اما ازاین امتیازدادن خشنود نبود.

در این میان دو حادثه نقش بسیارمهمی درتحول اوضاع بازی نمود: نخست عملیات نظامی ناتو در کوسووا در سال 1999، و دوم، اقدام امریکا برای توظیف بالفعل موشکهایTheater Missile defense یاTMD  ودیگری موشکهای NMD یا National Missilا Defense بود. بمباردمان کوسوا هم در روسیه وهم درچین بنابه دلایل ذیل یکنوع احساس بحران را دامن زد: مداخلهء نظامی زیر عنوان دوکتورین جدیدی صورت میگرفت که بر مبنای آن دلایل بشردوستانه برحاکمیت ترجیح داده میشد.علاوه براین این حادثه بازهم برتری همه جانبه ء قدرت نظامی امریکا را مورد تاکید قرارمیداد. بالاخره این مداخلهء نظامی با تصمیم خودسرانهء ایالات متحدهء امریکا و بریتانیا طوری انجام می یافت که ملل متحد را به حاشیه میراند. چین و روسیه ازاین هراس داشتند که هرگاه این حادثه را نادیده انگارند، مبادا توجیهی را برای مداخلهء خارجی درچیچینا، تبت، تایوان و حتا حاکمیت خودشان بوجود آورند.

روسیه و چین که با این اوضاع روبرو شده بودند، انتقاد شدیدتری از استراتژی جدید جهانی امریکا به عمل آوردند. در دسمبر1999 یانگسمین ویلتسین ضمن اعلامیهء مشترکی ازاقدامات نظامی روسیه در چیچینا و از موضع چین در برابرتایوان، پشتیبانی نمودند.همچنان در جولای سال 2000 یانگ سیمین و پوتین رئیس جمهورجدید روسیه ضمن اعلامیهءمشترکی ازاهداف صلح، ثبات، انکشاف، و تعاون در عرصهء بین المللی جانبداری نموده، و ازمخالفت با هژمونیسم ( سرکردگی گرایی)، و سیاستهای دسته جمعی، و تلاش برای تجدید نظر در قوانین موجود بین المللی، و همچنان اعمال مداخله جویانه در امور داخلی ملتهای دارای حاکمیت، چه بوسیلهء زور یا فشار، سخن به میان آوردند.

انکشاف مناسبات میان چین و روسیه پس ازاستحالهء مناسبات میان چین و ایالات متحده ء امریکا برخی شایعات را دامن زده است که شاید به یک بلاک قاره ای میان چین و روسیه، در مقابل بلاک بحری میان امریکا و جاپان منجرگردد.

با توجه به پویایی سیاست بین المللی احتمال زیاد وجود دارد که ملل نیرومند(اساسی) در زیر فشار اردوگاه سرکردگی گرا (هژمونیک) اتحادی علیه قدرتهای مسلط بوجود آورند. (19)

ستیفن فلیپ کوهنStephen Philip Cohen محقق ارشد در برنامهء تحقیقات سیاست خارجی موسسه بروکنگ در مورد پاکستان اخیراً نوشته است که:

" تداوم روحیه ضد امریکایی درپاکستان حاکی ازآنست که درظرف چند سال دیگرکمکها و مناسبات سیاسی جدید با پاکستان کارگرنمی افتند... فقدان پیشرفت در افغانستان نیز میتواند علامت خطرباشد. جنگ افغانستان دلیل عمدهء موفقیت" متحده مجلس عمل" در ایالت شمالغربی و بلوچستان بوده است... حضور دوامدار امریکا بدون آنکه نتیجهء مثبت چشمگیری برای مردم افغانستان و یا جنگ داخلی داشته باشد، آتش نارضایی علیه واشنگتن و حکومت جانبدارآنرا درپاکستان دامن میزند

برای ایالات متحدهء امریکا پاکستان قسماً معضله و قسماً راه حل است. واشنگتن دیگر گزینه ای ندارد مگر اینکه از کوتاه مدت با پاکستان کار نماید، و در برابر اسلام آباد تملق نماید تا سیاستهایی را بکار گیرد که فراتراز همکاریهای کوتاه مدت مبارزه علیه تروریسم باشد.(20)

بنا به گزارشی که ازجانب موسسهء واشنگتن برای سیاست خاورنزدیک درسال 2005 انتشاریافته است، به نظرمیرسد که ایران و برنامهء اتومی مورد مناقشه اش درمحراق دپلوماسی فعال امریکا قرارگرفته است.گزارش حاکی است که : " امریکا نباید گزینش نظامی اش را برای انصراف ایران از دنبال نمودن برنامهء اتومی اش رها کند. درحقیقت گزینش نظامی مکمل دپلوماسی بین المللی برای جلوگیری ازدسترسی ایران به اسلحهء اتومی است" (21)

صفحهء انترنتی الجزیره درسی ام مارچ روایتی بسیار تکاندهنده ازسکات ریتررئیس اسبق بازرسان تسلیحاتی عراق دارد که بیم آنرا بوجود می آورد، تا مبادا تهدید بالقوهء مداخلهء نظامی امریکا و اسرائیل به یک واقعیت بالفعل مبدل نگردد.

 برگشت به چهارپایه ء استدلال حامیان تشکیل پایگاه نظامی دایمی امریکا در افغانستان

درین مقالهء فشرده کوشش به عمل آمد تا اصل " همیاریهای درازمدت امنیتی " و ایجاد " پایگاه دایمی امریکا درافغانستان " در یک بافت تحلیلی گسترده مورد ارزیابی قرارگیرد.

همه شواهد حاکی ازآنند که نظم نوین یک قطبی با همه راهپیمایی های تندش هنوز به مرزهایی نرسیده است که بدان اطلاق مقاومت ناپذیرنمائیم، و در پناهش بیخود و آسوده لم دهیم. بنابر این افغانستان بعنوان یک کشور ناگزیر است برای زنده ماندنش، همه واقعیات جهانی را سبک وسنگین نماید، و مناسب ترین آنرا برگزیند. در دنیای معاصرمصادرگونه گون قدرت چنان متنوع، پیچیده و درهم متداخل اند که دیگر به مشکل میتوان به عامل قدرت نظامی نقش تعیین کننده قایل شد. شرکت های فراملی با ساختارهای شبکه وار آن که دیگربه قدرتهای دولتی تمکین نمی نمایند و سفته بازیهای چندین هزارتریلیونی که قادر اند موثرتر از بمبهای  نیوترونی جنگ ابزارها درجا از کار اندازند نباید در محاسبات نادیده گرفته شوند. اینها با زنجیره ای ازعوامل دیگر به سیاستهای جهانی چنان پویایی می بخشند که انسانهای آگاه رویدادهای جاری را ولو هرقدرسهم انگیزباشند، لحظه ای از تاریخ بشریت میدانند نه " پایان تاریخ".  میتوان تصورنمود که چرخاندن جهانی مملو ازچنین منافع متضاد و متباین به سود یک قدرت واحد، چه پوتانسیلهای کشندهء قهر و خشونت را آزاد خواهد ساخت. درآنصورت سلاح مرگباراتومی دیگر یک وسیلهء " بازدارنده " نخواهد بود.

در چنین اوضاع انتظار اینکه در پناه پایگاه های نظامی دایمی یک کشوربیگانه میتوان ثبات سیاسی را در افغانستان برقرار ساخت و جلو همسایگان مداخله گر را گرفت واقع بینانه نیست. امنیت در قاموس ابرقدرتی که دعوای سروری جهان دارد و میخواهد منحصراً کنترول منابع انرژی جهان را در دست گیرد، میتواند یک معنا داشته باشد و آنهم عبارت از امنیت خط پایپ لاین نفت و گاز ازافغانستان است. همه مسائل دیگر به ترتیب مفیدیت شان به این امر مرکزی رده بندی میشوند.

جنگ با " تروریسم بین المللی " وادغام طالبان به پروسهء سیاسی، همه ازهمین قانونمندی تبعیت می نمایند. بی انصافی آشکاری خواهد بود هرگاه همهء ناکامیها دربخش دولت سازی در افغانستان را به مداخلهء همسایگان نسبت دهیم. حضورنیروهای نظامی بیگانه درافغانستان بهیچصورت بدیل یک ارتش ملی و نیروی امنیتی منضبط بوده نمیتواند. پاکستان نیزپایگاه امریکا است. خانم کوندولیزا رایس وزیر خارجهء ایالات متحدهء امریکا خود میگوید:

" پاکستان به مثابهء یک کشور کوشیده است راه طولانی ایرا برای ریشه کن ساختن افراط گرایی بپیماید. این کشوردرقسمت عبورتروریسم ازقلمروش به افغانستان مشکلاتی داشته است"(22)

ایالات متحده ء امریکا جدا ًبه پاکستان نیازمند است وبه استمالت از آن کشور میکوشد.نخبگان سیاسی پاکستان با هنرمندی تمام خود را در بازارسیاستهای جهانی و بویژه سیاستهای امریکا گران عرضه میدارند. آنها با همآهنگی درخوری فاکتورهای داخلی مضر برای جنگ ضد ترور را درخدمت امتیازگرفتنهای روزافزون ازامریکا قرارمیدهند. درین حال به مشکل میتوان انتظارداشت که امریکا افغانستان را برپاکستان ترجیح بدهد. و یا ازطریق پایگاه هایش درافغانستان  چنان زیاده روی نماید که آخرین امیدش یعنی حکومت جنرال مشرف را از دست بدهد. ایران کشوریست که به شدت مغضوب امریکا واقع شده است. این کشور از چهارسو در محاصرهء امریکا قرار دارد. ایران بسیار بختیار خواهد بود تا اگرخود را ازاین تهلکه نجات دهد.

امریکا به سلسلهء سیاست پیشروندهء پایگاه سازی اش درکشورهای منطقه، عجالتاً در افغانستان ازچنان امکاناتی برخوردار هست که دست به تشکیل پایگاه بزند. تأئید پایگاه دایمی امریکا در افغانستان از جانب هر مرجع صلاحیتدار افغانی که صورت گیرد، کلاه شرعی ای خواهد بود بر یک نیاز ستراتژیکی امریکا. آن قهرسمبولیکی که در پهلوی یک اقتدار مشروع دولتی  بتواند به استقرارامنیت و ثبات کمک کند باید در ارتش ملی افغانستان بوجود آید.

مسلماً هر سیاست و بویژه سیاست پایگاه سازی امریکا ازانعطاف پذیری ممکنی برخوردار میباشند. در هر صورت این انعطاف پذیری از قانونمندیهای ذاتی خود پیروی می نماید. آنانیکه مدعی اند حکومت افغانستان پایگاه های دایمی امریکا را در مداری قرار خواهد داد که منافع ملی افغانستان را تأمین نماید اشتباه می نمایند. در کشوری که رئیس جمهورش برای حفاظت خود به محافظان امریکایی محتاج است، منافع ملی را با کدام هرمها میتوان بر امریکائیان قبولاند؟ تام انگلهاردت نویسنده ء امریکایی در مقاله اش که بار بار بدان اشارت نموده ایم میگوید:

لوی درستیز امریکا لفظ " همیاریهای استراتژیک" را برای رابطهء نظامی میان امریکا وافغانستان " از روی ادب" بکاربرده است . این اتحاد به "اتحاد شیر و موش " می ماند.(23)

کسانیکه پایگاه دایمی در افغانستان را با پایگاه سازی در آلمان بعد ازجنگ جهانی دوم و ترکیه مقایسه می کنند، نگرشی غیرتاریخی (اناکرونولوژیک) نسبت به قضایای تاریخی دارند. اشغال آلمان بعد ازجنگ جهانی دوم یک چیز است و تشکیل سازمان پیمان اتلانتیک شمالی چیزدیگری . ناتو درحقیقت نخستین واکنش جهان غرب بود در برابر بلوکاد برلین، به قدرت رسیدن کمونیستها درسال 1948 در چکوسلواکیا، و انتظار اینکه حوادث مشابهی به حمایت ارتش سرخ در فرانسه و ایتالیا بوقوع خواهند پیوست . احیای اقتصادی آلمان دراوایل دههء 50 بسیار سریع بود. آلمان غرب در زمستان 1954-1955 به ناتو پیوست. آلمان قدرت کارشناسی و فرهنگ سیاسی بسیار پیش رفته و غیرقابل مقایسه با افغانستان داشت. ناتو هنگامی که آلمان غرب بدان پیوست بیشتر موضع تدافعی داشت. ترکیه نیز از ثبات سیاسی قابل توجهی که با پنجهء آهنین نظامیان بسیارمنضبط کنترول می شد برخوردار بود و رشد اقتصادی درونزاد ترکیه در اکثریت کشورهای جهان سوم مثال و مانندی نداشت. ترکیه حتا در زمانی که نقش پیشمرگ دفاع ازجهان غرب را در یکی از حساسترین نقاط ستراتژیکی جهان داشت، نتوانست در منازعه با یونان بر سرمسئلهء قبرس هیچگونه حمایت ناتو را جلب نماید.

 

رویکردها

 

1.www.bbcpersian.com,Feb23,2005

2.www.bbcpersian.com.April 13,2005

3.Tom Engelhardt, Afghanistan: Drugs, Bases and Jails

 www.tomdispatch.com,April4,2005 

4.www.bbcpersian.com, Feb23,2005

5.www.bbcpersian.com, Feb23, 2005

6.Peter Spiegel, Afghanistan likely to have permanent US military, The   Financial Times UK, April 5,2005

7.Monthly Review, U.S. Military Bases and Empire March 2002

8.ibid

9.Zbigniew Brzezinski, A geostrategy for Eurasia” Foreign Affairs”, Sep/Octo 1997

10. Zbigniew Brzezinski, The Grand Chessboard-American Primacy and Its Geostrategic Imperatives, 1997

11.Maximenko Vladimir, The Battle Against Eurasia, 24.04.2001, www.kalashinkow.net

12.General Mirza Aslam Beg, Doctorin of Global Primacy and the Emergening New World Order.www.friends.org.pk

13.American Geostrategy 9/12/2004,www.strtegypage.com

14.Monthly Review, March 2002

15.Tom Engelhardt, Ibid

16.U.S: Investigate Rumsfeld,Tenet for Torture, April24, 2005,www.hro.com

17.K.J. Holsti, International Politics- A Framework for Analysis, university of British Columbia, 1981.pp 107-137

18.Maximenko Vladimir, Ibid

19.Lee Nam-Ju, From Partnership to Alliance? The Development of Sino-Russian Relations, East Asian Review, Vol .13,No.i, Spring 2001,pp.47-66

20. Stephen Philip Cohen, America and Pakistan: Is the Worst Case Avoidable?, Current History, March 2005,pp.131-136

21.Report of the Presidential Study Group, Security, Reform and Peace The Pillars of US Strategy in The Middle East, The Washington Institute for Near East Policy, 2005

22.Rice, Pak working hard to root out extremism, PTI, April 23

23. Tom Engelhardt, Ibid