هدیه به انیا که چشما نش مرا به زند ه گی دعوت میکنند.

دهقان زهما

 

تأ ملی چند بر مقوله ای نژاد باوری

 

قسمت اول

1

بعد ازختم جنگ سرد و با پایان اختلافات ایدئولوژیک میان شرق وغرب، جهت یا بی سیاسی  به واحد های جمعی چون خلق، ملت و قوم، توجه بیش از پیش جهانیان را به خود جلب داشته است. در روند نظم نو جهانی، بعضی از ملت ها از سیستم فدرالی جدا شدند، پاره ای از"گروهای قومی“ تحت عناوینی چون“ هویت قومی" و حمایت بی چون وچرا از" فرهنگ خودی“، مشروعیت تجریه طلبی را به دست آوردند.

تاریخ معاصر افغانستان، خاصه در دو دهه اخیر، شهادت میدهد که روند قوم سازی و اختلافات قومی، رابطه ای تنگاتنگ با قدرت سیاسی و مداخله ابرقدرت ها در افغانستان داشته است که به عنوان ابزاری برای استحکام و یا سرنگونی“ قدرت مرکزی“ به کار رفته است.(1)

میدانیم که نخبه گان سیاسی و روشنفکران سیاسی ما همديگر را همواره متهم به قوم گرایی، تعصب و تسلط طلبی، می کنند، بی آنکه در تعیین  وتبین این مفاهیم کوشیده باشند.

البته از نخبگان سیاسی و روشنفکران سیاسی ما که خود در تحکیم ساخته های قومی در افغانستان نقش فعال داشته اند، نباید چنین انتظاری را داشت. ولی، از روشنفکران به اصطلاح متعهد ما که در خیال وهوای شریک شدن در قدرت سیاسی نیستند، توقع میرود که نباید آنها با مقولات با زی کنند، و ازآنها به گونه ای ابزار سیاسی برای رسوا ساختن و سرکوبی دشمن سیاسی استفاده ورزند. موضوع این مقالت نژاد باوری است. پس میتوان سوال کرد که چه رابطه ای میان قوم گرایی و نژاد باوری وجود دارد؟

آثار پژوهشی  در زمینه نژاد باوری و قوم گرایی به کرات نشان داده که هرگاه ما به پدیده های اجتماعی مانند قوم و یا فرهنگ مفاهیم  بیولوژیک و طبیعی ببخشیم  و باشند ه گان یک سرزمین را در یک هیرارشی قومی بگنجانیم، رابطه ای نزدیک میان قوم گرایی و نژاد باوری ایجاد کرده ایم.(2).

هردو ایدئولوژی – قوم گرایی و نژاد باوری – با ایدئولوژی های“خود سازی“ و“بیگا نه ساز" و با واحد های ثابت سرو کار دارند که همواره با ارزشگزاری ایدئولوژی همراه اند.

آ نچه در بالا بیان شد، محتاج بست، تفسیر و تاویل است که من در بخش مبادی تئوریک به آن خواهم پرداخت.

نژاد باوری ایدئولوژیک، پدیده ایست که در اروپای قرن نزدهم به گونه ای یک منظومه فکری – بیولوژیک قد راست کرد و به رقابت جدی با دیگر ایدئولوژی ها پرداخت (3).

بااین همه نباید فراموش کرد که نژاد باوری در تاریخ اندیشه ها، ریشه ای بس دیرینه دارد. به طور نمونه رد پای نژاد باوری را می توان در آغاز اندیشه ای فلسفی در یونان باستان- مرزبندی میان“ بربرها“ و انتی ها جست.(4)

همچنان پژوهشگران در زمینه ای نژاد باوری نشان داده اند که نژاد باوری در چین وهند نیز ریشه های کهن دارد.(5)

برای رفع هرگونه سوء تفاهم اشاره به دونکته را در اینجا ضروری میدانم:

نگارنده این سطور به هیچ وجه قصد آن  ندارد که مفاهیم و روند ایدئولوژی نژاد باوری را در غرب، در روابط اجتماعی افغا نستان فرا افگنی کند. هرگونه تقلید میمون وار و انتقال میکانیکی ما را به بن بست خواهد کشاند. شناخت از جامعه افغانستان، از درون روابط اجتماعی آن میسر است و بس. واما، اگرما مبادی تئوریک را به باد تجاهل بگیریم، به نجاری همانند خواهیم بود که بدون ابزار به قصد نجاری میرود. اگر نتوانیم مفاهیم را روشن و مشخص کنیم، کار ما به بازی با مقولات خواهد انجامید.

مقالتی راکه در دست دارید، متشکل از دو قسمت است. قسمت اول که اینک به چاپ سپرده میشود، به مقوله نژادباوری به مفهوم عام آن میپردازد. در ضمن، در یک نگرش جانبی، نگارنده اشاره کوتاهی به چند لغتنامه در زبان فارسی میکند. درقسمت دوم، به مقوله نژادباوری فرهنگی پرداخته ام. امیدوارم در یک فرصت مناسب بتوانم به ساخته های قومی – نژادی در افغانستان نیز بپردازم.

2. مبادی تیوریک

1- ایدئولوژی

نژاد باوری یک پدیده ایستا و جامد نیست که بتوان از آن قالب های خاص برای تصاویر آفرید.نژاد باوری، آنطوریکه استوارت هل HALL می گوید، پدیده ایست که از خصیصه تاریخی برخوردار میبیاشد وبه همین دلیل به اشکال مختلف با جوامع مختلف گره خورده است.(6) ولی با اینهمه برای اینکه بتوانیم هسته ای این مقوله را دریابیم و برای آنکه بتوانیم تمایز میان این ایدئولوژی و ایدئولوژی های ديگراز نوع ایدئولوژی های" خودی ساز"و“بیگانه ساز" قایل شویم، مجبور هستیم که در قدم نخست مضمون عمومی و ویژه گی های فرا تاریخی آنرا برشماریم.

گفتیم که نژاد باوری یک ایدئولوژی است. پس سوال مطرح میگردد که ایدئولوژی چیست؟

ایدئولوژی را میتوان مجموعه ای به هم بافته و در هم تنیده ای از آگاهی، گفتمان واشکال کنش دانست که به تولید و باز تولید حاکمیت یاری می رساند. اشکال آگاهی که خود در برگیرنده ای مجموعه یی از تصورها، مقولات و سیستم دانش و بینش می باشند، در کنش ها و گفتمان ها مادیت می یابند. شرکت افراد در گفتمان ها و واکنش ها، آگاهی آفرین است که در شکل اید آل به تائید تجسمی و ذهنی حاکمیت می انجامد. از این رهگذر، اجتما ع پذیری  Sozialisationافراد در جامعه ای طبقاتی اجتماع پذ یری تائيدی است که به قدرت وحاکمیت گردن می نهد.

در یک چنین روندی است که ایدئولوژی نقش یک کتمان گر بر عهده می گیرد و برتضادهای اجتماعی و منافع حاکمیت پرده میکشد. در این مفهوم و از این رهرو می توان ایدئولوژی را“ آگاهی کاذب“ دانست.

تقلیل ایدئولوژی به این بیان که آگاهی کاذب است، میتواند گمراه کننده باشد، چون ایدئولوژی در تولید و شکل بخشیدن به واقعیت اجتماعی سهیم است. (7)

میزان موفقیت یک ایدئولوژی خاص منوط به شرایط اجتماعی – اقتصادی یک جامعه است. از سوی دیگر معیار موفقیت یک ایدولوژی در جامعه رابطه ای نزدیک و عمیق با تلاش اجتماعی حاملین این ایدولوژی برای بدست آوردن هژمونی در گفتمان های روز مره دارد.

به هنگامیکه یک ایدئولوژی در جامعه هژمونی خویش را در گفتمان های روز مره به دست آرد، مبدل به یک نقطه مرکزی برای تفسیر و تأ ویل واقعیت اجتماعی تواند شد. آنچه در ارتباط ایدئولوژِی مهم است و باید برآن تاکید ورزید، اینست که ما نباید ایدئولوژی را به گونه“علم کاذب" در برابر“علم راستین" که خویشتن را لانه ای شناخت های عینی میداند، قرار دهیم. ایدئولوژی ریشه در تضادهای اجتماعی دارد که نمیتوان آنرا با ساد گی با“علم"  ویا یک“ آموزش راستین“ از میان برداشت. ما وقتی میتوانیم حق مطلب را در قبال علم ادا کنیم که از رابطه ای دیالکتیکی میان علم و قدرت و همچنان ساختارهای قدرت چشم نپوشیم. بطور مثال منافع دولتی و انواع منافع دیگر میتوانند از طریق  تامین  و تمویل ما لی تحقیقات در حوزه علم را پیاده کنند،  و از این طریق بر انتخاب مضامین و بر روی شیوه  تحقیقات اثر گذار باشند. واما، مشکل اصلی“ نقد ايدئولوژی" در این امر نهفته است که مدعیان آن به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم ادعای دسترسی به واقعیت را دارند. به بیان دیگر، ناقدان ایدئولوژی خویشتن را نقاب بردارانی میدانند که به چهره واقعی دست یافته اند. پرداختن به این موضوع مارا از مساله اصلی در این جستار دور میکند. در اینجا همین بس که بگوییم: تلاش و علاقه برای نمایاندن شیوه عملکرد روابط اجتماعی میتواند انگیزه یی برای شناخت روا بط واقعی در جامعه باشد.

 

2 – ویژه گی های عمومی و فراتاریخی نژاد باوری

ایدئولوژی نژاد باوری، انسانها را نظر به خصایص بیولوژیکی و کلتوری به واحد های جمعی ثابت و یک سان دسته بندی میکند. گروه ثابت و همگون میتواند یک ملت، یک قوم و یا یک حوزه تمدنی و فرهنگی باشد که با تمایز میان“ خود" و“بیگانه"، « خویشتن را برتر» و « آن دیگر» را حقیر وپست می داند. اینگونه مرزبندی های اجتماعی باعث میشوند که یک نژاد باور آن چه را که « بیگانه»  تشخیص میدهد،  طرد کند وحقوق مسلم وی را در جامعه پایمال نماید.

 

 روبرت مایلس  Robert   Miles   پژوهشگر و متفکر انگلیسی، در زمینه ای تعیین وتبیین ویژه گی های عمومی وفراتاریخی نژاد باوری سهم ارزنده داشته است. مایلس، اما مقوله نژاد باوری را تنها از دیدگاه یک ایدئولوژی  به مفهوم « « نظریه پردازی» مد نظر دارد واز این رو از اشکال مشخص Theoriebildung خاص« کنشهای « خودی ساز» و« بیگانه ساز» تجرید میکند. (8)   و اما، ار آنجایکه ایدئولوژی، همانطوری که بیان شد، همواره در گفتمان ها و اشکال کنش چهره مینماید، نگارنده این سطور خواهد کوشید که مقوله نزاد باوری را با اشکال مشخص کنش ها و ایدولوژی های « خودی ساز » و « بیگانه ساز» در ارتباط قراردهد. از نظر مایلس عناصر مهم نژاد باوری عبارت اند از:  نژاد سازی Rassenkonstruktion  :

 1 نژادسازی عنصر مهم نژاد باوری است.

2 ایدئولوژی است که از طریق نسبت دادن  ویژ ه گی ها و خصایص منفی بیولوژیکی  ویا کلتوری به یک گروه اجتماعی، یک قوم و یا یک ملت، صدمه میزند، و مشروعیت حاکمیت بر دیگران را به دست می آورد.(9)

مایلس مانند بسیاری از پژوهشگران صاحب نظر در زمینه ای نژاد باوری از ساخته اجتماعی واژه ای نژاد سخن می راند، چون وی معتقد است که هیچ گونه (Soziale  Konstruktion )  حجت علمی برای بودن نژاد وجود ندارد. نامبرده تحت عنوان نژاد سازی، مقوله ای را در نظر دارد که خود در روند ساخته ای اجتماعی پدید آمده است؛ و در این روند ساخته ای اجتماعی خصایص وعلامات بیو لوژیکی و یا فرهنگی برای تعریف و تعیین یک گروه و یا گروه ها ی اجتماعی به کار رفته است.

این خصایص بیولوژیکی وفرهنگی، البته از دیدگاه نژاد باوری، خصایص و ویژه گی های ثابت و ازلی اند، و از این رو تعیین کننده جوهر انسانها و روابط اجتماعی نیز می باشند. به عبارت دیگر، نژاد باوری به دستاوردهای اجتماعی و روابط اجتماعی خصیصه بیولوژیک و طبیعی می بخشد، و از این طریق تاریخ وروابط اجتماعی را مبدل به طبیعت می کند.  ولی، جالب توجه است که ویژه گی ها و تفاوت های تغییر ناپذیر بین انسانها که نژاد باوری از طریق آن به خویشتن مفهوم می بخشد، میتوانند کاملا متغییر باشند.  به طور نمونه این تفاوت ها میتوانند در رنگ پوست، شکل بینی و یا پدیده های اخلاقی و روحی بیان گردند.

از آنجایکه ساخته اجتماعی نژاد انسان - « سفید پوست»، « زرد پوست» و« سرخ پوست»  محصول دوره ای مدرن است.(1) و برای آن که مقوله نژاد سازی به یک دوره تاریخی محدود نگردد، مایلس نتیجه میگیرد که نژاد باوری نباید حتما واژه  نژاد  را پیش شرط وجود خویش بداند.(11) به این مفهوم که نژاد باوری قادر است واحد های ثابت بیولوژیک  و طبیعی را با واحد های ثابت فرهنگی که از یک نسل به نسل دیگر به ارث می رسند، تعویض کند.

قبل از آنکه گروه های مردم در هیرارشی نژادی بسته بندی شوند، ایدئولوژی نژاد باوری به این گروه ها

خصایص بیولوژیک وکلتوری میبخشد. و از طریق ارزش گذاری منفی به « آن دیگر» و ارزش گذاری مثبت برای گروه « از خود»، برتری و مشروعیت حاکمیت بر « آن دیگر» را به دست می آورد. دقیقا از طریق ارزش گذاری منفی به « آن دیگر»  از جانب گروهی که قدرت تعریف و تعیین را در دست دارد، هیرارشی میان گروهای ساخته شده به طور مثال آریایی ها، و سامی ها و یا سفید ها، زرد ها، سرخ ها و سیاه ها – پدید می آید. در یک جمعبندی مختصر میتوان گفت که مایلس نژاد سازی را عنصر اساسی نژاد باوری می داند که با ارزش گذاری همراه است.

یکی از معیارهای مهم برای موفقیت ایدئولوژی نژاد باوری، پدیده قدرت است. تنها هنگامیکه یک گروه قدرت آنرا داشته باشد که تعریف و ساخته ای خویش را از گروه های اجتماعی بر جامعه بقبولاند وهمپای آن هژمونی کنش های طرد گرایانه را به دست آرد، نژاد باوری مادیت می یابد. کالپ کا و ریت سل

( Kalpka  & Räthzel ) به این باور اند که گروه های قربانی شده نژاد باوری نیز می توانند  به نژاد باوری عقیده داشته باشند. و اما، گروه های قربانی شده ای نژاد باوری، میتوانند فقط در برابر پایین دستان خویش  به کنش های نژاد باورانه دست زنند. ( 12)

ویژه گی مهم نژاد باوری را میتوان در خصیصه ا ی  دیالکتیکی آن جستجو کرد. این خصیصه دیالکتیکی در این امر نهفته است که ساخته های اجتماعی « گروه بیگانه » به وسیله معیار های معیین چون رنگ پوست و یا « پست فطرت » بودن، ساخته اجتماعی گروه « از خود » را نیز در بر میگیرد. در این رابطه خصایص منفی « آن دیگر» مبدل به آیینه تمام نما برای خصایص مثبت“ گروه از خود" می گردد. ( 13)

با درنظر داشت آن چه که در بالا آمد، میتوان گفت که نژاد باوری یک ایدئولوژی طرد گرا و انطباق گرا است. طرد گرا است، چون هر آنچه را که بیگانه میشمارد به دور می افگند و طرد میکند. انطباق گرا است، چون همواره در پی انطباق و اجماع افراد« از خود » است. از این رهگذر، ایدئولوژی نژاد باوری خواهر همزاد ایدئولوژی های « خودی ساز» و « بیگانه ساز» از قبیل  ناسیونالیسم و قوم گرایی میباشد.

آنچه مربوط به افغانستان و جوامع قومی – اگر بتوانیم به روابط قومی جامعه نام نهیم – میشود، اینجا همین کافی است که بگوییم روابط قومی در جوامع قومی یک دستاورد تاریخی  و واقعیت ساخته شده اجتماعی است، که نمیتوان آنرا انکار کرد. ولی، آنچه در این رابطه مهم مینماید، اینست که ما چگونه به این پدیده برخورد میکنیم. اگر ما به این پدیده  به گونه یک داده اجتماعی پیش پرداخته شده طبیعی و ثابت برخورد کنیم،  بدون شک رابطه ای نزدیک میان قوم گرایی و نژاد باوری برقرار کرده ایم. چنین نگرشی به واحد های قومی همان کارکرد اجتماعی رادارد که واحد های نژادی در تعبیر نژاد باورانه بر عهده می گیرند.

برگردیم به اصل موضوع : یک بار دیگر تکرار میکنیم: ایدولوژی در گفتمان و اشکال کنش مادیت می یابند.

برای تولید و باز تولید گفتمان های نژاد باورانه و هژمونی آن در گفتمان های روز مره، نخبگان اجتماعی و سیاسی نقش  بس مهم دارند. این نخبگان با استفاده از ایدولوژی های از قبل پرداخته شده و تصورات روز مره ا ی  مردم مانند ترس طبیعی از بیگانه، در عقلانی ساختن وعملی ساختن این گفتمان ها که همواره همپای تغییرات اجتماعی در حرکت اند،  نقش اساسی بازی میکنند. به گفته بالیبار  Balibar ، این نخبگان پیشقرا ولان و نظریه پردازان ایدئولوژی نژاد باورانه اند. ( 14 ).

نژاد باوری مانند انواع دیگر ایدئولوژی ها، بخش از ساخت و تفسیر واقعییت اجتماعی است. این ایدئولوژی به خاطر شرح و تفسیر دنیا به رابطه ای علت و معلول پناه می برد و چنان می نمایاند که قادر است برای خشونت اجتماعی، اختلافات و بحران های اجتماعی، دلایل منطقی و عقلانی ارایه کند.

 

نگرش جانبی: واژه نژاد در لغت نامه های فارسی

واژه نجات که معادل آن در انگلیسی « Race » و در زبان آلمانی « Die Rasse » میباشد، به هیچ وجه در تمامی ادوار تاریخ، مفهوم یگانه ویکسان نداشته است. به عنوان مثال این واژه در بسیاری از متون ادبی و فلسفی قرن شانزدهم وهفدهم، به مفهوم ملت یا مردم بکار رفته است. گهواره اصلی نژاد باوری در اواسط قرن هجدهم  در اروپا است که فشرده به آن اشاره ای خواهیم کرد.

انسان شناختی ( Anthropologie ) در قرن هجد هم به این هدف به میدان آمد که اطلاعات وسیع در باره مردمان غیر اروپایی جمع آ وری کند. پس انسان شناختی در وهله ای اول با در نظرداشت محیط زیست و اقلیم به بررسی « نژادی »  باشندگان قاره های دگر – مانند شکل چهره، شکل جمجمه، استخوانبندی و رنگ پوست.- آغازید و انسانها را به نژادهای گوناگونی تقسیم کرد. ( 15). همین انسان شناختی قرن هجدهم در اروپا است که در اوایل قرن نزدهم با داروینیسم در هم می آمیزد و مبدل به یک ستون اصلی برای نژاد باوری در قرن بیستم میشود.

یکی از رگه های اصلی نژاد باوری مدرن اینست که خصایص بیولوژیک یک قوم و یا یک نژاد را با نوع زیستن، اخلاقیات و روحیات آنها ربط میدهد. به بیان دیگر، نژاد را حامل فرهنگ و  تعیین کننده جوهر انسان میداند. انسان شناختی قرن هژدهم  در اروپا با عقل بیگانه نیست، و از این رو با شیوه ای « عقل نظاره گر» بر زمین روشنگری ایستاده است.(16). پیش از آنکه انسان شناختی به کشف وتقسیم بندی نژادها ها بپردازد، متفکرین دوره ای روشنگری.- بطور نمونه کانت – به نژاد سازی بشر پرداخته بودند. این متفکرین از یک سو اعتقاد به « بنی آدم » و کمال پذیری (Perfektiblität ) انسانها داشتند و از سوی دیگر حاکمیت « سفید پوستان» را در آسیا، افریقا و امریکا، مشروع میساختند.

کانت در گام نخست ویژه گی ها وعلامات بیولوژیکی انسان ها را هدف قرار نمیدهد؛ بل وی در هیرارشی نژادی خویش، انسانها را نظر به قابلیت های شان در ارتباط با روشنگری و تمدن بسته بندی میکند ( 17). از دیدگاه کانت، « نژاد سفید» نژاد متمدن است. البته که در هیرارشی نژادی وی « نژاد سفید» حامل فرهنگ است و از این رو جایگا ه اول را به خویش اختصاص داده است. کانت، بشر را به نژادهای سفید ! زرد!، سرخ ! و سیاه ! تقسیم کرده است. در هیرارشی نژادی  کانت برتری و حاکمیت « نژاد سفید » بر نژاد های «وحشی و خا م» مشروع شناخته می شود. (18)

با این مقد مه کوتاه به سراغ چند لغتنامه در زبان فارسی می رویم تا ببینیم که واژه ای نژاد در آن ها چه گونه تعریف و تعبیر شده است. این که واژه اِ ی نژاد در زبان فارسی تا چه حد در مراحل مختلف تاریخ  با تفسیر نژاد باورانه همخوانی دارد، نیازمند پژوهش جداگانه است. و اما، آنچه که مربوط به روزگار نو میشود، با یک نگاه در لغت نامه های زبان فارسی در مییابیم  که واژه نژاد در بعضی معناها و کار بردها، خویشاوندی و نزدیکی  زیاد با تفسیر نژاد باورانه از نژاد دارد. در فرهنگ دهخدا، و از واژه نژاد، به مفهوم اصل، نصب، گوهر، خاندان، تخمه، نسل، دوده و تبار وبالاخره جوهر آمده است. (19)

بدیهی است که واژه گانی چون نسب، خاندان، نسل وتبارنمیتوانند بار معنایی نژاد باورانه را بردوش کشند. و اما، واژه گانی چون جوهر وگوهر، میتوانند بیانگر تعبیر نژاد باورانه از انسان باشد.  دهخدا به نقل قول از فردوسی مینویسد :

زتخم فریدون واز کیقباد              فروزنده تر از این نباشد نژاد

ویا :

من از جم ضحاک و از کیقباد        فزونم به فرو بخت ونژاد

در فرهنگ معین، نیز واژه ای نژاد به مفهوم اصل و نسب و گوهر آمده است. معین تحت تاثیر گفتمان های نژادبا ورانه در غرب، نژادسازی بشر را از غرب وام میگیرد.؛ و به شیوه انسان شناختی قرن هژدهم در اروپا، به چهره شناسی و استخوان شناسی نژاد زرد، سرخ، سفید و سیاه می پردازد. برای آنکه ما مبادا یک « سرخ پوست» را بایک « سفید پوست» اشتباه  نه گیریم، تصاویر تیپ های خاص این نژاد را نیز چاپ کرده است. معین مینویسد: « مجموعه ای افرادی که از حیث مشخصات قیافه، کوتاهی و بلندی قد، وضع لب ودندان، هییات چشم، وضع مو، رنگ پوست بدن، خصایص روحی و اخلاقی با هم مشابهت دارند.(20). همین جملات را با اندک تغییر، در فرهنگ عمید نیز میخوانیم. عمید مینویسد: « و در اصطلاح اقوامی را می گویند که از لحاظ  اصل و نسب و علامات ظاهری از قبیل رنگ پوست بدن وقیافه و استخوانبندی و خصوصیا ت روحی و اخلاقی با هم مشابهت دارند. ( 21). این گونه استنتاج از واژه نژاد، به هیچ گونه تردید،  یک استنتاج نژاد باورانه ای بیولوژیک است. می توان حدس زد که عمید این اصطلاح را از فرهنگ معیین برگرفته است که به هیچ وجه دلیلی برای توجیه آن شده نمیتواند. معین وعمید، میان خصایص بیولوژیک یک قوم – که خود یک اسطوره و دروغ است – و خصوصیات اخلاقی وروحی آن رابطه مستقیم برقرار میکنند. رنگ پوست وشکل استخوان بندی مبدل به نمادها یی میگردند که از طریق آن میتوان به خصایص روحی و اخلاقی یک قوم دست یافت. میتوان گفت که نظر به این منطق نژاد باورانه، باید سیاه پوستان – سیاه بیاندیشند و از خصایص مشترک  روحی و اخلاقی سیاه برخوردار باشند؛ و سفید پوستان باید سفید بیاندیشند و دارای خصوصیات روحی و اخلاقی سفید باشند.

III  

جمعبندی مختصر

گفتیم که نژاد سازی یکی از عناصر مهم نژاد باوری است؛ بی آن که ایدئولوژی نژاد باوری حتما و ضرورتا مقوله نژاد را پیش شرط وجود خویش بداند. نژاد سازی، خود بخشی از ساخته اجتماعی است. در این روند، نژاد باوری گروه های ساخته ای تخیلی را که همانا نژاد باشد، در یک هیرارشی نژادی قرار میدهد. ارزش گذاری جزء لاینفک هیرارشی نژادی است. نژاد باوری با رجوع به این هیرارشی نه تنها جایگاه انسانها را در جامعه تعیین می کند،  بل، بر بود ونبود آن نیز تصمیم می گیرد.

از این رو میتوان کارکرد اصلی نژاد باوری را تولید و باز تولید حاکمیت و مشروعیت  نا برابری های اجتماعی دانست. نژاد باوری از طریق انطباق آن چه که از « خود» به شمار می آرد، و طرد آنچه که از «خود» نمی داند، رضایت اجتماعی « گروه از خود » را به دست می آورد. منافع اجتماعی و شخصی طرد شده گان تحت شعاع منافع از خود شمرده گان قرار میگیرد ؛ و نظر به موقعیت اجتماعی، نخبه گان سیاسی و اجتماعی برای ادغام، استثمار، طرد کامل و یا نابودی کامل یک گروه در جامعه پا می فشارند.

یکی از کارکردهای دیگر نژاد باوری اینست که با یکسان گرایی و با نادیده گذاشتن تفاوت های اجتماعی، بر تضاد های اجتماعی پرده میکشند. ایدئولوژی نژاد باوری، برای افراد « از خود» این احساس را تزریق می کند که میتوانند در حاکمیت سهم مستقیم داشته باشند. و این گروه «از خود» در سیستم ارزش گذاری خویشتن را همواره حق به جانب و عاقل نسبت به « آن دیگر» و طرد شده گان در جامعه می داند.

یاد داشت ها و پا نویس ها :

  1 :  مقایسه کنید

Conrad   Schetter,  Ethnizität  und ethnische konflikte in Afghanistan. Berlin,

2003, S.19 ff.

2 :   نگاه کنید

Etnienne  Baliebar  u.  Immanuell  Wallerstein, Rasse , Klasse, Nation. Ambiwalente Identitäten, Hamburg, 1990. Siehe auch   Viet-  Michael  Bader,

Rassismus,  Ethnizität,  Bürgerschaft.  Soziologische  u. philosophische   Überlegungen,

Münster, 1995.

3:   

نگاه  کنید

Georg   L. Mosse,   Die Geschichte   des  Rassismus  in  Europa. Frankfurt a.Main, 1990.

4 :  Claude  Meillassoux ,  Anthropologie  der   Sklaverei. Frankfurt  a.Main  1989,  S.99-114.

Siehe  auch Moses  Finley, Die  Sklaverei  in der Antike .  Geschichte  und  Probleme.  Frankfurt  a Main,  1985.

5:  نگاه کنید

Wolfgang   Bauer ( Hrg) ,  China  und  die  Fremden. 3000 Jahre Auseinandersetzung  in Krieg  und  Frieden.  München,  1985.

6:   نگاه  کنید

Stuart Hall, Rassismus als

Ideologischer  Diskurs,  in: Das  Argument , Nr.  178, Hamburg, 1989, S.26. Siehe  auch:

Ders. : Ausgewählte  Schriften –Ideologie, Kultur, Median, Neue  Rechte, Rassismus.

Hamburg 1989.

7:  در باره ای مقوله ای ایدئولوژی رجوع  کنید

Kurt Lenk (Hrg), Ideologie. Ideologiekritik  und  Wissenssoziologie.  Darmstadt    u. Neuwied, 1976.  Siehe  auch : Gerhard   Hauck, Einführung  in die  Ideologiekritik.  Bürgerliches  Bewusstsein   in Klassik,  Moderne  und  Postmoderne. Hamburg, 1992.

در حوزه  زبان  فارسی  نگاه کنید –

ش. والا منش، نقد ایدئولوژی، سویدن  1988.

« نقد ایدئولوژی  » این کتاب  گمنام ، ولی بی نهایت  دقیق را میتوان در تقابل با فربه تر از ایدئولوژی ، عبد الکریم سروش، مطالعه کرد.  عبدالکریم  سروش، فربه تر از ایدئولوژی، تهران، 1375

8 :  Robert Miles , Rassismus. Einführung  in  die  Geschichte   und Theorie    eines Begriffes.

Hamburg  u.  Berlin,  1992, S. 103  ff.u.112.

9: Ebd.S.105.

10:  در این زمینه نگاه کنید به  نگرش  جانبی در همین مقاله

 11:   Robert  Miles, a.a.o; S.100.

12 :   نگاه  کنید

Anita  Kalpaka und  Nora Räthzel  ( Hrg)  Die  Schwierigkeit, nicht rassistisch  zu  sein. Leer, 1990, S.14.

    

13

   Robert  Miles ,a.a.o.,S 106مقایسه کنید.

 14.:  مقایسه  کنید  Balibar  und  Wallerstein , a. a. o., S. 25: Siehe auch  Van Dijk Teun,Rassismus heute: Der Diskurs  der Elite  und seine  Funktion für  die Reproduktion  des Rassismus. Duisburg, 1991.

15:  مقایسه  کنید

Georg  L. Mosse, a.a.o.,  S.43ff.

16:  مقایسه کنید

Sergio Moravia, Beobachtende  Vernunft.Philosophie   und  Anthropologie  in  der  Aufklärung. 

Wolf Lepenies  und  Henning  Ritter ( Hrg.) München, 1973, S.17 ff.  und 120 ff.

17 :  نگاه کنید

Wulf  D. Hund ( Hrsg.) , Ziegeuner. Geschichte  und  Struktur   einer rassistischen  konstruktion.

Duisburg, 1996, S.27  ff.Siehe auch:  Barbara Dankwortt, Thorsten  Querg  und Claudia Schöning  ( Hrsg.) , Historische  Rassismusforschung. Ideologien ´_ Täter_ Opfer. Hamburg, 1995, S.9ff.

18 : Ebd.

19:    لغت نامه دهخدا

20: فرهنگ معین

21:فرهنگ عمید