نبشته ا ی از  باقی سمندر.

07-04-05

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است

 حافظ شیرازی

 

سخنی کوتاه درباره نقش جبهه تفاهم ملی در افغانستان

باپوزش از همه خواننده های این صفحه بایست بنویسم که یک بخش از مقاله با تأسف بخاطر مشکلات تخنیکی درهم وبرهم شده وکلمات بی ربط در پهلوی هم قرار گرفته بودند اینک یکبار دگر تلاش میکنم تا بخش های از مقاله را باز نویسی نمایم . باقی سمندر

نه من ز بی عملی در جهان ملولم و بس

ملالت علما هم ز علم بی عمل است

حافظ شیرازی

 

سخنی کوتاه درباره نقش جبهه تفاهم ملی در افغانستان

تشکیل احزاب، جبهه ها، گروهها ، سازمانها ونهادهای خورد وبزرگ تازمان وهنگام معیین در افغانستان امریست ناگذیر وبسیار خوب وارزنده. همه گروهها ودسته های سیاسی و گویا غیر سیاسی به مثابه وسیله وابزار تاسیس می گردند و ده ها بار تغییر شکل داده وگاهی در نیمه راه استحاله میکنند و یا اینکه منشعب شده وبه احاد خود تبدیل شده و یا از ائتلاف ها و یا اتحادها به طرف تخاصم پیش میروند. افراد، اعضا و گروه های دسته های معیین از بام تا شام چند بار موضع عوض میکنند و در نوسان های فکری وروحی قرار می گیرند. تپش دل وقلب فعالین گروه ها بیش از حد وگاهی تند و گاهی کند میباشد. جبهه تفاهم ملی واکنش ایست در برابر رژیم حامد کرزی . این واکنش حق مسلم ایشان است اگر دگر اندیشی عیب وگناه نیست پس دگر اندیشان در جبهه ای باهمدگر به تفاهم رسیده اندو نامش را گذاشته اند جبهه تفاهم ملی انهم به مثابه اپوزسیون. تشکیل احزاب، جبهه ها،گروه ها، سازمانها و نهادهای ریز ودرشت یا نهادهایی که مانند کودک پیش ازموقع و یا با تاخیر که هردو بادردهای درونی و بیرونی بدون شک همراست از موقع ولادت که چشم میگشایند بادردهای گوناگون سروکارپیدا میکنند. اماسازمانها ،احزاب و یا جبهه هایی که  مانند چوچه مرغ در ماشینهای حرارتی درزمان و مکان دگر بوجود می آیند، رشد و ارزش نه چندان بیشتر از خصوصيت مصرفی می داشته باشند.  همه گروها، احزاب ودسته های سیاسی و گویا غیر سیاسی به مثابه وسیله وابزار تاسیس میگردندو ده هابار تغییر شکل داده و گاهی در نیمه راه دچار استحاله ویا دگر دیسی میشوند. انسانها هم از این حالت دگر دیسی و استحاله تاسرحد پوست اندازی های مارگونه به دور نمی مانند چه شگفتا که مارها به سوی  اژدها شدن سیروحرکت میکنند و یا اینکه سازمانها و نهادهایی  همچو دینو زوریا از رفتن وتکامل طبیعی باز می مانند. یااینکه  مارگیرماهری  اژدهای یخ زده را از قله های بلندیخ فرود میاورد ودر داخل شهر خود واطرافیانش متوجه میشوند و میدانند که دیر شده است واندرزهای مولا نا جلال الدین رومی را ازیاد می برند. سازمانها و گروههای آدمیزاد بنا به دلایلی تاسیس میشوند؛ کمی رشد میکنند ومنشعب میشوندو باز تکثر امیبی به پیشواز شان میرودو ائتلاف ها واتحادها هم به مرزهای تخاصم درونی رسیده واز هم پاشیدگی هارابه دنبال می آورد. افراد و اعضای گروها معین ا زبام تاشام در گرماگرم فضای سیاسی چند بار لباس عوض میکنند و چند بار موضع سیاسی اما تجربه میگوید: 

باهر رنگی که خواهی جامه میپوش

من از طرز خرامت میشناسم

نوسان های فکری و روحی و دمیدن مشک باد در کوره سیاست تپش دل و قلب فعالین گروها را بیش از حد تند وگاهی کند میکند.حرص و ولع قدرت و بهره بردن ازخوان و سفره حاکمیت به جدوجهد شان می افزاید.

تاسیس و ایجاد جبهه تفاهم ملی واکنش ایست در برابر رژیم حامد کرزی و اطرافیان وحامییان داخلی و خارجی اش . این واکنش را حق مسلم خود میدانند اگر دگر اندیشی عیب و گناه نیست پس آنهائی که مانند حامد کرزی و اطرافیانش نمی اندیشند و در جبهه ای دگر با همدگر به تفاهم رسیده اند و نامش را گذاشته اندجبهه تفاهم ملی آنهم به مثابه اپوزسیون پس کاری کرده اندکه باید میکردند. این کودک نوزاد سیاسی زاده شده است . نخستین چیغ این کودک نوزاد سیاسی در برابر مولوی هادی شینواری در واقع نخستین ناله در برابر زلمی خلیلزادی است که بزودی وارد کارزار عراق خواهدشد و ببینیم که در دجله و فرات چه خواهد گذشت و اوضاع بین النهرین چگونه باز رقم خواهد خورد. اما در افغانستان این جمع افراد و تشکل هائی که تا چندی پیش در پوزسیون حاکمیت با حامد کرزی به گرد یک دسترخوان نان میخوردند و بعضی ها سمت آفتابه لگن برداشتن را داشتند و در تشکیل حاکمیت انتقالی و انتصابی و گویا انتخابی سهیم بودند. اینک ژست و اداها و اطوار مقابل حاکمیت و یا اپوزسیون را می گیرند و فراموش نکنیم که خود حامد کرزی به کسانی گفته بود که بروید حزب بسازید و حزب مخالف بسازید و این نوع سرگرم سازی و قطعه بازی مانند پنجاق بازی و جز بازی هائیست که قوقو برگ چنارگفتن ها را در وقت تپش دل و افسانه و سی سانه گفتن در وقت ارامش را به یاد می آورد ولی سرانجام خارهای مغیلان پیش روست .

همانطوریکه تجربه نشان داده است حامد کرزی از زمان انتصاب در پترزبرگ جرمنی تا دوره انتخابات صدها کمیسیون بخاطر حل مشکلات و معضلات بوجود آورده است ولی کمتر مشکلی حل گردیده است. اینک مشکل دگر از دست دگر عنوان میشودکه نه حامد کرزی و نه تیم اش قادر به حل آن میباشند. جانب مقابل به قربانی دادن عادت کرده و حتی گویا جام زهر نوشیدن را هم تجربه کرده اند. هر دو طرف پوزسیون واپوزیسون جدیدالخلقه (نفی درنفی ا پوزسیون) از ناز وکرشمه همدگر خوب میدانند و رفق وفتق شان برای شان معلوم است و هرچه صغرا و کبرا بچینند باز هم سر و ته یک کرباس اند.

اینک مشکلا ت دگر از گونه دگر با کژ ومژ جلوه گر میشوندکه در پیمانه ملی، منطقوی و بین المللی پاسخ می طلبند. اگر پشتیبان و حامی حامد کرزی و اطرافیانش ناتو و ایساف وایالات متحده و اتحادیه اروپا وجاپان و.. است و هر یک از حامیان حامد کرزی منافع مقطعی، کوتاه مدت و دراز مدت در افغانستان، آسیای میانه ومنطقه دارند. هندوکش و پامیر تخته پرش بسوی شمال است، همانطوریکه بطرف جنوب بود. اگر سرحدات جنوبی شوروی به خطر مواجه میشد؛ میگ ها و تانک ها به حرکت میامدند و ارتش هشتم وقاری اوف ها در کنار جنرال گروموف ها با سکاد ... ، لوناها و...می ایستادند و جابجا میشدند و در جای دگر پرشنگ ها، کروس میزایل ها، پاترویوت ها و چف تاین ها به حرکت می آمدند و عقب نشینی یا گویا شکست یک طرف زمینه پیشرفت طرف دگر را بیشتر از پیشتر گسترش میداد و اینک که ستنگرها و بلو پایپ ها جایشان را به بی 52 ها و اپاچی ها و لشکر از مسترهاو سر هاداده است در این پیشروی از هندوکش تا دشت های مغیلان ترکمنستان و دریای خزر به یک سو و کوه های تیانشان در قزاقستان و تغییرات در کوههای قاف و قفقاز از سوی دگر و دور کردن عسکر اقا او ف از تخته شطرنج و برگماشتن مهره های دگر در بشکیک و همه وهمه فعل و انفعالاتی اند که حتی جابجائی در سفارت خانه های منطقه، در بانک جهانی و سازمانهای اطلاعاتی را به همراه دارد. سر این زنجیر دراز است و حلقه های کوچک و بزرگ باهم پیوسته در شور خوردن دائمیست. افغانستان حلقه ضعیف نیست. عمق و ژرفنای استراتیک برای یکی و تخته پرش برای دگری و هنوز کماکان منطقه نفوذ و سرحد دفاعی دگریست. فارورد پالیسیها یا سیاست پیش روی جای بفر ستیت یا منطقه حایل را مجددا روی تخته شطرنج میکشند. اگر یک حلقه شور بخورد حلقه های دگر ناگزیر شور میخورند و سخن از پایگاه سازی ها و یا "کنترول غنی سازی یورانیوم" در محور "شرارت" و... یکی بدنبال دگر کنش ها و واکنش ها بدنبال می آورد و افغانستان کماکان میدان بازیست. گاهی پیاده وزیر میگردد و گاهی هم چنان می نماید که از ملا تاعامی ششگوت شده اند. اگر بازی شطرنج را حرام اعلان نمیکردند شاید به جابجائی نیروها کمی پی میبردند.

میدانیم که کشورهای منطقه هریک در افغا نستان منافع خودرا دارند و مانور ها در افغانستان نباید از دیده پنهان بماند. برای برنده شدن در این بازی و مسابقه جدید بزرگ کماکان یک قطعه برنده بدست آشنای قدیم و یارانش است. همانا تاکتیک تفرقه بیاند از و حکومت کن شان برای انست که ملت های سیر سیر بمانند و گرسنه ها گرسنه. ما بجان همدگر بیافتیم و تبعیض های قومی، منطقوی، سمتی را بیشتر دامن بزنند و آتش اشرا لحظه به لحظه پکه نمایند تا اینکه یکبار دگر این آتش به سراسر منطقه کشیده شود.

در راستای همین تپ و تلاشهاست که تبدیل و تغیر و پوست انداختن افراد در صفوف حاکمیت حامد کرزی هر روزه قابل دید میگردد. تارهای مرئی و نامرئی دیگران در بالا و پایین حاکمیت به سادگی جلوه گر شده است.

اگر مولوی هادی شنواری امروز بطور آشکار به دفاع از سفیر کشور ایالات متحده امریکا برمیخیزد، فراموش نکرده ایم که در گرماگرم جنگ میان جبهه متحد اسلامی از یک طرف و طالبان از طرف دگر همین مولوی هادی شنواری نقش میانجی را بنا به پیشنهاد جبهه متحد اسلامی بازی میکرد و هر دو گروه وفاداری شانرا برای مولوی هادی شنواری بیان میکردند. از ان زمان تاحالا صد ها خبر گویا جدید خلق شده اند، آمده اند و رفته اند اما بسیار مهم و ضروریست تابدانیم که مشکل اصلی افغانستان درکجاست ؟ در ساختن دولت – ملت ؟ افغانستان که دولت و سه رکنش را داشت. چرا دولت را ازبین بردند؟ وکی ها از بین بردند؟ اگر افغانستان به معنی متعارف و مدرن کلمه وواژه دارای ملت واحد نیست، در این خطه از سالها به اینسو مردم زندگی میکنند که دیدیم که نتنها مردم قلع وقمع شدند بلکه شیرازه مردم را هم میخواستند از هم بپاشند. چنانچه تاجایی موفق شدند. مشکل کشورهای منطقه در رابطه با افغانستان در کجاست؟ این بدین معنی نیست که من مشکلات را در بیرون جستجو میکنیم و روی مشکلات داخلی ماست مالی مینماییم بلکه بخاطریست که باید بدانیم که منافع ملی چیست، منافع ملی ما کدام است، خواسته های دموکراتیک ما کدامست و همسایه ها از کدام اختلاف های ما تا حالا بهره جسته اند و بازهم چگونه میان درزها وچاک های اختلاف های ریز و درشت فانه می گذارند.؟ ارزش جیو پولیتیکی افغانستان تاچه حد درک گردیده و میگردد؟. اگر دیگران برای منافع صدساله و خواست نواده هایشان که به دنیا تا هنوز نیامده اند و بچه هایشان درسفر است و نامشان را مظفر گذاشته اند می اندیشند. آیا ما توانائی اینرا داریم که از نوک بینی خود دور را تر ببینیم ولو که خود را برج عاج نشین جلوه می دهیم ؟

افغانستان چه نقشی در استراتیژی منطقوی ایالات متحده امریکا دارد؟

آیا متحدین پنجاه ساله ایالات متحده امریکا که امروز زیر چتر ناتو متحد اند ولی در اتحادیه اروپا میخواهند قطب دگری بیافرینند و اروپای کهن و دنیای جدید هر دو توجه به استفاده از اختلاف های ما دارند وخود نیز بیشتر از پیشتر وارد کارزار رقابت اند و با چاشنی نیولیبرالیسم دکترین جنگ فرهنگ ها را به مثابه پایا ن تاریخ اعلان میدارند و سر از نو برای ما تاریخ مینویسند و فکر میکنند که ما را چپنک ای گیر کرده و باید در جان ما به اصطلاح بزنند. آیا این همه لشکر و مشکر دایه های مهربانتر از مادر برای مردم افغانستان اند ؟ کی ما را به این روز سیاه نشاند و حتی استخوان های مرده ها ما را بدست فرزندان ما ازگورستان های ما کشید؟ گاهی درمورد ضعف های خویش اندیشیده ایم؟ آنهاییکه از خوان نعمت چند اویرو دلار میگیرند و به دور بشقاب بادنجان میچنند، نیاز به فکر کردن ندارند، زیرا بارها بخورد ما داده اندکه از زور کاکاست که انگور در تاک هاست و دیدیم که تاکها و تاکستانها را چگونه به آتش کشیدند و در دختر رز را بستند و در ریا را بازهم باز کرده اند. این همه واعظان و جلوه در محراب و منبر حکایت از کارهای دگر در خلوت دارد. آنهاییکه شکل و مضمون، ظاهر و باطن را می خواهند ببینند، به شنیدن و خواندن گفته ها و نوشته ها و یا گفتارها و نوشتار ها بسنده نکرده بلکه به عملکرد احزاب، گروه ها، دولت ها و دسته بندی ما مینگرند. وقتی محک تجربه بمیان می آید میدانیم که پیامد غش بودن چیست و سره از ناسره چگونه جدا میشود.

فهمیدن دیالکتیکی وحد ت و مبارزه اضداد و پیدا کردن گره اصلی در این زمان چندان دشوار نیست به شرط آنکه خود ما برای خود ما با مغز خود ما بیاندیشیم و میل داشته باشیم روی پای خود ما حرکت کنیم . البته آنهائی که تا هنوز چند بار انگشت شان از یک سوراخ گزیده شده است و بازهم عبرت نمیگیرند ، به اصطلاح عوام آنها میدانند و دینگ دینگگ آخرت شان. من در بالا پرسشهائی را مطرح کردم که به پاسخ آنها هم خواهم پرداخت اما نه در این مقال چونکه از ایجاز کلام دور میشوم و سرگرم اطناب خواهم شد. تاجاییکه تجربه نشان میدهد، حامد کرزی و اطرافیانش از بکار بردن کلمه دموکراسی به نفع حاکمیت خود استفاده میکنند و الی کور هم میداند که ملا متوکل و ملا کبیر کجا و دموکراسی کجا ؟ اما در سرزمین دموکراسی نیو لیبرال از هر چمن ای سمنی میتوان یافت و مانند کشتی حضرت نوح از هر جنس، جوره جوره موجودات را میتوان از دور شناخت. حاکمان و تشنگان قدرت نمیدانندکه: مرد وزن ایکه معاش ندارد؛ مزد ندارد، کار ندارد، دوا و داکتر ندارد؛ خانه ندارد و در سرمای زمستان خنک کشت شان و حالا خانه و کاشانه شانرا باز سیل میبردو..... درچه حال اند ؟ بزرگان ادب گفته اندکه سواره از دل پیاده نمی آید و سیر از دل گرسنه. لیبرالیستها و نیولیبرالیستها باز هم میگویند که اگر نان ندارید. کیک بخورید ولی مردم چگونه میتوانند شکم امروز خود را بانان فردا سیر کند و هی منتظر وعده سرخرمنی باشد که از پیش نمیداند چگونه با آل و اولادش جغل مال میشود. از حال مهاجرین که تعدادشان از پنج ملیون انسان زیاد تر است و هرروزه به جبر و اجبار از کشورهای دگر بیرون کشیده میشوند و به افغانستان گسیل میگردند نتنها بی خبر اند بلکه درمورد کار، سرپناه و خانه و کاشانه مهاجرین نمی توانند فکرکنند. مگر چند خانه در دشت سقاوه یا چند شهرک به کمک عربستان سعودی چیزی زیادتر از قطره آب در دشت سوزان میتواند باشد؟ شاید چند صد خانواده از معلولین و شهدا و یا مهاجرین چند روزی خوشحال گردند و یا عده با تشکیل زور آباد ها خود را راضی نمایند. اما روزی که خانه های حلبی یا حلبی آبادها و یا سلم ها SLAMها در هرگوشه شهر ها گسترش پیدا نماید، دور نیست. حاکمان و منتظرین قدرت توانائی اندیشیدن را ندارند و از سی سال به اینطرف بدون چون و چرا مشاورین ریز و درشت می اندیشند و در گذشته های دور نیز فکر کردن ممنوع بود، همانطوریکه امروز به مصرف رساندن افکار دیگران جز عادت شده است و از فکر تا کالا ه ها همه در افغانستان میدان مصرف و هزار ها مصرف کننده دارد.

مشکل کودکستان، مکتب و فاکولته، آموزش رشته های تخصصی و کاریابی و تولید نسل و تولید کالا چگونه خواهد شد؟ همه را هم دولت در حاکمیت و هم اپوزسیون جبهه تفاهم در خدمت بازار خواهی نخواهی میگذارند، زیرا نیولیبرالیسم چنین دیکته مینماید. وضع دهقان ها چگونه خواهد بود. تنها و تنها در مورد کشت جایگزین تریاک اندیشیدن کافی و شافی نیست بلکه باید در مورد حل مساله ارضی؛ حل مساله آب و چگونگی شیوه تولید فکرکرد. با طرح این مساله در جستجوی راه حل باید بود. بازنگری اصلاحات ارضی داود خان، فرمانهای شماره هشت وضمیمه آن که توسط رژیم وابسته به شوروی مطرح شد ، خواهی نخواهی جز اجندای روز حاکمیت و اپوزسیون مصلحتی اگر نیست ، فردا این معضله سر از زیر خاک میکشدو از همین حالا باید درموردش اندیشید. اصلاحات ارضی در هند، در ایران، در امریکا و جاهای دگر خواهی نخواهی مورد مطالعه قرار خواهند گرفت و حاکمیت و اپوزسیون مصلحتی از این اندیشه به دور اند، زیرا چشم به کمک های جامعه بین المللی دوخته اند. نمیدانم تاچه وقت آش خودرا با قاشق دیگران میخورند؟ تولید در شهر ها چگونه سر وسامان خواهد گرفت ؟ در وضع نیروهای تولید کننده و تمام پرسونل اجرایی و... چه بهبودی رونما خواهد گردید؟ اعضای متشکله دولت و جبهه تفاهم از این حرفها سر در نمی اورند و این کار را هم برای مشاورین عزیز شان می گذارند. اما تجربه سایر کشورها نشان میدهد که به بدبختی های مردم افزوده خواهد شد و فقیر و غریب غریب تر خواهد گردید و یک مشت کوچک افراد بزور قهر دولتی مورد حمایه قرار خواهند گرفت. اندکی تامل باید. علاج واقعه را پیش از وقوع بهتر است نه اینکه باز دنباله رو حوادث گردیم و سرنوشت ما را دگران رقم زنند. افغانستان در نقشی که هم اکنون در میان کشورهای پیرامونی دارد؛ تاچه وقت جامعه مصرفی خواهدبود و اگر از دوره گذار از تولید تریاک جان به سلامت برد، چه نقش را در اقتصاد منطقه خواهد داشت؟ کشاکش حاکمیت کرزی، اتاقهای صنعتی و انجو ها تاچه وقت زیر چتر حمایت بین المللی قرار خواهد داشت؟

مشکل نقض حقوق بشر چه میشود؟

مشکل تساوی حقوق زن ومرد و مشکل شهروندان چه میشود ؟

مشکل شهدا و معلولین چگونه حل میشود ؟

مشکل دولت دینی و دین دولتی در دموکراسی های حاکمیت کرزی و اپوزسیون یا جبهه تفاهم چگونه راه حل می یابد؟

ایا حامد کرزی واطرافیانش از یک سو و جبهه تفاهم ملی از سوی دگر توانائی اندیشیدن در  باره مشکلات و پیداکردن راه حل برای آن را دارند؟

تجربه میگوید نه! انکه نیاموخت از روز گار، چگونه میتواند از آموزگار بیاموزد؟

نگاهی به کار روائی های اعضای متشکله جبهه تفاهم ملی به ما می آموزاند که این جبهه واکنش ایست در برابر حاکمیت حامد کرزی و اطرفیانش. جبهه ایست که حتی به تفاهم ملی هم چندان باور ندارند چه رسد به اینکه درمورد تفاهم دموکراتیک بتوانند، بیاندیشند. رسیدن به تفاهم ملی بدون درک و تفاهم دموکراتیک ممکن نیست. تفاهم دموکراتیک در چارچوب فکر نژادی، قومی و سمتی نمیگنجد. تفکر دموکراتیک قوم برتر و نژاد برتر و نژاد نجیب و نانجیب، نژاد آریایی و ناآریایی را مورد بازنگری دقیق قرار میدهد و کوره های آدمسوزی اریایی ها را در اروپا بخاطر همه آریا بازی ها می آورد تا شاید درس عبرت بگیرند و یکبار دگر افغانستان را لابراتوار و ازمونگاه تجارب شکست خورده نسازند. به نظر من هر دو گروه، چه آنهاییکه در حاکمیت قرار دارند و یا آنهاییکه درجبهه تفاهم ملی گرد آمده اند، هر چه باشند، دموکرات نیستند. حتی با پیوستن تن چند از آنهاییکه خود را دموکرات میگویند، به جبهه حامد کرزی و یا جبهه تفاهم ملی باز هم خصوصیت و کرکتر هر دو گروه دموکراتیک نمیگردد. شایدآب رابه هرظرفی بیاندازید رنگ همان ظرف راخواهد گرفت ولی از انجاییکه آب از سرچشمه خت است با چمچه چمچه گرفتن این آب گل الود وسیل آلود ی راکه من میشناسم ، پاک نمیگردد. بایدآب را از سرچشمه پاک کرد. به نظر من هردوگروه هم گروه حامد کرزی واطرافیانش و هم گروه جبهه متحد تفاهم ملی خواهی نخواهی پشت و روی یک سکه را میسازند. اینها با همدگر وجوه توافق و اشتراک زیاد دارند. همانطوریکه وجوه اختلاف شان پوشیده نیست. اما در مورد دموکراسی و حاکمیت مردم افغانستان هر دو گروه نه وفادار اند ونه متعهد. دموکراسی برای هر دو گروه شعار تاکتیکی است تا در سطح کشور و دنیا مانور کنند و توجه محافل نیو لیبرال وشرکا را جلب نمایند. تجربه نشان میدهدکه حاکمیت مردم و برای مردم و توسط مردم و تمام شکل و مضمون دموکراسی هیچگاه با دریوزه گری میسر نمیگردد. بگذار آنهاییکه میخواهند ژاژ خایی کنند اما خط فاصل میان خود و تمام نیروهای طرفدار دموکراسی از یک طرف و گروه های حاکمیت حامد کرزی و اطرفیانش با اپوزسیون مصلحتی جبهه تفاهم ملی در سطح کشور، منطقه و جهان کشیدن امریست که می باید یکبار دیگر با یک نه تاریخی در پیشگاه تاریخ کشیده شود. من همه را به چالش فرا میخوانم و باید با صراحت بنویسم که این موضع من است و به هرکه برمیخورد، بربخورد.

نیروهای ملی – دموکرات افغانستان!

از خود بپرسیم که اگر پشتیبانی های بین المللی حامد کرزی یک روز در صحنه افغانستان حضور نداشته باشند(امری که در قرن بیست ویک خیال است ومحال) آیا حامد کرزی به اریکه حاکمیت تکیه خواهد داشت؟ آیا این رژیم بقا خواهد داشت؟ اگر حامد کرزی به حاکمیت تکیه نداشته باشد، همین اکنون تمام نیروهای ماقبل مدرن یا پیش مدرن و جبهه تفاهم ملی خواهند توانست برای یک روز جبهه ائتلافی شانرا حفظ نمایند؟ تا چند ماه دیگر مواد تبلیغاتی قومی و نژادی و سمتی مورد مصرف خواهدبود؟ اگر این مواد که تاریخ مصرف شان گذشته و ازناچار ی در افغانستان به مصرف میرسند، در کندو و چاسدان کم گردند، چه ابزار دیگری را به کارزار مصرف عوام الناس سوهان و بل لو میزنند؟ به نظر من حاکمیت کرزی و جبهه تفاهم ملی لازم و ملزوم یک دگر اند. کنش یکی – واکنش دیگری را به دنبال دارد و کنش و واکنش جهانی و منطقوی به آن افزون گردیده و موضوع مغلق تر خواهد گردید. پس نیروهای ملی – دموکرات افغانستان نه در خط اول حامد کرزی و اطرافیانش و نه در خط دوم جبهه تفاهم ملی بلکه در خط سوم یا جبهه ملی – دموکراتیک افغانستان منسجم گردیم. جبهه سوم از نگاه بالقوه وجود دارد و از نگاه بالفعل تلاشها باید کماکان برای تدوین پلاتفورم این جبهه تشدید یابد. فراملی بودن، فراقومی بودن، فرا ایدئولوژیک بودن در همین شب و روز یکبار دگر رقم میخورد.

آنهاییکه به منافع انسان و انسانیت می اندیشند و قصد دارند جامعه انسانی در افغانستان برپا دارند، تاوان کوچکترین لغزش تاکتیکی و یا استراتیژیکی را با بهای گزاف پرداخت خواهند کرد. تاکتیک همیشه در خدمت استراتیژی خواهد بود و دچار تکتیک پروسه شدن و یا کرنش به خود روی ها نمودن گمراهی دگری را به دنبال خواهد داشت. وقتی میگویم تاکتیک در خدمت استراتیژیست قید مینمایم که اجازه نخواهم داشت تاهدف را تقدیس نموده و هر نوع وسیله را برای رسیدن به هدف توجیه نمایم. با وسایل و ابزار غیر دموکراتیک و یا ضد دموکراتیک نمیتوان بسوی فردای دموکراتیک رهنوردید.  

یاران !

فلک را سقف بشگافیم و طرح نو در اندازیم.

این مقال ناتراش و ناخراش را با درحافظ شیرازی بپایان می رسانم .

نوبت زهد فروشان گران جان بگذشت

وقت شادی وطرب کردن رندان پيداست