نويسنده: دوکتور رسول رحيم

 

مشکلات و موانع تشکیل یک حزب مبتنی بربرنامه دردموکراسی امروز افغانستان

قبل ازهمه ایجاب می نماید تا اندکی برمفهوم حزب وضرورت تشکیل حزب بطورعام  روشنی اندازیم ، پس ازآن حزب مبتنی بربرنامه را ازسایرانواع حزب که درپروسهء سیاسی شرکت میورزند تفکیک نمائیم و بالاخره به اهدافی که درعنوان ذکرگردیده اند، بپردازیم .

  1.تعریف عام حزب وضرورت تشکیل آن  :

 ازلحاظ عملی  حزب سیاسی  یک " گروه اجتماعی"  میباشد. اما فرق این گروه اجتماعی مثلاً با سایرگروه ها وجنبشهای اجتماعی مانند جنبش صلح ، گروههای فشار، اتحادیه های کارگری درچیست؟ تفاوت حزب سیاسی با این گروههای اجتماعی درآنست که حزب سیاسی تحت شرایط متفاوت وبا دیدگاه های متفاوت ظهورمی نماید.

برای ظهوریک حزب سیاسی نیاز به موجودیت یک منازعهء بزرگ اجتماعی است. احزاب دراین راستا بخشهای وسیع جامعه را برای مبارزات عظیمی سازماندهی می نمایند. برای پیدایش حزب سیاسی منازعه باید چنان درجامعه نفوذ عمیق داشته باشد که اعضایش را دچارتفرقه ساخته باشد.

چرا تمایل به تشکیل یک حزب سیاسی بوجود می آید؟ دست کم درین مورد نظرشایع اینست که افراد همفکر میتوانند بهتربه حل منازعه بپردازند و " وحدت قدرت " است.

آری ، حزب سیاسی درنتیجهء چنین گسستی بوجود می آید. احزاب سیاسی برای آن وجود میداشته باشند که مشیهای سیاسی را پیشنهاد نموده وپیاده سازند. مشی های سیاسی یک حزب ؛ چه حزب محافظه کار، سوسیالیست ویا لبرال باشد، براصولی ابتنا میداشته باشند. احزاب سیاسی درتدوین مشیهای سیاسی شان یا آرا و عقاید مردم را درنظر میگیرند و یا اینکه در مردم تقاضا برای پذیرش این مشیها را بر میانگیزند. بنابراین رابطهء میان اصول حزبی، مشیهای سیاسی حزبی و هواداران یک حزب خیلی مهم و پیچیده می باشد. (1)

 ا. حزب مبتنی بربرنامه چیست؟

 هربرت کیچیت سه نوع سیستم حزبی را تفکیک می نماید:

1.2.1 احزاب مبتنی بربرنامه: که کارشان براساس برنامهء معینی پیش می برند. اینها رای دهندگان را برحسب لایه های اجتماعی شان ومواضعی که بطورخاص دربرنامهء شان مندرج است، بسیج می نمایند. اهداف وپیشنهادهای این احزاب درمنشورشان بیان گردیده است که محتوای اساسی خودرا ازیک سلسله ارزشهای ایدئولوژیک که حزب ازآن تغذیه وتنمیه می نماید، میگیرند.

مشخصات ویژه ء برنامه های آنان به سهولت تشخیص میگردند وبدین ترتیب رأی دهندگان را اقادرمی سازند تابایک عقلانیت نورماتیف ومادی ( بالفعل وواقعگرا) ، یک حزب رابرحزب دیگرترجیح بدهند.بدین ترتیب احزاب مبتنی بربرنامه زمینهء انتخاب واقعی رامیان برنامه های رقیب فراهم می آورند والترناتیف معتبری را دربرابررژیمهای اقتدارگرا مطرح میسازند. احزا ب مبتنی بربرنامه اکثراً برآنند تارابطهء باثباتی را بین رأی دهندگان وخود بوجود آورندوتداوم بخشند. ازآنجائیکه برنامهء حزب براصول وارزشهای ایدئولوژیک بنایافته اند، به مشکل میتوانند بدون ازدست دادن رأی دهندگان ویا لطمه زدن به آرزوی به مقام رسیدن نخبگان حزبی تغییربخورند. بنابراین، این مودل حزبی برای تحکیم وثبات دموکراسی کارآمدترین شکل به شمارمیرود.

 ب . احزاب کارسماتیک یا احزابی که پیرامون نفوذ شخصیتی وفرهیختگی افراد معینی در مقام رهبری تشکیل میگردند:

این احزاب هواداران شان را ازیک انتخاب مبتنی بربرنامه محروم میگردانند. اینان سیاست را دربعد شخصی آن محدود می سازند. به انتخاب برنامه ای به نظرحقارت می نگرند. فقط ازیک رهبر پرآوازه جانبداری می نمایند.

یکی دیگرازمعضلاتی که دراقتدارچنین افراد پرآوازه وفرهیخته مضمراست، بی ثباتی می باشد. واین بی ثباتی ازآنجا نشأت می نماید که تداوم کارحزب وابسته به بقای سیاسی فرد واحدی – رهبرکارسماتیک – می باشد

 ج . سیستم حزبی مبتنی برارباب رجوع ومباشران : اینها بنیاد های اصول دموکراتیک را تخطی نموده ومشروعیت رژیم دموکراتیک را خدشه دارمیسازند. این احزاب رسماً احترام شانرا به قوانین بازی دموکراتیک ابرازمیدارند، بطورمثال درجریان انتخابات اینها  مدعی دفاع ازمنافع عامه می باشند، ولی درحقیقت به منافع شخصی خود میاندیشند. همه سود وخدمات را به نفع گماشتگان یا مباشران شان بکارمیگیرند. درتقسیم عواید و پستهای دولتی با مباشران شان مشارکت میورزند وآنرا چون غنایمی برای پیروان شان مصرف میدارند. برای اینها رأی گیری جز یک عملکرد زاید وغیرضروری  بیش نیست . بنابراین رفتار آنان در بین شهروندان بدگمانی و کاهش اعتماد نسبت به نهادهای دموکراتیک را بر میانگیزد.(2)

 نمونه ای ازسیرتکوین و دیدگاه های برخی از گروه های دموکرات در افغانستان

صحنهء سیاسی افغانستان مملو ازصدها گروهبندی سیاسی است که بسیاری ازآنان خود را "حزب" میخوانند. تصمیم به سرنگونی طالبان از جانب حکومت ایالات متحدهء امریکا و حمایت مجموعی غرب از این اقدام، با شعاربرپایی دموکراسی درافغانستان توأم بود. طبعاً دموکراسی به نیروهای دموکرات نیازمند است. چنین اوضاعی مقد مه ای شد بر اعلام تاسیس گروه های مختلفی که با هویت دموکراتیک اعلام موجودیت کردند. دریک فضای سیاسی بازارگونه ای که دفعتاً چیره شده بود ، برنامه های هویتی این گروه ها باهمان شتابزدگی ایکه تقاضا مطرح شده بود ، عرضه گردیدند. برنامه ها ، بیانیه ها واعلامیه ها ی این گروهها درواقع گلچینی ازعامترین تزهای لبرالی بادرک افغانستانی آن میباشند. فزونی شماراین گروه ها حتا عرصه را برای نامگذاری شان نیز تنگ گردانید. سعادت ، رفاه، صلح، همبستگی، وحدت و اسلامی کلماتی اند که زینت بخش بیشترین نامها می باشند.(3)

 دسترسی به دفتر و روزنامه که درتاریخ  افغانستان برای احزاب سیاسی تصوری بیش نبود، اکنون به یک قاعدهء کلی مبدل گردید بود. درتحقق این مامول انجوها پیشگام شدند. مبارزه با ترور که حمایت جامعهء بین المللی راکسب نموده بودو مظهراین حمایت ملل متحد پنداشته میشد، پشتیبانی اخلاقی مضاعفی را برای حزبسازی وجبهه سازی های دموکراتیک فراهم آورد. شمار روزافزون این گروهها که فاقد انقطابهای جدی سیاسی بودند، برعکس تصورناظران بدبین اوضاع سیاسی که ازآن بوی انارشی را استشمام می نمودند، مخاطره انگیزنبود بلکه درمحاسبات قدرت به سود آقای کرزی در ادارهء موقت مورد استفاده قرارمیگرفت. برخی ازرهبران این گروه ها در نخستین لویه جرگهء اضطراری یا بحیث عضواصلی ویا مشاهد شرکت ورزیدند. طوری که معلوم میگردد نتایج  لویه جرگه متذکره مطابق به انتظارات این گروه ها نبوده است. تقرر مجدد سران جنگسالار در پستهای حساس حکومتی گویا فصل جدیدی ازمبارزه را فراروی اینها قرار داد.

بتاریخ 23 و24 جنوری سال 2003 درحدود ده گروه آنان به حمایت سازمان امریکایی نشنل دموکراتیک انستیتوت ورکشاپی را در اسلام آباد تشکیل دادند. هدف این همایش گسترش هکاریها میان این گروهها وتدوین یک دستورالعمل کاری برای انتخابات سال 2004 بود.

این گروه ها معتقد بودند که دموکراتها درحالت دوری از همدیگر قرار دارند، بدون رهبری مشخص ودستورالعمل روشنی می باشند. اینها دسترسی به مردم روستاها ندارند. دلیل این امرقسماً وضع بد امنیتی بیرون ازکابل وقسماًفقدان منابع پولی وعدم حمایت بین المللی میباشد. شرکت کنندگان ازنگاه سابقه ء سیاسی به گروههای سکولار و مذهبی ای تعلق داشته اند که برخی از آنان در گذشته در قدرت بوده وعده ای نیز هیچگاه در قدرت نبوده اند.(4)

مهمترین انتقادات  این گروهها عبارت بودند: از درقدرت ماندن مجدد جنگسالاران پس ازلویه جرگهء اضطراری ، موجودیت یک تیم ضعیف وبدون همآهنگی درکنارکرزی  که با اوضاع افغانستان آشنایی لازم ندارند، ومشارکت هواداران شاه سابق درقدرت بطورمتفرق وبدون برنامه . گرچه همین گروهها درماه مارچ اعلام جبهه ایرا نمودند ودرنشست شان نماینده ای ازدفترملل متحد درافغانستان ، نمایندگان سیاسی ای ازحکومتهای ناروی ، سویدن وفنلند شرکت نموده بود،(5) اما درلویه جرگهء قانون اساسی اکثراً بعنوان وزنه وضد وزنه دررقابتهای سیاسی کارتلهای نخبگان حاکم سهم گرفتند واثرمستقلی برانتخابات ریاست جمهوری افغانستان در سال 2004 نداشتند. بطورفشرده میتوان گفت که یک بخش با تجربهء جنبش دموکراسی افغانستان هنوزبه قانونمندی پروسهء "ملت سازی " توسط یک کشورخارجی وماهیت توافقات بن اشراف کاملی نداشته است. مشکلات و موانع ایجاد تشکلات دموکراتیک را صرفاً در فقدان امنیت، نبودن منابع مالی، وعدم حمایت بین المللی می دیده اند.

حزبسازی در افغانستان امروز انگیزه های مختلفی دارد. هرگاه درآغاز پروسهء پترزبرگ قطع نظرازعرضه وتقاضای سیاسی ، نیات حسنه و خوش بینی های پراگماتیستی نیزنقش مهمی داشته اند، پس از تصویب قانون احزاب سیاسی ومشخص گردیدن معیارات تشکیل یک حزب سیاسی، و باگرم شدن بازارانتخابات برای لویه جرگه وانتخابات ریاست جمهوری، دقیقاً پای سود جوییهای رنگا رنگ  درمیان میباشد.بایک نگاه دقیق به فهرست احزابی که مجوزقانونی از وزارت عدلیهء افغانستان بدست آورده اند، به سهولت میتوان طبعیت غیر برنامه ای اکثریت مطلق این احزاب به اصطلاح دموکرات را درک نمود.

 مشکلات تشکیل یک حزب دموکرات مبتنی بربرنامه

درافغانستان درچه چیزها نهفته اند؟

 1. فرهنگ سیاسی :

    میدانیم که فرهنگ سیاسی مجموعه ای ازرفتارها ، اعتقادات واحساسهایی اند که به یک پروسهء سیاسی نظم ومعنا بخشیده والتزامات وقوانینی را که بریک نظام سیاسی حاکم اند، فراهم می آورد.فرهنگ سیاسی هم آرمانها وهم هنجار(نورمها) هاییراکه دریک حکومت عمل می کند دربرمیگیرد. بنابراین فرهنگ سیاسی هم فرآورد تاریخ دسته جمعی یک نظام است وهم محصول سرگذشت زندگی اعضای نظام . بنابراین یک فرهنگ سیاسی هم ریشه درحوادث عمومی دارد وهم درتجارب خصوصی .

فرهنگ سیاسی یک ملت هم شامل فرهنگ سیاسی حاکمان است وهم شامل فرهنگ جزء نخبگان وتودهها .

در افغانستان دموکراسی به مفهوم دقیق کلمه هیچگاه فرهنگ پذیرفته شدهء حاکمان نبوده است.  اضمحلال لبرالیزاسیون دههء 40 با کدام شورش ومخالفت جدی ازپائین کارگذاری نگردید، بلکه  همان فرهنگ سیاسی حاکمی که ازمرگ امیر عبدالرحمان ، تا رویکارآمدن آقای کرزی(1901-2001) را دربر میگیرد،  ودرآن همه رهبران دولتی بلا استثنا یا کشته میشوند ویا بزور واژگون میگردند، درینجا نیز کارگربوده است. بازیهای سیاسی صاحبان قدرت همواره درپس پرده انجام می یافته اند ، ونتایج معما گونهء آن مردم را گیچ میساخته اند. این حالت روحی و ذهنی زیانبار تا هنوزهم برفرهنگ سیاسی حاکم غالب است.

شخص رئیس جمهورآقای کرزی درنتیجهء افکار و مبارزاتش برای دموکراسی باین مقام نرسیده است. بیشترین دوران عمرش درتنظیمهای جهادی سپری شده و یکی ازماموران عالیرتبهء دولت اسلامی آقای ربانی بوده است. درسخنانی که وی نادراً پیرامون دموکراسی و اهمیت آن برای افغانستان ایراد نموده است، علایم اکراه و خود داری بخوبی محسوس است. ازنگاه حرفه و رشتهء تحصیلی آقای کرزی کسیست که به تناسب همه رهبران دولتی افغانستان  درگذشته فرصتهای بیشتری را درشرایط بهتریک کشورخارجی به آموختن علوم سیاسی صرف نموده است وبا راه ورسم زندگی دموکراتیک ونقش احزاب سیاسی ازنزدیک آشنایی بهم رسانده است . ظاهراً باید ازوی دلگرمی واشتیاق بیشتری نسبت به دموکراسی انتظارداشت. ولی همین آقای کرزی بلافاصله پس ازیادنمودن سوگند وفاداری ازوزرایش تقاضا می کند که : " احزاب سیاسی شانرا ترک گویند تا مردم بتوانند برآنها اعتماد نمایند"(6)  واقعیات جاری همه گواه برآنند که تاکنون تلاشهای امریکا برای پیاده ساختن دموکراسی فقط درمحوریک شخص و آنهم آقای کرزی متمرکزبوده است. قانون اساسی جدید افغانستان نیزکه براصول ریاستی بنایافته است، درعمل نقش احزاب سیاسی را برای آنکه بتوانند پیشنهادهای برنامه ای شانراازطریق حکومت پیاده سازند بسیارتضعیف می نماید. وزرا ازطریق پارلمان انتخاب نمیشوند بلکه توسط رئیس جمهورمقررمیگردند.

فرهنگ سیاسی نخبگان مانیز با دموکراسی نا آشنا است . درافغانستان صد سال اخیرماکدام حزب سیاسی دموکرات نداشته ایم . مشروطه خواهان ما گروههای کوچکی بوده اند که روابط محفلی داشته اند نه حزبی واین روابط نیز مخفی بود ه است نه علنی. حزب ویش زلمیان ، وطن وخلق یا جریانهای  فرهنگی سیاسی اند ویا اینکه جنبشهای سیاسی ایکه بیشتردراطراف شخصیتهای کارسماتیکی چون مرحومان غبارومحمودی گرد آمده اند. ازدورهء هفتم شورا فقط ما میتوانیم روی یک برنامهء مشروطه خواهانهء" حزب خلق "( دوکتورعبدالرحمان محمودی ) وحزب مشروطه خواه "وطن " ( غبار)  که  صرفاً توانست با عده ای کمترازانگشتان دودست نسل دوم رهبرانش چند سالی ازدههء 30 را بدون کدام  فعالیت سیاسی ملموس پشت سرگذارد، استناد نمائیم.دردههء 40  قانون احزاب توشیح نشد، بناءً مابجای احزاب سیاسی جریانهای سیاسی داشتیم. نخبگانی که هنوز به کارکرد دستگاه باورداشتند ،  هویت سیاسی شانرا نه ازمتن اندیشه وبرنامه ای بلکه ازشهرت افرادی چون مرحومان میوندوال و خلیلی میگرفتند.شورشیان ضد دستگاه نیزدردوطیف چپ وراست درگرداب جریانی دست وپا می زدند.

ازاین جمله فقط " حزب دموکراتیک خلق " و"حزب اسلامی "( حکمتیار)، یکی پس ازکودتای ثور وبه قبضه درآوردن امکانات سیاسی ومالی دولتی  ودیگری نیزموازی ومخالف باآن پس ازکسب موقعیت  ممتازدربین تنظیم های جهادی متمرکزدرپیشاور وجذب بیشترین سهمیهء کمکهای غرب وکشورهای   نقت خیزعرب ، توانستند درمفهوم عام وغیردموکراتیک آن تا مقام حزب ارتقا یابند. سازمانهای روشنفکری مقاومت درحقیقت گروههای شورشی مسلح  ضد تجاوزبودند.بسیاری ازآنها بدون داشتن برنامه وآئین نامهء حزبی عمل میکردند.   دست اندرکاران حزب سازی ما به شکلی ازاشکال نسب سیاسی  به جریانهای نامبرده  دربالا میرسانند. شرایط ضیق وناگوارسیاسی وامنیتی ، دل بستن به مدینه های فاضله ء غایت گرا واستراتژیهای انقلابی ، فرصت اندیشیدن به مسائل سیاسی را آنطوریکه امروز درافغانستان مطرح است ، بایشان نمیداده است. قطب بندی ها ومخاصمات بزرگ اجتماعی ایکه دربیش از20 سال اخیرتک سلولهای جامعه را درهم نوردیده اند، اعتماد وهمدلی را جز درجمع محدود یاران دشوارمی سازد.این خود به تشکیل مینی حزبها میانجامد وعمرنفاق را طولانی میسازد.اندک ظرفیتهای کاری باقیمانده نیز بدین ترتیب آشفته میگردند وازاقدام بزرگ برای تاسیس یک حزب نیرومند معتقد به دموکراسی جزتعارفات خشک وخالی چیزبیشتری باقی نمی ماند.

فرهنگ جزء سیاسی توده ها نیز وضع رقتباری دارد؛ جامعهء افغانستان دربرزخ دردانگیزسنتهای محلی دست وپاگیرویورش ناگهانی مدرنیته وجهانی شدن تقلا می کند. توده ها هرگزدرتعیین سرنوشت سیاسی خود مختارنبوده اند. آنها هنوزهم خودرا رعیت می پندارند. شرکت درانتخابات ریاست جمهوری باهمه تمهیدهای مالی وسیاسی ایکه برآن مترتب بوده است ،هرچند تجربه ء خوبی بوده است اما بهیچصورت  نمیتواند شاهدی برآگاهی سیاسی مردم خوانده شود. توده های افغانستان هنوزشهروند نه شده اند ، بلکه درشرایط بدترازرعیت بسرمی برند. فقرواجباراقتصادی و فقدان امنیت مالی وجانی   ایشان را درتنگنای خفقان آوری قرارداده است.

درافغانستان مانند اکثرکشورهای آسیایی وافریقایی  به حاشیه رانده شدن احزاب دموکرات مبتنی بربرنامه به این اوضاع نابسامان ارتباط ناگسستنی دارد زیرا " مناطق روستایی بخش بزرگ نمایندگان را انتخاب می نمایند. فقر وعدم تساوی درآمدها ، ساختارهای اجتماعی سنتی وشرایط بد زندگی ، انگیزهء قوی ای میگردند که رأی دهندگان ، آرای شانرا همچون وسیلهء نفوذ سیاسی استعمال نکنند بلکه همچون  یک کالای تجارتی برای فروش دراختیار مزایده کنندگان برجسته قراردهند . به عین ترتیب به سیاستمدارانی که انتخاب گردیده اند، به چشم نمایندگان علایق ومنافع خود نمی نگرند، بلکه بآنها همچون توزیع کنندگان منابع دولتی نگاه می نمایند."(7)

دروضع جاری هرگاه انتخابی  مطرح گردد ،  درسطح عمومی کشوربه ترتیب به  افراد نزدیک به دولت ، گروههای جنگسالارکه برعلاوهء اختیارجان ومال مردم بعنوان یک طبقهء اقتصادی حاکم مطرح می باشند و انجوها برنده میشوند ، نه احزاب مبتنی بر برنامهء دموکرات.

2. فقدان  ذخیره فکری

ازنگاه عملی برای تشکیل یک حزب سیاسی سه عنصرضروری میباشد؛ ذخیرهء فکری ، بدنهء کادرها  (اپرات ) و منابع مالی.

برعکس پروسهء حزبسازی ایکه درافعانستان درحال تکوین است، یک حزب مبتنی بربرنامه بهیچصورت نمیتواند محصول جانبی شرایط فوق العادهء جهانی ویا داخلی باشد. یک حزب مبتنی بربرنامه درحقیقت یک نیروی پویای اجتماعی است. این حزب باید بتواند مصدرتحولات مثبت اجتماعی وسیاسی به سود مردم افغانستان گردد. 

قاعدتاً هرحزب سیاسی گروه متشکلی است که معطوف به اهداف سیاسی میباشد ، وبا فعالیتهایش میکوشد یا وضع موجود( ستاتسکو) رانگه دارد ویا اینکه تغییربدهد.یک  حزب سیاسی دموکرات مبتنی بربرنامه درافغانستان که ازوضع موجود ناراض هست ومیخواهد بدیل نظری وعملی اش را ارائه نماید، درگام نخست برای رسیدن به این مامول باید بافت اجتماعی ، اقتصادی، سیاسی وفرهنگی محیط زیستش رابشناسد، یعنی درشناخت اوضاع استاد باشد. برای این منظورحزب باید: الگوی اساسی اقتصادی ، مناسبات اجتماعی- اقتصادی ، توزیع قدرت اقتصادی وسیاسی درجامعه، نهادهای اجتماعی وسیاسی ، سیستم ار زشی بویژه ارزشهای دینی وقومی ، سنتهای فرهنگی ونهادهای سیاسی قبلی ، نیروهای سازمانیافتهء سیاسی اقتصادی ومذهبی جامعهء خودرابشناسد.علاوه براین افغانستان یکی ازکانونهای بسیارمهم منازعات جهانی گردیده است. باهمه بصیرت وبرده باری ای که درانسانهای  واقع بین نهفته است ، میتوان پیش بینی نمود که نه چند سال بلکه چند نسل لازم خواهد بود تا نهال   دموکراسی به ثمربرسد. باهمه کاستی هائیکه درتطبیق اهداف اعلام شده درتوافقات پترزبرگ وجود دارد ، نمیتوان اعادهء نسبی نظم وامنیت را بی اهمیت انگاشت. با وجود آن نمیتوان انکارنمود که  دستاوردهای سه ساله به تناسب زمان وپولی که صرف شده است بسیاراندک بوده  وهیچ تضمینی هم وجود ندارد که درآینده نیز چنین نباشد. بدترازهمه اینکه کدام نیروی نجات بخشی تا کنون پابه میدان نگذاشته است که ویرا الترناتیف قراردهیم .

ایجاد یک حزب الترناتیف کارساده ای نیست . درهیچ نقطهء دنیا نیز همه عناصرموثریت یک حزب سیاسی همزمان به میان نیامده اند.

اگرقرارباشد مفهوم برنامه را با تساهل درمورد احزاب سیاسی موجود که به دموکراسی تمسک میورزند بکاربریم ، با شگفتی فراوان متوجه میشویم که دراکثرموارد کدام تفاوت ماهوی بزرگ میان این برنامه ها وجود ندارند. سطح تحلیلهای سیاسی مطبوعات منسوب به نیروهای دموکرات نه تنها با توجه به نیازیک الترناتیف راهگشا ، بلکه حتا درمقایسه با مطبوعات درون کشورکه کدام ادعای سیاسی ندارند، بسیارنازل است. قضایای اصلی داخلی وبین المللی بطورریشه ای هرگزدرین مطبوعات راه ندارند. مهمترین منبع اطلاعاتی بسیاری احزاب رادیوهای خارجی اند. رویدادهای روزمره هرگاه اتفاقاً ازطریق برخی روابط شخصی کشافی نشده باشند، با اعجاب برگذارمیگردند. هرگاه دچاربی انصافی نگردیم میتوانیم بگوئیم که اصولاً درهیچ مورد این رویدادها بصورت منطقی مورد ارزیابی وپاسخگویی قرارنمیگیرند. یعنی هیچگونه مشی سیاسی وپیشنهاد مشخصی به میان نه می آید. همین امرموجب میگردد که یک نسل جوان که ازنگاه ظرفیتهای فکری بیسابقه بوده وبه شدت علاقه مند سهمگیری درسیاست است ، با شک وتردید به این احزاب بنگرد وعجالتاً به فرهنگ شناس بودن ، سیاست شناس بودن ، ادب شناس بودن خود اکتفا نماید وازپیوستن به این احزاب احترازورزد.

 نسل دست اندرکارحزبسازیهای دموکراتیک درافغانستان همان بقیه السیف گروههای  سیاسی قدیمی یعنی نسل سانسورمطبوعات وتحریم اطلاعات اند.درحالیکه پایداری وهمت این نسل سالمند درانتقال  میراثهای مبارزاتی قابل ستایش است ولی درعمل سیاسی دچاریک درجازدگی فرساینده می با شند.نه تنها برنامه های حزبی فرزندان چندگانگی شتابزدگیهای ناشی ازاوضاع مساعد اند، بلکه دربسیاری موارد نامها نیزازفرط شباهت غیرقابل تفکیک می باشند. برای پژوهشگران حزبسازی درافغانستان درپهلوی سایرعوامل یکی ازدلایل اساسی این تکثرحزبی فقط میتواند زندانی بودن درمحوطهء هویتهای گذشته باشد وبس.نتیجهء منطقی ایکه ازاین واقعیتها حاصل میگردد، یکنوع استخارهء سیاسی زیانباراست که درفرجامش یابه  توکل ، ودنباله روی ازکارتلهای نخبگان حاکم منجرمیشود ویا دربهترین صورت بیک اعتزال بیفایده منتهی میگردد.

باوجود اینهمه انتقادات ، جفاکاری آشکاری خواهد بود هرگاه همزمان با تاسیس احزاب ، حل مسائل فکری وارائهء یک الترناتیف راهگشا را نیز از نیروهای داخل کشورانتظارداشته باشیم . شمارافرادی که به زبانها ونشرات اروپایی دراکثراین گروهها دسترسی لازم داشته باشند، قابل چشم پوشی است. بنابراین این وظیفه ء روشنفکران افغان درغرب است تا به حل این مهم کمک نمایند. درپهلوی کارهای تحقیقی پیرامون تئوری وعملکرددموکراسی درافغانستان که میتواند یک وظیفهء مستقل این بخش باشد، انتشارآثارتحقیقی باارزش توسط  دانشگاهیان وکارشناسان غربی یک مجموعهء بسیارغنی اطلاعات  را بوجود آورده است که ترجمهء آنها میتواند درارتقای سطح دانش تئوریکی واطلاعات گروه های دموکرات افغانستان بسیارموثرباشد.

درغرب وحتا درکشورهای حوزهء جنوب شرق آسیا احزاب سیاسی مختلف لشکرهایی ازدانشمندان وپژوهشگران را دراختیارخود دارند. برای افغانستان  این مأمول میتواند تااندازهء زیادی ازطریق توسعه وهماهنگسازی کارحلقه های روشنفکری درغرب برآورده شود.

3. فقدان ایدئولوژی

ادبیات سیاسی جهانی درمورد احزاب سیاسی بسیارغنی ومتنوع است ، اما مطالعهء پروسهء سیاسی کشوری مانند افغانستان امربسیارپیچیده ایست که ایجاب محدود ساختن اکید درهمان ساحه ایرا می نماید می نماید که میخواهیم حقیقت را درآنجا بدست آوریم . درین بحث منظورما تشکیل یک حزب سیاسی دموکرات مبتنی بربرنامه به مثابهء یک نیروی اجتماعی پویا است نه نیرویی که نتیجهء تغییرسیاسی فوق العاده یعنی تصمیم یک ابرقدرت جهانی برای پیاده ساختن دموکراسی درافغانستان باشد.قاعدتاً دراین رابطه سه مسئلهء ؛ایدئولوژی ، ساختارتشکیلاتی والگوهای عمل موردبحث قرارمیگیرند.

درپروسهء حزب سازیهای جدید درافغانستان مسئلهء ایدئولوژی دراشکال مختلفی مطرح میگردند.

با توجه به کارنامه های منفی وتباه کن "حزب دموکراتیک خلق" و " تنظیمهای اسلامی" افغانستان که هردو خود را جریانهای ایدئولوژیک میدانسته اند، با پایان یافتن دوران "جنگ سرد" که  با سقوط اتحادشوروی وکشورهای اقمارش در اروپای شرقی وبا تعویض اقتصادمتمرکز برنامه ریزی شده درچین  توأم بود و همزمان با جهانی شدن اقتصاد بازارآزاد وجنگ با تروریزم بین المللی ، درک مفهوم ایدئولوژی درکلیت آن دچاراغتشاش گردیده است.

درحالیکه منادیان دموکراسی لیبرتارین یا آزادیخواه درافغانستان برمبنای اصول اقتصاد بازارآزاد، که خود یکنوع ایدئولوژی هست ، هرنوع ایدئولوژی دیگررا مردود میدانند، دست اندرکاران گروهبندی های دموکرات جدید که اکثراً ازلحاظ تاریخی به ایدئولوژیهای سکولارو مذهبی منهمک بوده اند، برای گسستن رادیکال ازگذشتهء شان باشدت باورنکردنی علیه نقش ایدئولوژی درکارحزبی موضع گیری می نمایند. عده ء دیگری هم ایدئولوژی را مخل تئوری علمی سیاست می پندارند وحزب مبتنی بربرنامه را غیرایدئولوژیک میخوانند . اینها تاهنوزپاسخ نگفته اند که چه چیزها برنامهء دوحزب را که هردو دموکراسی  لبرال را می پذیرند، ازهمدیگرتفکیک می نماید؟

درعرصهء عمل نیزفقدان ایدئولوژی بسیارمحسوس است. یکی ازعوامل عمدهء تعدد احزاب درافغانستان رسوبات همبستگی های ایدئولوژیک درگذشته می باشد. فقدان ایدئولوژی دروحدتهای سیاسی جدید که خواهان حزب مبتنی بربرنامه میباشند، مفهوم حزب را تاسطح یک همایش چترگونه تنزل میدهد. بصورت عام فقدان ایدئولوژی بویژه دربخش ارزشها وهنجارها(نورمها) بطورروزافزونی ازقدرت رزمندگی، فداکاری وشفافیت عملی گروههای جدید دموکرات، وبه آنچه درافغانستان "انجویی شدن سیاست " خوانده میشود می انجامد.

مهمترازهمه موارد بالا،  نقش ایدئولوژی درارتباط با فرهنگ سیاسی خاص افغانستان وسیاستهای  های  حاکم جهانی مطرح می باشد. یعنی هنگامیکه قانون اساسی و دولت افغانستان نقش درخوری برای احزاب سیاسی قایل نیستند،دموکراسی مطرح شده درستراتژی امریکا هم "دموکراسی بازار" هست، نخبگان سیاسی کشورکدام پیشینه ء حیات سیاسی دموکراتیک قابل ذکری ندارند، ودرجدال سنت ومدرنیته، اکثریت  مردم بینوای روستاها، منافع ناچیز زودگذر مادی را براهداف بالنسبه طولانی ترحزبی ترجیح میدهند و نفوذ  ساختارهای اقتصادی واجتماعی قطعه قطعه ء (زیگمنتیر) کشور، درحدیست که ازلحاظ فرهنگی نه تنها قومگرایان مسلکی رابدنبال خود می کشد، بلکه اسلامگرایان، کمونیستها ودموکراتها را نیز گروه گروه مسموم میسازد؛ چه چیزی به غیرازایدئولوژی میتواند قدرت مبارزاتی ، هویت وهمبستگی یک حزب الترناتیف وتحول طلب تامین نماید؟

ایدئولوژی نیزمانند هرمقولهء دیگردرعلوم اجتماعی میتواند حامل آزادی ویاسلطه گری ، بارمثبت ویامنفی باشد. ایدئولوژیهای سلطه گربدون شک مروج آگاهیهای کاذب اند. اماارزشهای مطروحه درایدئولوژیهای آزادیبخش و مثبت میتوانند مولود آگاهیهای علمی باشند. بنابراین : " ایدئولوژی وگفتمان مفاهیمی نیستند که بتوانند بقدرکافی طی یک ضابطهء واحد مورد مطالعه وتحلیل قرارگیرند. هم ایدئولوژی وهم گفتمان ایجاب آنرا می نمایند که با توجه به همه ضابطه های علوم انسانی وعلوم اجتماعی مورد تجزیه وتحلیل قرارگیرند....تفاوتها میان تعریفهای متفاوت ازایدئولوژیها هرچه باشند ، یک چیز مشترک باهمدیگردارند وآن اینکه درمورد افکارویا اعتقادات مجتمعات انسانی می باشند. جای تعجب آنست که این خصلت فکری مرکزی ایدئولوژی کمترازکارکرد اجتماعی وسیاسی ایدئولوژی مورد مطالعه قرارگرفته اند. تا امروز جنبه های روانشناسانهء ایدئولوژی درعلوم اجتماعی کمترمورد بحث قرارگرفته است... ایدئولوژی گفتار، رفتار وکردارماراکنترول می کند." ( 8)

ایدئولوژی یک حزب سیاسی دست کم شامل ساختارارزشی عمومی واهداف مبرم سیاسی می باشد.

درافغانستان امروزکه درگیرمنازعات قومی ، مذهبی ونابرابری های اجتماعی ، اقتصادی وسیاسی  هست، ما خودرا نیازمند انتخاب ایدئولوژی میدانیم . تنها موجودیت این مسائل تمی توانند ایدئولوژی را بوجود آورند. زیرا ازاین اوضاع میتواند چندین گونه استدراک وجود داشته باشد.

این استدراک خواهی نخواهی متاثرازارزشهای پذیرفته شده ء گروه های انسانی است.

بطورمثال: کسانی موجد وطرفداراین اوضاع اند وما آنرخطرناک وتباه کن میدانیم.مثلاً ما با طرح تساوی اقوام برای رسیدن مدیریت سیاسی کشورازصدرتا به ذیل موافقیم ومفهم ملت را دربرابرقومیت قرارمیدهیم. چنین برداشتی نیرمحصول یک پژوهش تاریخی درکشورهای پسا استعماری است. عده ای شاید با اما وچراهای زاید به این مسئله برخورد نمایند وقومیت را برملت ترجیح دهند . چنین طرزدیدی میتواند رسوبات ذهنیت امپراتوری ویا تمایلات بدوی وسنتی باشد. ما دربخش اقتصادی طرفدارمداخلهء سیاست دراقتصاد هستیم ، تنها رشد اقتصاد را بسنده نمی یابیم ومعتقدیم که رشد اقتصادی باید با انکشاف اقتصادی مبنی بررفع نیازهای اولیه ء انسانهای افغانستان توأم باشد. دیگران مخالف هرگونه مداخلهء سیاست دراقتصاد اند ومدعی اند که بازارخود همه چیزراتعیین نماید.این استنباطات برنامه ای ما محصول اعتقاد به ارزشهای آزادی ، برابری وهمبستگی است. ارزشهای سه گانهء بالا صرفاً جنبهء اخلاقی وفلسفی ندارند، بلکه میتوانند براساس تاریخ وعلوم اجتماعی نیزاثبات گردند. درسهای تالانهای قومی درافغانستان 25 سال گذشته، زندگی 70% شهروندان کشوردرزیرخط فقر، نیازبه تامین  صلح  وثبات سیاسی ،  بحرانهای تاریخی ایکه اقتصاد بازارپشت سرگذاشته است ، رکود اقتصادی کنونی ، بیکاری روزافزون ، جهانگیرشدن منازعات قومی ، ورشکسته شدن دولتهای " پسا استعماری" وپدیدهء تروریسم ، همه درتأیید مواضع ارزشی بالا قراردارند. این ایدئولوژی درواقعیت امرمحصول تلاقی یک روندفکری علمی با واقعیتهای اجتماعی واقتصادی کشوراست. درتاریخ بشرنفاقهای قومی ، فقر واغتشاشات فراوان وجود داشته است. جنبشهای اعتراضی زیادی بوجود آمده اند و مبارزان ومصلحان زیادی برای رفع آن کوشیده اند، ولی نتایج مثبتی نگرفته اند. فقط هنگامیکه ایدئولوژی رهایی بخشی به مدد این جنبشها شتافته است، نتایج مطلوب بدست آمده است. بنابراین ، این ایدئولوژی که یک گروه اجتماعی را دریک حزب سیاسی همآهنگ ساخته وادغام می نماید.دربرنامه های بسیاری از گروه های دموکرات افغانستان، از ارزشهای  عامی که بتواند برنامه را سمت بدهد خبری نیست وبنابراین به مشکل میتوان آنها را درکدام سنخ شناخته شدهء دموکرات تصنیف نمود. این فقدان، آشفته فکری فراوانی را درسطح درونی وبیرونی گروههای نامبرده دامن زده است که میتواند پیامد ناگواری برهمبستگی گروهی آنها ازخود بجا بگذارد

.  4. فقدان منابع مالی مالی حزبی وخودمختار

گروههای دموکراتی که درافغانستان فعالیت می نمایند، به نحوی ازانحا مجموع ویا بخشی از نیازهای مالی شان را ازانجوها بدست می آورند. باورود انجوها درزندگی اقتصادی افغانستان نه تنها هزینهء زندگی بلندرفته است ، بلکه یک لایه اجتماعی جدید نخبگان همراه با شیوهء اندیشیدن انجویی درحال شکل گرفتن است. درگذشته ها گروههای سیاسی با وجود همه فشارهای اقتصادی، مصارف تشکیلات شانرا خود بدوش می گرفتند. دربسیاری موارد روشنفکران میانه حال وحتا فقیربرای تامین نیازهای مالی، بخش قابل توجه دارایی خودرا وقف کاروبارتشکیلات شان می نمودند. باگسترش فقردرافغانستان امروزچنین سخاوتهایی را شاید کمتربتوان انتظارداشت. درتاریخ احزاب سیاسی اروپا احزاب  منسوب به طبقات فقیرجامعه ، برای حل وفصل مشکلات مالی شان  درصدد گسترش صفوف اعضای شان شدند وازطریق جمع آوری حق العضویتها ، توانستند با احزاب طبقات دارای جامعه که اکثراً شماراعضای آنان اندک  بود واحتیاجات مالی شانرا گروههای مالی وصنعتی ونمایندگان این گروه ها درحزب متقبل می شدند، رقابت نمایند. احزاب سیاسی افغانستان هرگاه میخواهند هستی مستقل شان را تضمین نمایند، باید خود به حل معضلات مالی شان بپردازند.

 یک سازمان سیاسی دموکرات برای آنکه بتواند بادست باز فعالیت نماید صفوفش را دربین هواداران حزب گسترش میدهد. یکی ازراههای حل مشکل مالی پرداختن منظم حق العضویتها توسط تمام اعضا است . حق العضویت یک اعانهء شخصی نیست ، بلکه درتمام نقاط جهان یک مکلفیت تشکیلاتی است. پرداختن حق العضویتها یکی ازشرایط اصلی عضویت درحزب به شمارمیرود. اکثراً شماراعضای یک سازمان ناحیه ای حزب وچگونگی فرستادن نماینده ازبین آنان به کنگره ها وکنفرانسهای حزبی ازروی رسیدهای پرداخت حق العضویت آنها تعیین می شود.

" حزب به  منظورآنکه هم استقلال وهم جریان ثابت منابع مالی لازم برای کاردایمی اش را  تضمین نماید، باید درصدد منابع مالی ای باشد که تاحدود زیادی با تغییر حکومتها ومحیط اقتصادی ، زیرتاثیر قرارنگیرد. تمویل حزب نباید وابسته به این باشد که آیا حزب درحال حاضر درقدرت است ویانه. دراساس  ومقدم برهمه،  تمویل حزب باید براصول « کمک بخود »  ابتنایافته باشد."( 8 )

معمولاً حداقل  حق العضویت، تعیین میگردد، حد اکثرآن مربوط به خود اعضااست. اعضای معتقد وآرمانگرای حزب گاهی خیلی بیشترازدیگران به حزب کمک می نمایند.

دربسیاری ازکشورهای اروپایی وامریکای لاتین نمایندگان پارلمانی حزب ، مطابق به آئین نامهء حزبی باید سهم معینی ازحقوق ماهانهء شانرابه حزب انتقال بدهند.

درهمایشهای عمومی یک حزب سیاسی اکثراً ازطریق فروش تکت ورودی ویاجمع آوری اعانه به خزانهء حزب کمک میگردد.

میتوان ازطریق اختصاص دادن صفحاتی برای اعلانات تجارتی بخشی ازمصارف حزب را تامین نمود.

دربرخی موارد هنرمندان بخشی از درآمدهایشان شانرا به حزب مربوطه اهدا می نمایند.

وقف اجناس نیز می تواند برسرمایهء حزب بیافزاید.

درآستانهء انتخابات اعانه های فوق العاده ای به حزب پرداخته میشود.

دربرخی ازکشورها مانند آلمان مادامی که یک حزب سیاسی بتواند درصد  لازم وقانونی آرای رای دهندگان را بدست آورد وبه مثابهء یک حزب رسمی شناخته شود، مستحق حمایت مالی ازجانب دولت میگردد.

درافغانستان امروز پولهای بزرگی که  ازجانب جامعهء بین المللی بنام انتخابات به مصرف میرسد، نارکودالرهای بارونهای موادمخدرکه اشتهای شان برای  رسیدن به قدرت سیاسی حدومرزی نمی شناسد، پولهای هنگفتی که انجوها برای محافل سیاسی به مصرف میرسانند، سرایت فرهنگ تنظیمی پیشاوری ،که  مستلزم داشتن دفترهای مجلل ، محافظان مسلح ، خرج دیوان ودسترخوان  وداشتن وسایل نقلیهء شخصی است ، یک حالت تعجیزرا درگروههای دموکرات دامن زده وبه ترک فرهنگ خودکفایی مالی شان منجرشده وآنها را دست نگرانجوساخته است.میتوان تصورنمود که با حذف حمایت مالی انجوها ازنگاه عددی 80% گروههای دموکرات افغانستان محکوم به نابودی تدریجی خواهند گشت.

5. تشکیلاتهای بی برنامه وجرگه وار

موثریت سازمانی ، خودمختاری وحمایت سیاسی مردم عواملی اند که تداوم یک حزب را تضمین می نمایند

قبلاً گفتیم که برنامه های بسیاری ازگروههای دموکرات جدید درافغانستان چیزی بیشترازذکرناقص وعام برخی ازتزهای لبرالیسم نیست، وحتا به مشکل میتوان خطوط فارقه ای میان بسیاری ازبرنامه ها قایل شد.برنامه که درانطباق با اوضاع یک کشورخاص تدوین میگردد، درحقیقت بیان آن هدفهای عمومی ایست که توسط ارزشهای اساسی حزب، معین میگردند. دربرنامه باید صریحاً روی ارزشهای اساسی تاکید گردد. ارزشهای اساسی یک پیرایش ادبی برنامه نیست بلکه درمورد هرخواست وهرهدف جداگانه آگاهی میدهد.نکتهء اساسی دریک برنامه تعیین اولویتها وطرق رسیدن به آنست. تدوین یک برنامه دقیق  گاهی چندین سال را دربرمیگیرد . برنامهء پراشتباه اکثراً موجب ناکامی وسقوط حکومتهای حزبی برسراقتدارمیگردد وآنان بدروغ بحرانات ویاشرایط خراب اقتصادی رامتهم میگردانند.(9)

نبود برنامه ، نبود مشی های عام وخاصی که اوضاع را ازدرازمدت وکوتاه مدت ارزیابی نموده وبه آن پاسخ منطقی بدهند ، ازکمبودهای جدی ایست که اکثرگروههای دموکرات ما ازآن متضررمیگردند.

ساختارجرگه ای تشکیلاتهای موجود، فقط چشم انتظارحلقهء محدود وبعضاً باصلاحیت ترین فردتشکیلات است. درموارد معینی (لویه جرگه ، انتخابات ریاست جمهوری و درآستانهء راجسترشدن احزاب )  این گروهها برای پرشمارساختن صفوف جرگه ای شان، اموررا ازکانالهای روابط قومی ، مذهبی ومنطقه ای سامان بخشیده اند. دربسیاری موارد انگیزه های بدوی مانند قومگرایی و منطقه گرایی  را مورد استفاده قرارداده اند. غافل ازاینکه این روابط غیررسمی همیشه و بویژه درآغازتأسیس یک حزب سیاسی، هستهء انحراف را بوجود آورده ودرآینده ها موجب درسایه گرفتن مطلق اصل دموکراسی میگردد. درهمه نقاط جهان این قاعدهء هرم تشکیلاتی یعنی کمیته های ناحیه ای اند که استحکام وپیروزی حزب را تضمین می نمایند. درافغانستان برعکس این  مرکزاحزاب اندکه بطورمبالغه آمیز مورد عنایت قرارمیگیرند. با چنین ساختارهایی گروههای دموکرات جدید افغانستان بجای آنکه ازیک پدیدهء مدرن سرمشق بگیرند، درسراشیب سنتهای زیانبخش می غلتند وبدیهیست که مردم نیزازآنها حساب نمی برند.  

رویکردها

  1. Jean Blondel, Political Parties; a genuine case for democracy,1978,London pp.1-40

  2. Wolfgangsachenröder and Ulrike E.Frings ,Political Party,SYSTEMS AND DEMOCRATIC DEVELOPMENT in East and South Asia,F.E.S,1997, pp. 346-347

  3. Jean Blondel, political parties/ groups and leaders in Afghanistan: www.Afghan-web.com

  4. Insider Report,Development among the Afghan Democratic groups(private)

  5. http:// www.reliefweb.int , 7 Mar 2003

  6. Aljazeera.com , 12.28.2004

  7. Wolfgangsachenröder and Ulrike E. Frings. P 350

  8. Teun A. van Dijik, Ideology and discourse,A Multidiciplinary Introduction,2003.

  9. Hies Hartmut , Party work in Social Democratic Partis, Bonn ,F.E.S