نويسنده: دهقان زهما
چگونگی شناخت ما از غرب
اگر بگوئیم که „اندیشه„ در افغانستان عمدتا از دهه شصت میلادی بدینسو نتنها متاثر از ساختار و اشکال“ اندیشه“ در ایران بوده است .,بلکه در بسا موارد مبدل به یک مقلد بی روح شده است, آیا واقعیت را بیان کرده ایم؟ آری و نه. آری , چونکه نگاهی به کارنامه های متفکرین ایرانی بما ثابت خواهد کرد که روشنفکران ایرانی , چه در زمینه ادبی و چه در زمینه ای علوم اجتماعی و سیاسی; در مقایسه با کارنامه های روشنفکران ا فغانی بدعت گذار بوده اند و رگه های مدرنیزم ادبی وسیاسی در آثار آنها بارز وپیدا است. نه, چونکه ما به استثنا هائی برمیخوریم که بر ادعای ما خط بطلان میکشد. نمیتوان انکار کرد که داستان نویسی و شعرمعاصر ما؛ البته به مفهوم دقیق کلمه, با تاثیر پذیری از شعر نیما وداستانهای هدایت شکل گرفت که هر دو با تاثیر پذیری از فکر وفرهنگ غربی طرح تازه ونو درشعر وداستان افگندند.
در زمینه ای علوم اجتماعی , فلسفه وسیاست نیز اشنائی وتقابل ما با اندیشه های غربی از طریق اثار وترجمه های قلم بدستان ایرانی بوده است. به هر رو آنچه مربوط به اشنائی و رویاروئی ما با مدرنیته وتمدن غربی میشود؛ میتوان گفت که بخش عمده ای از اندیشه وران ما از نبشته هاو ترجمه های قلم بدستان ایرانی تغذیه کرده اند.بدیهی است که تاثیر پذیری واستفاده از منابع ایرانی نه تنها عیب نیست, بلکه برای ما که با ایران ویژه گی های فرهنگی مشترک داریم, اجتناب نا پذیر و ضروری است و اما سوال مهمی که در این راستا مطرح میشود اینست که استفاده از منابع ایرانی برای شناخت ما از غرب تا چه حد رهگشا بوده است. میدانیم که در ایران باوجود حکمروایی سانسور, از دهه شصت میلادی بدینسو بازار کتاب روز بروز رونق بیشتر پیدا کرده است. در این جریان ترجمه های بسیار خوب وارزنده از آثار غربی در بازار عرضه شده اند, ولی در کنار آن ترجمه های ناقص نیز زیاد اند که باید از بازار کتاب حذف گردند. در غرب نهادهای فرهنگی صاحب صلاحیت وجود دارند که بر ترجمه ها نظارت میکنند, متاسفانه باید گفت که این امر در ایران کاملا ٌ غایب است. پر واضح است که استفاده از منابع اصل هم نمیتوانند مارا از بد فهمی ها از غرب برحذر دارند., ولی میتوان حدس زد که ترجمه های ناقص و مسخ شده از تمدنی که ما از ان زیاد فاصله داریم چه اشفتگی در اشفته بازار فکر و اندیشه پدید می اورد. از انجاییکه موضوع این نوشتار مختصر چگونگی شناخت ما از غرب است , نگارنده این سطور به دو نمونه اشاره ای فشرده میکند. در این اواخر نقدی از پژوهشگر گرانمایه داریوش آشوری بر اراً فردید خواندم که برای من خیلی شگفت آور بود. آشوری در مقاله خویش تحت عنوان << اسطوره فلسفه در میان ما, بازدیدی از احمد فردید و نظریه غربزدگی>> نشان میدهد که چگونه فردید, این فیلسوف شفاهی و شارلتان, با ادعای میان تهی به تاریخ سازی و هویت سازی درشرق می پردازد. * 1
آقای آشوری در قدم نخست بما ثابت میکند که با اینکه فردید هیچگاهی به مطالعه جدی هیدگ گر نه پرداخته است, چگونه با نقل قول از وی به نبرد باٍ طاغوت غرب میرود. البته اگر فردید در ایران مهم وا ثر گذار نمیبود, شاید زیاد مهم جلوه نمیکرد. ولی ما میدانیم که فردید در شکل گیری ٌ اندیشه ٌ در ایران سهم بسیار بارز داشته است. او در واقعیت امر پایه گذار نظریه غرب زده گی در ایران است. در مدرسه وی افراد نام آوری چون آل احمد , داوری , شایگان ونراقی زانو زده اند , و همین نام آوران اند که در یک دوره تاریخی در رویا رویی با تفکر غربی ومدرنیته غرب زدگی و هیدگر گرایی را در ایران رواج داده اند. انقلا ب اسلامی در ایران بما نشان داد که هرگاه نظریه << طاغوت زدگی>> در جامعه مادیت یابد, چه عواقب وحشتناک به دنبال خواهد داشت دانسته های خیالی, معیوب وخود ساخته ما از غرب و از منظومه اندیشگی اندیشه وران در غرب نه تنها بما هنر اند یشیدن در زمینه پدیده مدرن و نقد آنرا نمی آموزد, بلکه پیامد های ناگوار نیز میتواند داشته باشد. میدانیم که نظریه غربزدگی در ایران در تقابل با اندیشه های غربی و <<هویت غربی>> مطرح شد تا کند وکاو در<<هویت خودی>> انجام پذیرد. تمایل اصلی این نظریه معطوف به اندیشه وران را دیکال و لیبرال ستیز در غرب است که از آنها به عنوان ابزار در پلمیک علیه غرب استفاده شده است. به عنوان مثال فیلسوف بسیار مهم در غرب مارتین هید گ گر, همواره مورد استناد این نظریه قرار گرفته است. آنچه در ارتباط با حوزه فرهنگی ما مطرح است این سوال است که ما چه چیزی از هیدگ گر میتوانیم بیاموزیم ؟ چرا برای ما هیدگ گربیشتر جذاب بوده است تا ماکیاول و یا کانت ؟ اگر بپذیریم که مرحله شناخت از یک پدیده نمیتواند جدا از نقد آن باشد, میتوان سوال کرد که آیا << نقد غرب>> از مجرای درک درست تمدن غربی نمی گذرد؟ حال ببینیم که ما از هیدگر چه چیزی میتوانیم بیاموزیم !
هید گ گر با تاثیر پذیری از تاریخ متافزیک و اندیشه های فردریش نیچه در باب نهیلیزم که همانا << مرگ خدا>> در فرهنگ غربی و فروپاشی ارزشها باشد, به نقادی بیرحمانه ای مدرن برخاست. فلسفه هیدگ گر, ماند خیلی از فیلسوفان دگردرغرب سرتاپا معطوف به تمدن غربی است.هنگامیکه او از انسان سخن میراند ؛ منظورش انسا ن غربی است؛ و هنگامیکه از <<برجاهستی <<Dasein یاد میکند,؛ منظورش<< برجاهستی>> غربی است. هیدگ گر <<من>> شرقی را فاقد تاریخیت Geschichtlichkeit و خارج از حوزه ای تاریخ میداند* 2. از آنجاییکه وی تاریخ فلسفه را در غرب تاریخ میتافزیک و تاریخ فراموشی <<وجود>> Sein تفسیر می کرد, معتقد بود که تخنیک وصنعت نیز تال های کثیف ای متافزیک در غرب اند که باعث فراموشی <<وجود>> شده است. او به این باور آمده بود که با آغاز فلسفه در غرب؛ با افلاطون <<وجود>> وادار به سکوت شده است.* 3 . و به همین دلیل امیدوار بود که با موفقیت فاشیسم در اروپا غرب بتواند به ریشه های اصلی خویش؛ یعنی یونان باستان برگردد. این امر خطیر را هیدگ گر بدوش >>خلق متافزیکی>> آلمان به رهبری ادولف هیتلر میدید خلق متافزیکی که از نظر وی هنوز رابطه اش را با خون وزمین حفظ کرده است. تلاش وی برای نجات غرب از چنگال نهیلیسم و بی ریشه گی او را وداشت تا با وحشی ترین نظام سیاسی در تاریخ همکاری کند او درسال 1936 ؛ در یک سخنرانی در روم, اشکارا اعلام کرد که بخاطر نجات فلسفه آلمانی ونجات غرب از پنجه بلشویزم باید غرب را از همه عناصر شرقی پاک کرد.* 4 .
پاره ای از مفسرین آثار هیدگ گر در غرب از رویکرد فلسفی جدید وی با به قدرت رسیدن فاشیسم در آلمان سخن رانده اند. از نظر نگارنده این سطور در اندیشه های فلسفی هیدگ گر هیچگاهی گسست وجود نداشته است. پرداختن به این موضوع در یک یادداشت کوچک نمی گنجد. در اینجا همین بس که بگویم :
فیلسوف ما نه ابن الوقت بود و نه یکباره هوادار فاشیسم شد ؛ بل فاشیسم در اندیشه های فلسفی هید گ گر درونی شده است با در نظر داشت آنچه که در بالا آمد چگونه میتوان محبوبیت فلسفه هیدگر را نزد فردید؛ آل احمد؛ داوری یا شریعتی توجیه کرد؟ باید توجه داشت که نامبردگان همه به ایران عشق می ورزیدند وهوادار بازسازی هویت ایرانی و فرهنگ اسلامی بودند.ایا این محبوبیت از بد فهمی شان از فلسفه هیدگ گر سرچشمه نمیگیرد ؟ آیا این چهره ای رادیکال لیبرال ستیز فلسفه هید گ گر نیست که آنهارا به دام می اندازد ؟ فلسفه ایکه از سطحی شدن فرهنگ و بی ریشه گی در غرب سخن میراند؛ ولی در واقعیت امر میخواهد با اتکای فاشیسم وحدت غرب را حفظ کند و برجهان چیره گردد البته همانطوریکه گفته شد؛ اروپا مداری؛ ضدیت با لیبرالیسم و دموکراسی تنها خصیصه فلسفه هید گ گر نیست ؛ به طور نمونه نظریه انتقادی که با فلسفه ای هید گ گر هم عصر است؛ نیز اروپا مدار است و با لیبرالیسم ضدیت می ورزد واما نباید فراموش کردکه این دو اندیشه با دو طرح مختلف و با دو هدف مختلف پا به عرصه وجود گذاشتند. هورک هایمر و ادرنو در دیالکتیک روشنگری تمدن غربی وایده های مدرن را به شلاق می بندند؛ ولی چشم به آینده دارند و در اندیشه های خویش ارمان رهایی انسان را می پرورند. فلسفه هیدگ گر رجعتگرا است و در نهایت امر برتری آلمان و غرب را در جهان می طلبد تفکیک آنچه گفته شد مهم است؛ چونکه نظریه غرب زده گی؛ به عوان مثال شریعتی؛ همه این اندیشه وران را در یک متن قرائت میکند .* 5
نمونه ای دگر از بد فهمی ما را از غرب میتوان در جدال میان مدرن وپست مدرن جست. در دنیای پیشرفت سرسام آور کمپیوتر جلو هیچ کسی را نمیتوان ونباید گرفت تا به اندیشه های مطرح شده در جهان بپردازد. و اما انچه درارتباط با پاره ئی از قلم بدستان ما جالب توجه است اینست که انها با تقلید از جریان های فکری در ایران مقالات مسخ شده درباب پست مدرن مرتکب میشوند. نمیدانم که این قلمبدستان ما هیچگاهی به ضرورت اِِ ی این امر اندیشیده اند که آیا درک پست مدرن بدون توجه و غور عمیق در پدیده مدرن امکان پذیر است و یا نه؟ در حوزه فرهنگی که آثار کانت و هگل بطور کامل ترجمه نشده اند؛ و یک تفسیر معتبر جهانی از منظومه اندیشه گی این اندیشه وران به زبان فارسی خلق نشده است؛ چگونه میتوان به پست مدرن نقب زد؟
به گمان من؛ جذابیت پست مدرن برای ما بازهم در این رمز نهفته است که در ظاهر چهره پرخاشگر در برابر تمدن غربی دارد؛ و معتقد به نسبیت گرائی فرهنگی است. * 6 .
نا گفته نما ند پاره از این مقالات آنقدر مغلق و پیچیده اند که لیو تار و دریدا که هر دو بازی با زبان را دوست میدارند نیز از فهم آن عاجز خواهند بود. * 7
در پایان سخن بگذارید به یک نکته اشاره ای خیلی کوتاه کنم: در جامعه قبیلوی افغانستان که هنوز درآن مسأله تاسیس دولت مطرح است؛ در جامعه ایکه ٌٌدیوانگان ٌ را به زنجیر میبندند و همجنس گرایی را-هرچند در جامعه ریشه ای دیرینه دارد – اخلاق حا کم سنگسار میکند؛ چگونه میتوان با فوکوی همجنسگرا که روایت از ٌ تاریخ جنونٌ ؛ جامعه وجنون ٌ ؛ ٌ تاریخ جنسیت ٌ؛ استحاله مجازات فزیکی به مراقبت و تولد آسایشگاه های روانی به عنوان نهاد های سرکوبگر در قرن نزده در اروپا میکند؛ ارتباط برقرار کرد؟ موضوع اصلی کار فوکو برسی و کندو کاو در مسایل جامعه ای کاملا اداره شده و استحاله گفتمانها در روابط سرمایه داری پیشرفته در قرن نزده در اروپا است که واقعیت اجتماعی و نظام های پیچیده ای قدرت را شکل داده اند. امری که در شرق هرگز به صورت خود جوش بوقوع نه پیوسته است . موضوع اصلی جامعه افغانی ایجاد دولت ورفع انارشیستی اجتماعی است _ دو پدیده ای که همدگر را نفی میکنند. پس یکیار دگرسوال میکنیم : پیامد ارتباط برقرار کردن از طریق ترجمه های مسخ شده و افکار خیالی و خود ساخته از غرب در حوزه فرهنگی ما چه میتواند باشد؟ پاسخ نگارنده این سطور :پریشان گوئی و ٌ قلمبه سلمبهٌ گوئی هایی که هیچ ارتباطی با اندیشه ندارند؛ و خواننده فارسی زبان را سردرگم و به گژ راهه میکیادداشت ها و پا نویس ها:
1. داریوش اشوری ؛ اسطوره فلسفه در میان ما ؛ بازدیدی از احمد فردید ونظریه غربزده گی .برای دسترسی به این مقاله بخش ٌبا زتابهای ٌ فلسفی را کلیک کنید org.www.nilgoon
2. برای معلومات بیشتر میتوانید به یک اثر درخشان در ذیل رجوع کنید :
Domenico Losurdo; Die Gemeinschaft; Der Tod; das Abendland .Heidegger und die Kriegsideologie. Stuttgart, 1995, S.6ff.und104ff
3_ Martin Heidegger,Sein und Zeit.
Tübingen,1993,§ 1.s.2.
4 برای دستیا بی به سخنرانی هید گ گر در روم رجوع کنید به .:
Hans – Helmuth Gander ( Hrg), Europa und die Philosoohie. Frankfurt am Main,1993,Bd.2,S.31-41.
5
در اینجا با آوردن یک نمونه بسنده میکنم :
دکتر علی شریعتی در آثار خویش همواره آسمان و ریسمان را با هم می بافد تا به هویت شرقی و اسلامی دست یازد. او در مقاله اش تحت عنوانٌ خود سازی انقلابی ٌ می نویسد که اگر ما غربی بودیم باید به پاسکا ل, مارکس و سارتر می اندیشیدیم . و اما چونکه شرقی ومسلمان هستیم باید با بودا, حلاج ومزدک بیندیشیم . فرا تر از همه چونکه علی را داریم وشیعه هستیم از همه بی نیاز هستیم . همو در یک یادداشت ضمیمه به حرفهایش نسبیت می بخشد و برای خوانندگان توصیه مینماید که برای شناخت غرب باید غرب را مطالعه کرد. خواننده کنجکا و با خواندن آثار وی میتواند پی برد که وی چگونه اندیشه های متضاد را کنار هم میگذارد و در یک متن قرائت میکند.
نگاه کنید به علی شریعتی _ خودسازی انقلابی ؛ مجموعه آثار ؛ جلد دوم چا پ ؟ زمستان 1361 ص 142 ببعد.
6
به عنوان مثال ژاک درید ا در اثر خوی
Lautre cap suioi de la democratie a journe
آشکارا به دفاع لز ٌ تفاوت پذیریٌ که یک مقوله کلیدی در نظام اندیشگی وی میباشد بر می خیزد. او در این اثر به ارزشهای جهان شمول که دستاورد های دوره مدرن اند حمله میکند. نگاه کنید به :
Jacque Derrieda, das andere kap. Die vertagte Demokratie. Zwei Essays zur Europa. FF/ am Main.
7 یک نمونه از اینگونه ٌ قلمبه سلمبهٌ گوئی ها را میتوان در شماره سوم و جهارم ٌ خط سومٌ خواند.
نگاه کنید .. نقیب ارین – بادغیسی ) ناگانگی و همگانگی مذهب با پست مدرنیزم ؛ خط سوم ؛ شماره سوم و چهارم ؛ مشهد ؛ بهار وتابستان 1383