گزارشگر – باقی سمندر

 

2005-03-17  

 

برای ديدن عکسها اين جا را کليک کنيد

 

   شاهدخت اندیا دافغانستان وشهزاده احسان الله دافغانستان فرزندان شاه  امان الله خان در روز جهانی زن سخن گفتند .

 

 

 امسال از روز جهانی زن به شکل که سابقه ای در تاریخ  افغانهای هامبورگ  نداشت- در این شهر تجلیل به عمل امد.در این روز پرشکوه شاهدخت اندیا دافغانستان و شهزاده احسان الله د افغانستان سخنرانی نمود ند.خانم زهره چوپان برگزار کننده این روزبود. این  روز جهانی زن بساعت سه بعد از ظهر روز سیزدهم مارچ سال دوهزار وپنجم میلادی مصادف به بیست ویکم  حوت یک هزار وسیصدو هشتاد وسه خورشیدی - ه – ش   در سالون مجلل موزیک هاوس دایر شد -   شاهدخت اندیا دافغانستان که دختر اعلیحضرت فقید امان الله و شهزاده احسان الله د افغانستان فرزند  شاه فقیدو لیلا دافغانستان همسرشهزاده احسان الله دافغانستان و اسکند ر دافغانستان فرزند شاهدخت اندیا دافغانستان ونواسه اعلیحضرت فقید امان الله میباشند- نخستین بار در محفل  افغانی هامبورگ شرکت  نمودند .  بیشتر از سه صد نفر اعم از زن ومرد و خورد وبزرگ و دختر وپسر وزن ومردوپیر وجوان در این جا حضور بهم رسانیده بودند.. نمایشگاه عکس وفوتو که  به همت مرکز  فرهنگی افغانها ی برلین در دم در ورودی محفل برگزاری روز زن  برگزار شده بود- توجه شرکت کننده ها  را پیش از پا گذاری در داخل سالون موزیک هاوس جلب مینمود. صدای  خوشحال یا علیشاه سدوزی و موسیقی افغانستان گوش ها را نو ازش میداد و گشت وگذار کودکان در دهلیز و داخل محفل به زیبائی ان می افزود. عکس دسته جمعی اعضای خانواده امان الله خان فقید وبخصوص عکس دوران کودکی شاهدخت اندیا دافغانستان و شهزاده احسان الله دافغانستان و عکس های ملکه ثریا و شاه امان الله از همه بیشتر برازنده بودند.دو عکس از کاخ دارالامان یکی ویران شده و به گلوله بسته شده توسط تنظیمها ودگری که یادی ازروز گار گذشته و دهه استقلا ل را به ذهن تداعی میکرد به دست چپ در ورودی جلوه مینمود  عکسهای زندان پلچرخی و زندانیها ی دوطرف دروازه  زندان سخن از دوران حاکمیت  وتجا وز شوروی و سلطه حزب دمدکراتیک خلق داشته و به شکل بسیار برجسته تماشاچیرا به بیست وپنجسال به عقب میبرد.عکسهای از ویرانی کابل و طالبان سخن از دوران تنظیم ها وطالبها داشت .و...  حینیکه  -

    شاهدخت اندیا دافغانستان و پسر شان شهزاده اسکند ر دافغانستان و شاهزاده احسان ا لله دافغانستان و همسر شان لیلا دافغاستان  وارد سالون شدند شور وشعفی بوجود امد و با کف زدنها استقبال شدند و همه بپا خاستند . دقایق ای سپری شدو شادی وسرور سراسر محفل را فراگرفته بود.

    برنامه  ساعت سه بعد از ظهر اغاز شد وتاساعت یازه شب ادامه یافت. خانم مستوره هاشمی سخنگو ونطاق  بخش اول و خانم فیضیه  فائض محسنی  گرداننده در بخش دیگر بود وبازبان شیوای پشتو شعرهائیرا بخوانش  میگرفت..

     خانم فیضیه فائض محسنی با تلاوت ایات قران کریم محفل را  افتتاح وباز نمود . سخنرانی خانم زهره چوپان بزبان فارسی دری در مورد مساله زن توجه همه را جلب نمود.دوشیزه ساغر چوپان ترجمه سخنان مادرشان را که بوسیله  د کتور رسول رحیم به المانی برگردانده شده بود به سمع و گوش شنوندگان رسانید. لحظه ای بعد شاهدخت را به سخنرانی دعوت نمودند وایشان بپاخواستند وبا همرائی خانم محبوبه  غبارتا جایگاه سخنرانی رفتند و به اریکه  وسکوی سخنرانی تکیه زدند و سخنان نغز شان را چنین اغازیدند.

>>

هموطنان عزیز !

دوستهای محترم !

لیبی دویچه فرویند ه Liebe deutsche Freunde

 درقدم اول میخواهم برای شما دوستان بگویم که بی اندازه احساس خوشی میکنم که در میان شما  دوستان هستم .از بی بی زهره جان چوپان واز  همکارهایشان  که با بسیار زحمت وارزوی نیک  این مجلس را تشکیل  داده اند با صمیم قلب تشکر میکنم.و از بو دن با ارزش شما برای من اقتخار میبخشید. خوشبختم که زهره جان را در کابل شناختم  انا در میان ما علاقه- محبت واحترام پیداشد.وقتیکه زهره جان  از تجلیل روز زن صحبت کرد واز من خواهش نمود که راجع به والده ام   ملکه ثریا سخن بزنم.اگر چه دری من همچنان کامل نیست من دعوت شانرا با خوشی قبول کردم فکر میکنم که در افغا  نستان وخارج  افغانستان برای تجلیل نمودن روز زن باید از ملکه ثریا یاد اوری شود بخاطریکه اولین ویگانه  زن بود که در ان زمان  از حق  وحقوق و ازادی زنان  دفاع  وپشتییبانی نمود .

 حا لی تاریخ افغانستان  کمکی  برایتان میگم  .

 زمانیکه امیر عبدالرحمن خان به سلطنت رسید حالت قوم محمد زائی بحرانی بود .برای از بین بردن مشکلات بطور دائمی  مشکلاتی که در میان فامیل خود خلق شده بود سرداران را مجبور به هجرت میکند همان سرداران که به فکرشان میتوانستند  برایش مشکلات پیدا بکنند یا اینکه شکی داشت که برایش کاملا وفادار نیستند درمیان شان همچنان سردار قندهار غلام محمد طرزی شامل است . به نظر من سردار غلام محمد طرزی برای سلطنت خطر ناک نبوداز خاطریکه ایشان ادم سیاسی نبود به خاطریکه  نویسنده وشاعر بود اگر چه قلم همیشه نسبت به شمشیر خطرناک تر است. سردار غلام محمد لقب خود طرزی انتخاب کرد از خاطر این ورثه شان نام فامیلی طرزی گرفتند .ایشان تصمیم گرفت که در شام با فامیل خودزندگی کنند دمشق مرکز فرهنگ ودانش بود وایشان زبان عربی راهم میدانست . سوریه در ان زمان تحت تسلط سلطنت عثمانی بود در ان زمان پسر خوردشان بنام محمود بزرگ میشود راه پدر خودرا تعقیب کردوایشان هم نویسنده وشاعر میشود. وقتیکه محمود طرزی به جوانی رسید با یک دختر از یک فامیل رسیده عروسی نمود .این دختر بسیار مقبول وزیبانبود مگرتعلیم یافته بود وزبان فرانسوی را خوب یاد داشت . این همه برای محمود طرزی مهم بود چونکه ایشان خواهش داشت در ان زمان که نزدیک غرب شود.از این ازدواج بیست تا فرزند به دنیا می اید.فقط ده تای شان پنج دختر و پنج پسر زنده می مانندو به ثمر میرسند.سومین اولاد  شان یک دختر مقبول بدنیا امد ثریا.به زبان فارسی معنی نام ثریا پروین است یعنی مجموعه ستاره گان درخشان است . برای این دختر به این زیبائی نام یک دانه ستاره کافی نبود باید نام چندین ستاره ها مانده میشد این فامیل جدید تا وفات سردار غلام محمد طرزی  در 1901 هزا رونه صد ویک در دمشق میمانند. در ضمن در کابل بعد از وفات امیر عبدالرحمن خان – امیر حبیب الله خان به تخت  سلطنت میرسد. به مناسبت   تدفین و جنازه امیر مرحوم _محمود طرزی از دمشق  به کابل میرود. در عین موقع پدرکلان مادری ام از امیرحبیب الله خان که تازه به قدرت رسیده بود- اجازه بازگشت به وطن میکند. دریافت امر این اجازه بعد از بیست ودوسال هجرت درسال1905از دمشق به وطن بر میگردد. مادر عزیزم برایم قصه میکردند که همه وسایل و اسباب خانه – لباس وحتی سامان  بازی با یک سرپیچ با ارزش که به علیا حضرت صاحب خانم امیر حبیب الله  خان ملکه افغانستان باید تحفه میبردند با یک کشتی تجارتی فرستادند. بدبختانه کشتی با  همه وسایل و اسباب  تمام زندگی بیست ودو سال غرق میشود.پدرکلانم و اولادهایشان هرچیزیکه داشتند از دست میدهند .بعد از یک سفر طولانی به کابل میرسند . غریب وبدون امید .خوشبختانه امیر صاحب حبیب الله خان با مهربانی با توجه خویش خودرا می پذیرد.همان خویش که دانشمند است – عالم است – نویسنده است اخبار نویس  و شاعر است.ولی ما میدانیم که  در انوقت وممکن امروز هم نویسندگان درامد خوب نداشتند . با این دلیل فامیل طرزی با مشکلات زندگی خودرا پیش میبرد.با انکه امیر صاحب برایشان یک خانه ومعاش مناسب میدادند. فراموش نکنید که تعداد فامیل زیاد بود والاد ها هنوز خرد بودند. مادر محترمم میگفتند زندگی ساده داشتند ولی یک زندگی با وقاروبا,حرمت .- از همه اولتر  دریک فضای پرمحبت باازادی فکرو بیان .طالع فامیل طرزی در این بود با داشتن دختربسیار زیبا با موهای طلائی.پوست روشن با تبسم شیرین ثریا..وقتی  که این دختر به دیدن عمه خود که در دربار مهماندار بود- مجبور بود که به سلام امیر صاحب میرفت . امیر صاحب اورا در بغل خود مینشاند و از صحبت ازاد ثریا جان خوشش بسیار می امد . احوال والدین اورا میپرسید وبعدا قبل  از رفتن برایش یک کیسه گگ  پول طلا میدادند. این پول عمدا برای  کمک پیشبرد مصرف  زندگی فامیل طرزی بخشیده میشد. در یکی از این ملاقات یک جوان پانزده ساله  به مهمانخانه نزدیک امیر صاحب نشسته بود.امیر صاحب از ثریا جان میپرسید. وقتیکه کلان شوی با این جوان میخواهی  عروسی کنی ؟ ثریا جان طرف ان  نگاه میکند و جواب میدهد نه ! چرا ؟ خوشم نمی اید.این بچه  جوان شهزاده امان الله خان بود. قسمت برعکس کار کرد. وقتیکه سه دختر محمود طرزی به سن مکتب رفتن میرسند – پدرشان به انها درس میدهد . در انوقت در کابل مکتب دخترانه وجود نداشت. محمود طرزی برای اولین بار اخباری بنام سراج الاخبار بنیاد می گذارد. در چاپ نمودن اخبار که با دست میشد هرسه دخترهای کلانتر شان کار میکردند . واقعا مادر عزیزم ترجیع میداد که بازی بکند ولی امکان نداشت- باید کارمیکرد . در مطبعه که اخبارها چاپ میشد – همیشه شهزاده امان ا لله خان می امد . به دلیلی اینکه تشنه وعلاقمند به فکرهای نوو روشن  بود. در انجا بار دوم ثریا را میبیند- در انزمان ثریا پانزده ساله وشهزاده امان الله خان بیست وسه ساله بود. بعد از مدت کم این دو جوان عروسی میکنند – چون عاشق همدگر شدند. امیر حبیب الله خان روزی  به عروس جدید خود تحفه های زیاد  ومقبول هدیه میکنند – از انجمله لاکت ای که به گردن مادر عزیزم درعکسی که برای تجلیل این روز  زن چاپ شده دیده میشود. از این ازدواج ده طفلی بدنیا می اید. شش دختر و چهار پسر.بدبختانه دو تن از برادران در زمان طفولیت در کابل وفات میکنند.  ...  ثریا جان که از طرف فامیل خود – از طرف فامیل جدیدش و از همه زیاد تر از طرف شوهر خود بسیار عزیز و همه  انرا  فوق العاده دوست داشتند یک زندگی خوش ارام واسوده داشت..اما قسمت  شهزاده ثریا جان این بود که ملکه افغانستان شود. واین طور به سن بیست سالگی زندگی او تغیر میکند . واین بی بی  جوان  ای بدون غم  دفعتا میگردد به یک زن بسیار مهم و با مسئولیت کلان .و ملتفت است ازمقام  مهم که پیش روی خود ش امد.و با جرئت و با قاطعیت قوی بکار خود بحیث ملکه شروع میکند. مخصوصا درقسمت بهبود ساختن شرایط زندگی زن با مبارزات شروع میکند . همیشه با تقویه ورهنمائی از پا چای خود .شاه خانم ملکه ثریا یک همسر باارزش نسبت به شوهرخود .بود . همیشه پشت اش بود . وقتیکه در سال 1920 که غازی امان الله خان اعلان لغو غلامی را که مخالف استقلال و ازادی است  -میکند. وقتی شاه اعلا ن میکند حقوق مساوی برای  مرد و زن - همیشه ملکه ثریا همانجا است. این حقوق در غرب بعد از سی سال اعلان شده .در سال1921 همرای شاه اولین مکتب دختر ها افتتاح میکند. این مکتب نام مستورات دارد .بعدا شده ملالی . بودن مکتب دختران برای مردم کهنه فکر وعقب گرایان و اکثریت ملا ها که حتی قران شریف را نخوانده بودندو نمیدانستند که در قران شریف حق تعلیم بامرد وزن فرض است. بخاطر اینکه اذهان مردم مغشوش  نشود و به خاطر احتیاط شاه امر میدهد که مکتب بسته شود. ولی شاه وشاه خانم بخاطر دفاع از پروگرام خود مکتب را به ارگ انتقال میدهند.به این رقم هیچ کس حق مداخله ندارد.بعد از چند ماه دوباره  این مکتب  به جای اولی خود بر میگردد.دختر های کلان پادشاه وملکه نیز به این مکتب میروند. خواهران عزیزم مرحومه امنه که لقب اش بود شاه بیگم جان وخواهر عزیزم مرحومه عابده که لقب اش بود بی بی شیرین جان . والدین من برای  خواهرانم هیچ کدام امتیاز نمیخواستند.مکتب پای  پیاده میرفتند مثل دگر دختران.اگر برف زیاد میبارید انوقت با اسپ میرفتند. مگر با موتر نه.چون دگر دختران موتر نداشتند.فقط یک دفعه مادر عزیزم معلم را به ارگ خواستند – از خاطریکه این معلم شاه بیگم را با خمچه زده بود.خواهرم بسیار شوخ بود.همین خواهرم امنه پت کرده بود از این کار معلم خود. ولی پشتش هم زخمی شده وحتی تب پیدا کرده بود.مادر عزیزم فهمید و بالای یک معلم قهر نشد.اما برایش گفت که این یک برخورد مدنی نیست.واز این به بعد با هیچ شاگردباید این طور برخورد نشود.درسال 23 – 24 ملکه اولین شفاخانه برای زنان افتتاح میکند.داکتر وپرستار همه خارجی بودند ووظیفه داشتند که یک مکتب پرستاری و قابلگی تشکیل داده ویک تعداد دختر وزنان افغان را تربیه کنند.در همین سال ملکه افتتاح میکنند اولین مجله برای زن .رییس ان مادرکلان مادری ام که اسمش بود اسما رسمیه . نام مجله ارشاد نسوان بود . ملکه موقع از دست نمیدهد که برای خانم ها یاد اوری بکند که کدام نقش در اجتماع دارند.و میگوید شما زنان افغان که نیمی  مردم افغانستان هستید- ولی  بدبختانه  بسیار نقش کم دارید. باید خواندن و نوشتن را یاد بگیرید- اطفال خودرا به مکتب روان بکنید.که در اینده زنان در ساختن وباز سازی وطن نوین اشتراک کنید-تحت هدایت و رهنمایی پادشاه مترقی خود ما.این یک موقع بسیار مهم بود و هیچ وقت باز تکرار نشد.در اینزمان برای حق وحقوق زنها بسیارزیاد کار وتبلیغ شد.خاصتا در این مبارزه زیاد........ا*** ( با تاسف چند جمله را نتوانستم ثبت نمایم زیرا نوار خلاص شده بود وامید وارم بعد از بدست اوردن فیلم ا ین خلا را پر نمایم. . اگر در پیاده کردن وثبت نمودن کلمات کوتاهی به چشم میخورد . کم من وکرم شما. من انچه را در نوار ثبت شده بود در روی کاغذ پیاده نمودم وویراستاری راکاستن از اصالت این متن مهم میدانم. گزارشگر شما باقی سمندر*)

..ادامه سخنرانی شاهدخت اندیا که در  نوار دوم ثبت شده بود اینک بروی  صفحه نوشته میگردد.

_  (.... هرسال برای فامیل خود نان تهییه کند.... ملکه ثریا مادر شیرین ودر عین حال بسیار جدی بودند. برای ما رفتار وبرخورد اجتماعی مرتب یاد دادند. مثلا میگفتند حتی وقتی در میان خود حرف میزنید - مواظب باشید که ان نفری که تصادفا تیر میشود از حرفهای شما برایش بر نخورد. میگفتند باید کمبود طرف مقابل را درک کنید. ولی خودتا ن جدی وعادل باشید . میگفتند. بدانید که به  هر فامیل یک ولیعهد است نه فقط به فامیل پادشاه .میگفتند با همه مهربان باشید.کلانکاری نکنید. نسبت به پیران احترام  بگذارید . بسیار چیز ها میگفتند . این قوانین برای زندگی نمودن بسیار مشکل است . تمام تربیه و قوانین زندگی  اجتماعی که از والدین گرفتم – برای اولادهای خود انتقال دادم.ملکه ثریا برای ریش سفید ها بسیار احترام میگذاشت.در زندگی بسیار حوصله داشت. زیاد مهمان نواز بود . هر شخص که مهمان شان میشد – حس میکرد   اومهما ن حس میکرد   که یک  مهمان بسیار با ارزش است. ( شاهدخت اندیا اشاره به صدیق حیدر نموده و میپرسند . باقی ) صدیق جان همینطور بود ؟ نسبت به  خانم ها علاقه مخصوص داشت -  اگر خرد یا بزرگ – غریب یا پولدار – مهم یا غیر مهم یک  مخصوص  حس هومور داشت وسر خود هم  مزاح میکرد . خوش نداشت از ایشان توصیف شود.هیچ وقت فکرنمیکردند که یک زن مقبول است . بصورت اینکه  واقعا یک زن فوق العاده مقبول وخوشگل بو د تا اخر زندگی اش.

کلانترین صفت شان همین بود- ضعف طرف مقابل را درک میکرد ولی برخوردش بسیار جدی بود.برای انهائی که مادرعزیزم را می شناختند – سخنهای من نسبت به ایشان بسیار ناچیز است. بسال 1965 ملکه ثریا مریض سخت میشود. من این امتیاز بزرگ داشتم که به تمام مدت طولانی مریضی شان شب وروز نزدیکش بودم . با تمام غم ناجوری شان من بسیار خوشبخت بودم که توانستم  به ایشان خدمت کنم وبا تمام حس وظیفه وبا تمام عشق قلبی خود پیشش بودم.  بسیار کوشش کردم که یک زندگی عادی و ارامی بکند.و فکر نکنند که مریض است.مادر عزیزم زن بسیار هوشیار بود.و میفهمید که خوشی من فقط یک نقاب بود.یک روز وقتی که ایشان استراحت میکردندو من نزدیک شان نشسته بودم به دل خودم از خداوند خواهش میکردم که مرا ناجور بساز و اورا نجات بده . ( کف زدنهای ممتد حاضرین در محفل ) دفعتا طرف من نگاه کرد ومن وقت پیدا نکردم که نقاب خوشی را بروی خود بگذارم.بنابرین ایشان به چشم من یک پریشانی بیحد دیدند . دست خودرابالای دست من میگذارد و برای  من گفت-دختر عزیزم اینطور پریشان نباش.به این اندازه غم نخور.این قانون طبیعت است اول والدین  وفات میکنند – بعدا اطفال شان .دعا کن که برعکس نشود. زیرا راستی خوفناک است. بیستم  اپریل 1968بوقت طلوع -اخرین ستاره  در اسمان درخشید - مادر عزیزم چشم از دنیا بست . افتاب دمید- روز روشن میشد.برای من شبی تاریک شد .حالی به این جمله غمگین نمیخواهم که گپ  مرا خلاص کنم .چند جمله که از یک شعری که بزبان ایتالیائی در سالهای پیش نوشته ام – ترجمه شده بسیار خراب به زبان  دری برایتان میخوانم .

 

بیاد مادرم

به دنیا مثل ملکه امدی – همیشه ملکه بودی

درخشان مانند نامت

شاعر مثل قبله گاه ات

غیرت مند مانند قوم قدیمت

        زیبا ترا خدا خلق کرده

               عاقل – با وقار- غم خور – باحرمت - دلسوز مثل فرشته

                                                                           سالها دور از وطن.

 

         بخاکت فاتحانه برگشتی

                       وبرای ان خاک

                                همیشه

                                  ملکه هستی .

                شاهدخت  سخنرانی شان را با گفتن تشکر بپایان رساندند . حضار برایشان بطورممتد کف زدند. زهره چوپان به نزدیکی شهدخت رفت وهردو بسوی میزی رفتند که شاهزاده ها و میزبانان به گردان میز مدور نشسته بودند. پایان بخش اول گزارش . یار زنده وصحبت باقی.  2005-03-17