دهقان زهما

هومانيزم شهروندی در متن رنسانس

"بيابان ايشان را پدر و مادر است، چنان که ما را شهر ها"

 

مقالتی را که در دست داريد، کوششی است بسيار مختصر در جهت تفسير و تأويل مبانی تجدد در غرب. اگر از تجدد تحميلی که تاريخ پيدايش آن با تاريخ استعمار و نفوذ امپرياليزم در کشور های پيرامونی همگام بوده است بگذريم، نيک در خواهيم يافت که راه ورود به تجدد در جوامع مختلف يک سان نبوده است. با اين همه در همهء اين راه های مختلف می توان رد پاهايی را يافت که با هم مشابهتی بسيار دارند.

از ديدگاه جامعه شناختی سياسي، تجدد را تحولات کيفی در حوزه هايی چون سياست، اقتصاد، هنر، زيبايی شناختی و اخلاقيات تعريف کرده اند.

جوهر اساسی تفکر تجددگرا بر محور پرسش از "سنت" (Tradition) می چرخد. پرسش از "سنت" در پاره يی از موارد می تواند به گسست بيانجامد؛ ولی اين امر به مفهوم قطع رابطهء ريشه يی با "سنت" نيست، بل بازانديشی "سنت" است در شرايط تاريخی جديد و در يک متن جديد. پس تجدد، در اين معنا، گسست و تداوم است (2).

از آن جايی که ما نمی توانيم با ابزار "سنت" به جنگ "سنت" رويم و از آن جايی که "غرب ستيزان" در شرق، در چهرهء سيد قطب ها، جلال آل احمد ها و شريعتی ها، و چپ های مدرنيست، در چهرهء جنبش های مارکسيستي- لينينستي، پنجرهء شناخت عميق از اين پديده را به روی ما بسته اند، باز انديشی و پرداختن به مبانی تفکر دوران جديد برايما راهگشا تواند بود. پُر واضح است که هر متن بايد از درون خويش دچار استحاله شود و هر گونه تحميل از بيرون بر متن پيامد های هژمونی دارد. و اما، اگر ما خواسته باشيم که در فرهنگ خويش با تأمل و به باز انديشی بپردازيم، ناگزيريم که در "آن ديگر" نيز غور و انديشه کنيم.

اميدوارم که اين مقالهء مختصر گامی کوچک و ناچيز در اين راستا برداشته باشد.

* * *

هومانيزم شهروندی به جريان فکريی گفته اند که در قرن پانزدهم در ايتاليا پديد آمده است. اين سنت فکری با نام های چون فرانچيسکو پيتراسيا “Francesco Petraca” (1304 – 1374)، کولوچيوسلوتاتی “Colucio Salutati” (1331- 1460)، ليوناردو برونی “Leinardo Bruni”(1369- 1444) و همچنان نيکولو ماکياولی “Niccolo Machiavelli” (1469- 1527) که يکی از قاطع ترين و برجسته ترين نمايندهء اين سنت بود، پيوند تنگاتنگ دارد.

هومانيزم شهروندی در متن رنسانس زاده شد. از اين رو، بی مورد نخواهد بود که نخست نگاهی به رنسانس هومانيزم در ايتاليای آن وقت بيندازيم، تا از اين طريق انديشه های مستتر در اين متن را دريابيم.

در قرن پانزدهم ايتاليا دستخوش حوادث فاجعه انگيز سياسی بود. جنگ داخلی در اين سرزمين بيداد می کرد و هنگامی که پادشاه فرانسه – کارل هشتم- در سال 1499 ميلادی به ايتاليا حمله کرد، در ايتاليا پنج دولت حاکميت می کردند که هريک به نوبهء خويش می خواست حاکميت سرتاسری را در ايتاليا به چنگ آرد.

با اين همه، در همين دوره بود که انسان در ايتاليا دستخوش چنان استحالهء عميق گرديد که تاريخ تا به آن روزگار نمی توانست نظير آن را شهادت دهد. علت نخست اين استحاله را می توان در تغييرات اقتصادي-اجتماعي، جستجو کرد که در حقيقت همچون ايينه يی سرنوشت انسان امروز اروپايی را باز می تابيد. از اين رو می توان با بورکارت (Burckhardt) آلمانی همصدا شد و گفت که "ايتاليا اولين نوزاد در ميان فرزندان امروز اروپا"(3) است.

سرمايه تجاری که در اين سرزمين در مقايسه با ديگر کشور های اروپايی انکشاف چشمگير کرده بود، در روند پويايی روابط پولی و کالايی نقش به سزا بازی کرده است. دقيقاً در همين دوران است که در ايتاليا يک قشر بورژوازی تجاری پديد می آيد و اين طبقه با خشم بی پايان وارد کارزار مبارزه می شود تا قدرت سياسی را فراچنگ آورد و ايتاليا را يک پارچه سازد. به هر صورت، مجادله ميان دو گروه متخاصم اشراف و فيودالان از يک سو و بورژوازی تجاری از سوی ديگر که در ايتاليا برای ساليان دراز به نفع هيچ يک از اين گروه ها نيانجاميد و انباشت اوليهء سرمايه وحدت و نظم جهانی قرون وسطی را در ايتاليا از هم پاشيد و روابط حاکم در جامعهء ايستا را برهم زد.

به بيان ديگر، انباشت اوليهء سرمايه و روابط جديد کالايی که در اروپای آن زمان تازه پا می گرفت، انسان بسته به قشر های اجتماعی منجمد قرون وسطی را از جايگاه اجتماعی وی برکند؛ و از درون اين روابط بود که "فرد" (Individiuum) زاده شد و فراگرايی (Individualismus) پا به ميدان گذاشت.

فرد گرايي، اما، نه به خواست متفکرين اين عصر، بل، به عنوان يک ضرورت جدی اقتصادي- اجتماعی مطرح بود، چون روابط جديد کالايی نيازمند فردی مجرد و "آزاد" بود، تا به اين وسيله ثروت اجتماعی توليد گردد(4).

پس رنسانس، آن طوری که خانم هيلر (Heller)، به درستی دريافته است، سپيده دم سرمايه داری است. وی در اين ارتباط می نويسد: "تهداب زنده گی انسان دوران رنسانس و همچنان بنياد صورت معقول انسان در رنسانس عبارت از روندی است که سرمايه داری نو آغاز رابطهء طبيعی انسان را با طبيعت، بسته گی های طبيعی وی را با فاميلش، با قشر اش و جايگاه –از پيش مشخص شدهء- وی را در جامعه نابود می کند. هيرارشی و ثبات را به لرزه در می آورد (5)

در روند اين گونه انکشاف بود که واقعيت اجتماعی قرون وسطا – که وابستگی انسان را به يک قشر و يا يک جميعت اجتماعی خاص به عنوان يک دادهء طبيعی از پيش تعيين و مشخص می کرد- از بيخ و بن درز برداشت.

پس اولين نتيجه يی که اين جا می توان گرفت اين است که "فرد" با ازهم پاشی جهان ايستای قرون وسطا به عنوان يک ضرورت در صحنهء اجتماع پديدار گشت. اين روند همچنان ضرورت رهايی انسان را از جهانبينی مجرد مسيحيت و "اسطورهء خلقت" به دنبال داشت(6). ضرورت "آزادي" فرد و مجادله عليه افکار خشک و متحجر کليسا در افکار هومانيست های عصر رنسانس که خويشتن را تجدد گرايان عهد باستانی می دانستند، بازتاب يافته است.

به طور خلاصه می توان گفت که هومانيست ها به اين باور آمده بودند که فرد قادر است حقيقت را بدون کمک "نماينده خدا بروی زمين" و بدون اتوريتهء "خدامأبانه" بروی زمين دريابد.

پس هومانيست ها در وهلهء اول با مدد گرفتن از اتوريته های عهد باستان، خاصتاً افلاطون و ارسطو، به احتجاج پرداختند. اين امر به هيچ صورت به مفهوم طرد و راندن دين نبود؛ بل کوشش آنان بيشتر در اين جهت بود تا با کمک گرفتن از اتوريته های عهد باستان، اشکال تفکر مسيحيت را "اين جهاني" و زمينی سازند.

به طور نمونه يکی از شگرد های تفکر سياسی ماکياولی اين است که وی درزمينهء سياستگزاری به امر دينی بی تفاوت نيست. او از نهادهای دينی در جامعه دفاع می کند؛ ولی در کار سياستگزاری امر دينی را تابع امر سياسی می داند؛ و از اين طريق سياست را "اين جهانی" و عرفی ميکند. ناگفته پيداست که اين گونه انديشهء سياسي، بنياد تفکر سياسی در قرون وسطی را که برمحور الهيات مسيحيت می چرخيد و سياست را در مقابل کليسا پاسخگو می دانست، به لرزه در آورد.

از سوی ديگر يکی از نتايج پر بار انديشهء هومانيست ها اين بود که آنان قادر به کشف عهد باستان به عنوان يک دورهء تاريخی خاص شدند و تنها از اين مجرا بود که هومانيست ها توانستند به خودشناسی بپردازند.

اين خودشناسی با فاصله گرفتن و گسست با قرون وسطی آغاز شد. گسست آگاهانه با قرون وسطی به مفهوم گسست با سنت اگوستين (Augustin) نيز بود. هومانيست های دورهء رنسانس، آگاهانه از سنت اگوستين فاصله گرفتند؛ چون که اين سنت دولت راستين را همان دولتی می دانست که در آن ايده های مسيحيت تجسم پيدا کرده باشند.

آثار فلسفی افلاطون و ارسطو که از طريق زبان عربی وارد فرهنگ رنسانی شده بود و با بدفهمی های زياد همراه بود، مورد استفاده و تفسير هومانيست ها قرار گرفت.

اين گونه گسست تاريخی با قرون وسطا موجب شد که زمينه های بازسازی بازانديشی را برای سنت بونانی – رومی در شرايط کاملاً جديد تاريخی آماده کند.

تعريف و مفهوم دوگانهء تجدد، گسست و تداوم، در نکته يی که در بالا ذکر شد، نهفته است. تجدد سنت يوناني- رومی آميخته با "کشف دنيای نو" باعث شد که انسان دورهء رنسانس به تجربه های عميق در حوزه هايی چون سياست، تاريخ، پيکره تراشی و نقاشی دست يابد.

اين تجربيان اکثراً در شهر فلورانس انجام پذيرفتند. در فلورانس شهری که خود را مرکز فرهنگ جهانی می دانست و اکثريت هومانيست ها در آن زنده گی می کردند، قدرت فرد چنان با فلسفه، ادبيات، سياست و هنر در آميخت که تا به امروزه روز گريبان نظريه پردازان را در عرصه های مختلفی که از آن ها ذکر رفت، رها نمی کند.

يک موضوع مهم ديگر به مسأله سيستم تعليم و تربيه در شهر فلورانس و توجهء بی پايان هومانيست ها به علوم انسانی (Studia humanitates) بر ميگردد. علوم انسانی نه تنها مورد توجهء هومانيست ها بود، بل حاکميت و قشر تجار نيز به آن توجهء زياد داشتند.

ما می دانيم که صورت معقول فرهنگ با صورت معقول حاکميت در هم بافته است و فرهنگ تنها وقتی می تواند شگوفا شود که حکام جانبدار آن باشند. ولی در دورهء رنسانس متأخر در فلورانس فرهنگ و تعليم و تربيه به نوع بی نظير از جانب حکام و قشر سرمايه داری تقويت گرديد. اين امر تا به آن حد پيش رفته بود که در شهر فلورانس، به قول فاليرو (Valeriu)، تعليم و تربيه و معرفت از جملهء مهمترين ايد آل ها و رويا های قدرت و ثروت بودند(8). مطالعات علوم انسانی که در بر گيرندهء متون کلاسيک سخنوری و فلسفه و اخلاق بود با مطالعات در باب زبان لاتين پيوند عميق داشت. و اين يک امر تصادفی در سيستم تعليم و تربيهء شهر فلورانس نبوده، بل ريشه در يک شناخت تاريخی داشت. اين شناخت تاريخی دستاورد کار فکری برونی است، چون وی ارتباط مستقيم ميان سياست در عصر سيسرون (Cicero) و ادبيات رومی را مطرح کرده است.

در دامن اين گونه سيستم تعليم و تربيه بود که سياستگزاران بزرگی چون کودوچی سالوتاتی (Coducci Salutati) ، بارتولوميو سکالا (Bartolomeo Scala) و مارچيلو ادريانی (Marcello Adriani) پرورده شدند. اين سياستگزاران که برای مدتی رهبری دولت را در دست داشتند، از جمله متفکرين بزرگ هومانيزم نيز می باشند.

ما تا به حال به صورت مختصر در باب مطالعات علوم انسانی در عصر رنسانی پرداختيم. از اين به بعد نيم نگاهی به "علم" در مفهوم خاص آن خواهيم انداخت تا روشن شود که "علم" در عصر رنسانی تا چه حد تهداب گذار علوم جديد می تواند باشد.

خصيصهء اصلی "ايده های نو" در انديشهء پيشرفت نهفته است. به عبارت ديگر، "افسون زدايي" و تسلط بر جهان و طبيعت، شاخص های اصلی علم امروز اند.

علم، اما، دستاورد و کشف دوران رنسانی نيست. متفکرين عهد باستان- با طور نمونه ارسطو- نيک می دانستد که بايد بين علم نظری و علم عملي، تمايز قايل شد.

آن چه که علوم مدرن را از علوم باستان متمايز می کند، همانا تعامل ميان خرد رياضی و خرد تخنيکی است که بر پايهء تجربه استورا است. اين تحول در غرب، برای اولين بار با انديشه های کوپرنيک به وقوع پيوست.

تمايل اصلی انديشهء پيشرفت در عصر رنسانی با تفکر برگشت حلقه وار تاريخ در آميخته است. از جانب ديگر، يکی از خصيصه های مهم عصر رنسانس اين است که تضادها را در خويش می پرورد. به اين مفهوم که نه تنها خرد گرايی و تجربه گرايي، بل استرولوگی فرشته و شيطان، نيز متعلق به روح عصر رنسانس می باشد(11).

با اين همه، در دامن رنسانی دانه هايی کاشته شدند که در اروپا در قرن هفدهم و هجدهم جوانه زدند و به بار نشستند.

در اين جا می خواهم با آوردن چند نمونه بسنده کنم: در زمينهء تاريخ نگاری و سياست مقولاتی چون خرد و تجربه محور اساسی کار متفکرين عصر رنسانس را تشکيل می دهند. تاريخ نگار عصر رنسانس درپی آن است که حوادث را در تاريخ با همديگر ارتباط دهد و آن را به حيث يک کل مطالعه کند. تجربه گرايی در علوم انسانی جايگاه ويژه يی دارد. از اين رهگذر انسان خودمختار بايد فهم و معرفتش بر پايهء تجربه استوار باشد. بر مبنای اين گونه معرفت بود که اندرياس وزاليوس (Andrres Vasalius)(1543) اساسات اناتومی امروز را بنياد نهاد. کشف پيکر آدمی از دستاوردهای مهم در هنر پيکرتراشی اين عصر بود.

هنرمندانی چون ليوناردو دواينچی (Leonardo da Vinci) و ميکل آنجلو (Micheleangelo) به ما می آموزند که به طبيعت می تون طور ديگر نگاه کرد.

نگاه دقيق به اشياء همپای تجربيات تخنيکي، هنر پيکره تراشی و نقاشی را در دوران رنساني، بی نهايت شگفت آورد و زيبا می کند.

ديری نپاييد که انسان از طريق تجربيات تخنيکی به راز و رمز طبيعت بهتر آشنا شد و بر آن حاکم گرديد. باري، فرانسيس بيکن، از ارادهء معطوف به قدرت و از اين که معرفت قدرت است سخن رانده بود. علوم عصر رنسانس پيش نگر اين پيام است.

يادداشت ها و پا نويس ها:

1- خواجه ابو افضل محمد بن حسين بيهقي، تصحيح دکتر علی ابر فياض، دانشکدهء ادبيات و علوم انسانی دانشگاه فردوسي، مشهد، 1350، ص. 78

2- در ارتباط به مفهوم سنت و تداوم عناصر سنت در تجدد رجوع کنيد به دو اثر درخشان و کم نظير از هانا آرنت:

- Arendt, Hannah, Zwischen Vergangenheit und Zukunft. Ubungen im Plitschen Denken I; Munchen 1994; s. 33 ff.

- Ders., Vita activa, Oder vom tatigen Leben, Munchen 1998, s. 34 f.

در حوزهء زبان فارسي، آثار سيد جواد طبا طبايی در نوع خويش بی مانند اند. ر. ک. به: طباطبايي، سيد جواد، تاريخ انديشهء سياسی ايران، تهران 1376 و همچنان زوال انديشهء سياسی در ايران، تهران 1373.

3- Burckhrdt, Jakob; Die Kultur der Renaissance in Italien, Stuttgart 1988, s. 99

4- سرمايه داری نتوانست در ايتاليا آن زمان به شگوفايی برسد. بحث روی اين موضوع در اين مقالت نمی گنجد.

5-Heller, Agnes; Der Menschen der Renaissance, Frankfurt a. Main 1988, s. 10

6- Ullmann, Walter, Individuum und Gesellschaft im Mittelalter. Gottingen 1974, s. 74

7- در اين زمينه رجوع کنيد به:

Mchiavilli, Niccolo, Discorsi, Gedanken uber Politik und Staatsfuhrung, Ubersetzt und eingeleitet von Rudolf Zorn, Stuttgart 1977, Buch I, k, 12, s. 47; Buch II, K.2, s. 171 und Buch I, K 11, K2, s.44

بهترين تفسير در اين زمينه را از برلين خوانده ام. ر. ک. به:

Berline, Isaih, Wider das gelaufige, Afsatze zur Ideengeschichte, (Hrg) H. Hardy, Frankfurt a. Main 1994, s. 126 ff.

8- Valeriu, Marcu, Die Schule der Macht, Frankfurt a. Main, 1999, s. 18

9- Baron, Hans, Burgerinn und Humanismuss im Floranz der Renaissance, Berlin 1992, s. 31

10- مقايسه کنيد:

Skinner, Quentin, Machiavelli, Hamburg 1990, s. 16

11- مقايسه کنيد:

Kofler, Leo, Zur Geschichte, der burgerlchen Gesellschaft, Bank I, Berlin 1992, s.184

ياداشت: اين مقاله را ما از آقای زهما دريافت داشته ايم. در مجله آسمايی نيز اين مقاله  به چاپ رسيده است