نويسنده پروفيسور گريگورين

برگردان به فارسی اسد اله الم

 

محمود طرزی و سراج الاخبار

 

(محمود طرزی و سراج الاخبار عنوان فصل ششم کتاب مشهور "ظهور افغانستان معاصر" رساله دوکتورای گريگورين پروفيسور تاريخ دانشگاه تکزاس آمريکا ميباشد که در سال ۱۹۶۹ به زبان انگليسی چاپ شده است. چند تذکر:

. ۱ نويسنده اشتباها" کتاب روضه حکم طرزی را رودات احکام ترجمه نموده است که در ترجمه فارسی آن اين اشتباه اصلاح شده است

. ۲ از آنجايکه من خوشبختانه بعضی از شماره های سراج الاخبار و کتاب روضه حکم طرزی را در دست داشتم، کوشش نمودم تا اين نقل قول ها را تا آنجايکه ممکن بود به شکل مستقيم از متن فارسی آن که در بعضی موارد با اصل انگليسی آن کمی تفاوت دارد بنويسم. تمامی نقل قول های که از متن فارسی آن برداشته شده است به شکل حروف کج (کورزيو) نوشته شده است.

. ۳ نويسنده کتاب کلمه افغان را در بعضی موارد مترادف با پشتون و در بعضی موارد مترادف با افغان يا افغانستانی و همچنين کلمه افغانی را به جای پشتو بکار برده است. برای فهم بهتر مطلب در اين ترجمه کوشش به عمل آمده است تا کلمات رايج روز آن بکار رود.)

 

 سراج الاخبار نخستين رسانه ای خبری موفق در تاريخ افغانستان معاصر بود که در زمان حاکميت حبيب اله جانشين امير عبدالرحمن به نشر رسيد. اين نشريه دو هفته ای که از اکتبر ۱۹۱۱ تا جنوری ۱۹۱۹ انتشار يافت نقش مهمی در تکوين جنبش مدرنيستی افغانستان بازی کرد. اين نشريه به حيث محل تلاقی در خدمت گروه کوچک و روشنبين موسوم به جوانان افغان، قرار گرفت که سنگ بنای، توجيه اخلاقی و اصول مرامی ناسيوناليزم و مدرنيزم افغانی را گذاشتند. رهبر اين گروه محمود طرزی مدير و سرمحرر  نشريه بود (۱).

طرزی (۱۸۶۶-۱۹۳۵) فرزند سردار غلام محمد خان يکی از روسای مشهور قوم محمد زائی و شاعر نامداری بود. کسيکه بنام مستعار طرزی (صاحب سبک) شعر مينوشت (۲). سردار و فاميل اش را امير عبدالرحمن در سال  ۱۸۸۲ به جرم توطئه عليه حکومت متهم نموده و از کشور تبعيد کرد (۳). طرزی بعد از اقامتی کوتاه در کراچی با خانواده به دمشق رفت، جائيکه عبدالمجيد دوم امپراطور عثمانی به آنها اجازه اقامت داد (۴). سالهای هجرت که دو دهه را دربر گرفت برای طرزی جوان (محمود) سرنوشت ساز بود. او در جريان درس در مکاتب دمشق و قسطنطنيه (منظور استانبول کنونی است. مترجم) بافرهنگ و نهاد های اروپائی تماس حاصل نمود، و با جنبش احيا مجدد ناسيوناليستی ترکی و افکار پان اسلامی، الافغانی (منظور سيد جمال الدين افغانی است. مترجم) بخوبی آشنا شد (۵). او هم چنان تجارب اداری را در هنگام خدمت در يکی از سر دبيرخانه های ولايتی دولت عثمانی در دمشق کسب نمود (۶).

در سال ۱۹۰۲ بعد از آنکه هم عبدالرحمن و هم سردار فوت نموده بودند محمود طرزی بعد از اعلام رسمی عفو عمومی از طرف امير جديد حبيب اله به افغانستان برگشت (۷). اندکی بعد از بازگشت طرزی جوان نخستين کوشش هايش را نمود تا با جلب توجه نمودن امير به کمبودهای جدی تحصيلی، مخابراتی و صنعت و با خاطر نشان نمودن تاثيرات نامطلوب انزوای سياسی، فرهنگی و فکری، يک برنامه نوسازی را در افغانستان روی دست بگيرد (۸). طرزی بحيث رئيس دارالترجمه دربار سلطنتی مقرر شد. وظيفه عمده او مطلع ساختن امير از وقايع جهان اسلام و اروپا بود.

به يمن کوششهای خستگی ناپذير طرزی و پشتيبانی عنايت اله خان بزرگترين فرزند امير (کسی که اداره معارف و مطبوعات سلطنتی را سر پرستی می نمود) افغانستان کشوری شد دارای يک نشريه. اين نشريه که به زبان فارسی زير حمايت و رهبری امير و تحت سرپرستی نايب السلطنه دربار نشر گرديد (۹). در سال اول نشر اين جريده دارای نارسايی های بود اما بعدا" با ورود وسايل چاپ جديد به افغانستان،  بهتر ساختن کيفيت کاغذ و هم چنان کنترول متداوم، به چنان صحافت عالی به چاپ می رسيد که از بسياری جهات سراج الاخبار نسبت به بسياری از نشريات امروزی افغانستان برتری داشت.

هدف مبرم طرزی اين بود تا به داوری خودش افغانستان را "با يکی از لوازم بسيار اساسی مدنيت معاصر"  يعنی صاحب يک روزنامه گرداند. او نوشت به استثنأی قبايل "بدوی و وحشی" هيچ اجتماع متشکلی بدون رسانه ای خبری نبوده است. در اواخر او اخبار داخلی و خارجی و همچنين ترجمه داستان هائی را که از زبانهای انگليسی، ترکی، اردو و عربی که قبلا" منتشر شده بودند چاپ و يا مطالبی را از روزنامه ها و مجلات ايرانی تجديد چاپ ميکرد. او همچنان جريده را با عکس ها و نقاشی ها مزين مينمود. بهر صورت او تلاش بی پايان برای تداوم اين نشريه نمود. تحت سردبيری او سراج الاخبار از مدرنيزم و ناسيوناليزم جانبداری نموده و به آموزش سياسی و اجتماعی طبقه حاکم افغان مبادرت ورزيد.

در جريان تلاش برای تبليغ عقايد ناسيوناليزم افغانی، طرزی و همکارانش با وظايف بی شماری روبرو شدند. در يک کشوری که نصف جمعيت آن از لحاظ قومی غير پشتون بود، آنان می بايست ميکوشيدند تا تعريف مجددی از واژه "افغان" بر مبنای يک پايه جغرافيائی و دينی ارايهء نمايند تا بدين صورت ترس اقوام غير پشتون را که شايد از  مدرن شدن کشور و تحکيم سلطه پشتون ها انديشمند بودند، از ميان بردارد. وظيفه مهم ديگر طرزی اين بود تا حبيب الله را قانع نمايد که تحولات اقتصادی- اجتماعی افغانستان موجب مداخلهء خارجی نگرديده، سلطنت و يا موقف سلاله حاکم را به مخاطره نمی اندازد، بلکه بالمقابل چنين تحولی به اقتدار و قدرت سلطان  نيروی تازه بخشيده، به ثبات کشور کمک نموده و تهديدات خارجی را دفع مينمايد. فراتر از اين جوانان افغان با وظايف دشوار ديگری هم رو برو بودند تا هم دستگاه دينی را ترغيب نمايند که اسلام، مدرنيزاسيون و سکولاريزم (عرفی گرديدن دستگاه دولت) با هم در توافق اند، و هم مسلمانان شيعه را متقاعد گرداند که مدرنيزم بمعنی فرادستی بيشتر سنی ها برقراری کنترول همه جانبه سنيان بر شيعيان که در موقعيت ضعيفتر قرار دارند، نيست. و همچنان سران قبايل پشتون را بايد قناعت ميدادند که يک افغانستان مدرن به معنی خاتمه بخشيدن به امتيازات آنها و يا حاکميت قوم پشتون نيست.

افکار اجتماعی - سياسی طرزی و جوانان افغان با يک وسعت قابل ملاحظه ای از يک سلسله واقعيات خارجی و جريان های روشنفکری شکل ميگرفت. وقايع چون جنگ روس وجاپان، قرارداد انگليس و روس در سال۱۹۰۷ ، جنبش مشروطيت در ايران، امپراتوری عثمانی، وقايع چين (۱۹۰۶-۱۹۱۱)، گسترش پان اسلاميزم، جنگ ايتاليا و ترکيه (۱۹۱۱)، جنگهای بالکان (۱۹۱۲-۱۹۱۳)، جنگ جهانی اول، انقلاب روسيه، و اعلاميه چهارده نکته ای ويلسون تأثيرات به سزائی روی افکار طرزی و همکارانش داشت. آنها همچنين عميقا" تحت تأثير امواج بزرگ انديشه های مدرنيته و احياگرايی اسلامی قرار داشتند، که در آن سال ها در هند و خاورميانه در جوشش بود  .[*]

 

مدرنيزم راه حلی برای افول افغانستان

طرزی و همکارانش به عنوان هواداران مدرنيزم تلاش نمودند تا فکتور(عواملی) های را به تحليل بگيرد که بصورت مشخص باعث افول افغانستان و جهان اسلام به طور کلی شده است. طرزی اصرار نمود که همچنين پژوهشی نه يک امتياز بلکه يک وظيفه است که در برابر هر مسلمان با عقيده و هر افغان وطن دوست قرار دارد: فقط با امتحان و انتقاد از خود، ملت ها هم ميتوانند مانند افراد و اشخاص اميدوار گردند که به ارزيابی کمبود های خويش نائل شوند و اشتباهات گذشته را تکرار ننمايند (۱۰). طرزی مدعی بود که يک بررسی همه جانبه تاريخ افغانستان بيانگر آنست که يکی از عوامل مهم عقب افتادگی افغانها ناديده گرفتن ارزش تعليم وتربيت و علم بوده است. او خاطر نشان کرد که در سال ۱۹۱۸ تنها در پنجاب تعداد افراد با سواد بيشتر از تمام افراد با سواد افغانستان بوده است (۱۱). در يک بخش او می نويسد تا حدودی عامل چنين وضع آشفته  اتکای بيشتر افغانها به نيروی فزيکی در دفاع از وطن شان می باشد. بهر صورت اين واقعيت است که تحصيل سواد فقط قلمرو منحصر به فرد ميرزا ها و ملا هائی بودد که خود متأسفانه کمبودهای زيادی بخصوص در زمينه ساينس داشتند. و همين عامل باعث شد که مردم افغانستان برای چندين نسل از داشتن استادان توانا و با تجربه بی بهره نموده اند. خرافات و سنت بر افغانها مانند ساير برادران مسلمان شان به طور کلی غلبه داشته و بدين ترتيب آنها نتوانستند از شمار عظيمی از منابع انسانی و طبيعی استفاده کنند. در نتيجه روشنی علم، غرب را فروزنده ساخت و جهالت شرق را به قهقرا کشيد. پرده ای غفلت و عطالت چشمهای شانرا پوشيده که بخاطر حرص و طمع شخصی خويش، وطن را از ياد برده و استقلال و آينده را به مخاطره انداخته اند (۱۲).

طرزی نفاق افغانها و برداشت غير قانونمند (انارشيک) آنها از آزادی و قانون به عنوان عوامل ديگر عقب افتادگی کشور ارزيابی ميکند. او اظهار نمود: " اين بلای دهشت انتهای بی اتفاقی و بی اتحادی در ميان شما به درجه ای ترقی و اعتلا نموده که شهر با شهر، و قبيله با قبيله و طايفه با طايفه، و بلد با بلد و قصبه با قصبه، و ده با ده، حتی کوچه با کوچه، و خانه با خانه، و برادر با برادر و پدر با پسر، و پسر با پدر، و عم با خال و عيال با عيال دائما" و متماديأ در عداوت و جدال و خصومت و قتال بسر می برند. اين چنين چند گونگی هم بر ضد دستورات اسلاميست که شما را مامور بامر (المومنين اخوته) فرموده و هم خلاف عقل انسانی که عقل معيشت و زندگانی شما را بر جمعيت و اتحاد مقرر نموده. آيا حالا مانند سند و بلوچستان و سيستان، و بعضی بلاد سائره را از شما که ميتوانست ربود، اگر اين بلای خانمانسوز بی اتفاقی و بی اتحادی در بين شما نمی بود؟ (۱۳).

از نظز طرزی يک نتيجه مهم اين بی اتفاقی آن بود که اکثريت افغانها يک تصور خيلی منفی از مفهوم آزادی ارائه داده اند. آنها آزادی را نبودن قيودات و اقتدار حکومتی می دانند.  طرزی بی قانونی را از لحاظ تاريخ رجعت گرا و بيگانه با روح و اخلاق متعالی اسلام ميداند. او نوشت: آزادی حقيقی در پيروی از مفهوم مثبت قانون است، يعنی قانون عبارت است از نيروی اجتماعی وحدت دهنده و سازنده، که برای انکشاف دين، غرور ملی و تمدن ميباشد (۱۴).

از جمله عوامل ديگر افول افغانستان به قول طرزی کمبود تماس کشور با دنيای خارج و تندروی يک گروه سنتگرايان غير روشنبين در کشور بود. با انزوا و دوری از جريانات عمده حيات مدرن افغانها قادر نبودند تا به صورت انتخابی چيزی را از جامعه غربی به عاريت گيرند. در عوض  توليدات فرهنگی غرب که منحصرا" برای مستعمرات اروپائی طرح ر يزی شده بودند در دسترس آنان قرار گرفت. اين صادرات محدود فرهنگ اروپائی که با اهداف و نقشه سياسی همراه بودند افغانها را در انتخاب آنها محدود گردانيد و مانع آن شد که به طور موفقانه ای نظام آموزش عرفی و خارجی را با ميراث های فرهنگی و دينی خود پيوند بزنند (۱۵).

جوانان افغان اين ادعا را که در غرب اسلام را عامل عمده عقب افتادگی مسلمان ها و بالمقابل مسيحيت را عامل اساسی موفقيت و ترقی اروپا ميپنداشتند، رد ميکردند. آنها با قاطعيت جواب ميدادند که پيشرفت مادی اروپائيان دقيقا" بخاطری جدايی دين و سيستم آموزشی بوجود آمده و نه بخاطری وحدت آنها.  جوامع مسلمان در نتيجهء منازعات توسعه طلبانه در بين رهبران مسلمان که در نتيجه باعث از هم پاشيدگی جهان اسلامی گرديده است، افول نموده اند. بر علاوه خلأ ميان علايق اين جهانی و معيارهای اخلاقی اسلام پيوسته افزايش يافته و منجر به فراموش نمودن و افول نهاد های آموزش و پرورش مسلمان گرديد (۱۶). خرافات و عنعناتی که مانع حاکميت عقل و دانش شده، هيچ پايه اساسی در بنياد اسلام ندارد. طرزی استدلال ميکند که دستاوردهای قبلی تمدن اسلامی ثبوت اين ادعا است و به همين سبب مسلمانان خود و نه دين آنها مسئول انحطاط جوامع ايشان ميباشند (۱۷). در اين مورد او شعر ذيل را که قبلا" به روزنامه نوبهار ايرانی نشر شده بود, را تجديد چاپ نمود (۱۸):

اين دود سياه که از بام وطن خواست

                   از ماست که بر ماست

وين شعله سوزان که در آمد ز چپ و راست

  از ماست که بر ماست

جان گر بلب ما رسد از غير نناليم

                   با کس نسکاليم

از خويش بناليم که جان سخن اينجاست

                   از ماست که بر ماست

يکتن چو موافق شد يکدشت سپاه است

                   با تاج و کلاه است

ملکی چو نفاق آورد او يکه تنهاست

                   از ماست که بر ماست

ما کهنه چناريم که از باد نناليم

                   بر خاک بباليم

اما چه کنيم آتش ما در شکم ماست

                  از ماست که بر ماست

اسلام اگر امروز چنين زار و ضعيف است

                   زين قوم شريف است

نه جرم زعيسی نه تعدی ز کليساست

                  از ماست که بر ماست

کی گفت بما خصم که هان علم مياموز

                   اوهام بيندوز [†]

 

در مورد سازگاری مدرنيزاسيون با اسلام

طرزی يکی از نخستين افغانهای بود که استدلال مينمائيد که سلطه اروپا نه بايد صرفا" به قدرت نظامی اروپا بلکه بايد بخاطرء دستاوردهای فرهنگی، اقتصادی و صنعتی غربيان درک گردد (۱۹). بدين خاطر افغانستان نميتواند انتظار داشته باشد که فقط با بدست آوردن تکنالوژی نظامی بتواند با اروپائيان به مسابقه برخيزد. فقط از طريق دوباره سازماندهی نهادهای شان جوامع سنتی مانند جهان اسلام ميتواند تجديد شباب نمايند. اين اصل در مورد همه کشورهای نو به دوران رسيده صادق است (به طور مثال روسيه پترکبير و جاپان) (۲۰). افغانها نبايد فقط نهاد های شانرا تغير بدهند، بلکه بايد هم چنين برق، کيميا، تلگراف، راه آهن و امثال آنها را هم، با تکنالوژی نظامی اقتباس کند (۲۱). طرزی در عين حال هشدار ميدهد که اين به عاريت گرفتن نبايد صرفا" بخاطری دفاع ملی باشد و افغانها هم نبايد به اين کاپی های بی ثمر اکتفا نمايند. بجای آن افغانستان بايد چنان استقراض فرهنگی، علمی و نهادی بکند که به علم و آموزش در کشور امکان پيشرفت را بدهد تا به سود همه مردم افغانستان باشد (۲۲).

 به قول طرزی و همکارانش مدرنيزاسيون طرح ريزی شده با اسلام ناسازگار نيست. برای اثبات اين مطلب آنها تفاسير خودشانرا با معانی "واقغی" آيات قرآنی و احاديث پيامبر مستند می ساختند (۲۳). قبول همچنين مسؤليتی در ذات خود يک قدم مهمی بود: برای نخستين بار قشر تحصيل کرده غير روحانی افغان علنا" تفاسير دينی سنتگرايان و ملا های را که با زور و فشار عليه مدرنيزاسيون اعتراض مينمودند، زير سوال قرار دادند به طور مثال بجواب آنهايکه  موانع عقيدتی در برابر پوشيدن لباس غربی ايجاد ميکردند، طرزی سوال مينمود: آيا مسلمانان بخاطرء ايمانشان و يا بخاطرء لباس شان از ديگران متمايز ميگردند؟. جواب خودش اين بود، ايمان و اخلاق و نه ظاهر و عرف و عادت عناصر مهم اسلام را تشکيل ميدهد. لباس شرط ايمان نيست و اگر ميبود يک مجمع با صلاحيت مسلمانان بايد و يا شايد دورهم می آمدند و برای مسلمانان لباس متحدالشکل را توصيه مينمودند (۲۴).

طرزی در دستگاه مذهبی کسانی را که علم مدرن را محصول تفکر کافران ميدانست انتقاد نموده و چنين طرز برخورد را جهلی بی پايان ميدانست. او خاطرنشان ميکرد که در غرب به علم و دين برخورد جداگانه دارند و اين دو رشته بصورت جداگانه آموخته ميشود. در حاليکه در افغانستان سوگمندانه نه اين دو از همديگر جدا اند و نه آموخته ميشود. طرزی اظهار می نمود که علمای کشور از سر بی توجهی، بی تفاوتی و جهالت شان، خطايی بزرگی را در برابر فرزندان کشور مرتکب می شوند. علاوه بر اين جهالت آنها حتی در حريم الاهيات هم گسترش يافته است. به جای آموختن قرآن و بعد موعظه کردن معانی واقعی احکام اسلام را، علما قرآن را طوطی وار حفظ نموده، بخاطری آنکه جهالت خود را پنهان دارند، منتقدين را به رفض و بی دينی متهم ميسازند. دستگاه دينی با اصرار بر اينکه همه انواع آموزش منحصر به قلمرو فرد آنها ميباشد، مانع وحشتناکی را بر سر راه تعليم و تربيت و تأمين دانش در ميان مسلمانان بوجود آورده اند.

طرزی اصرار داشت که آن نفرين و اتهام بستن دستگاه دينی که ناشی از جهالت آنهاست، نبايد مانع و رادعی برای فهم اهميت مدرنيزم باشد که در جوهر خود اساسا" در هماهنگی با آموزش های متعالی اسلام قرار دارد. او سوال ميکند، آيا ممکن است افغانها به علم و تکنالوژی به نظر کفر بنگرند، در حاليکه پيشرفت در اين زمينه ميتواند به پيمانه زيادی برای تحکيم دفاع يک کشور اسلامی و حفظ استقلال آن بکار برود؟. قبول تکنالوژی اروپا ضرورتا" مستلزم پذيرش هنجارهای اروپائی نيست (۲۶). علاوه بر اين طرزی مدعی بود که مطالعه تاريخ اسلام به وضاحت نشاندهنده آن است که در عصر طلايی اسلام دستگاه دينی از ترويج تعليم و تربيت و آموختن ساينس حمايت ميکرد و شگوفائی اين دوران محصول همين طرز ديد است. علم و تلاش ها در راه  بدست آوردن علم از طريق تعليم و تربيت نه تنها با روحيهء قرآن سازگار بود، بلکه آنها جز اساسی آن را تشکيل ميداد (۲۷). با بر خوردار بودن از اين آموزه که مؤمن برای بهبودی اجتماع اسلامی کار کند، قرآن  با روح هر عصر و نياز های هر زمان انطباق دارد (۲۸). قرآن نه تنها خود را وقف حيات اخروی کرده است، بلکه هم چنان می آموزد که اين جهان هم اعمال نيک برای بهبودی فردی، اجتماعی و ملی واجب بوده و بايد به اين توجه گردد. پيشرفت مادی و فرهنگی جامعه اسلامی قبلا" به گسترش و تقويت ايمان اسلامی کمک کرده است، بدين خاطر هيچ دليلی وجود ندارد که چنين فکر کرد که ترقی بيشتر موقعيت اسلام را تضعيف ميکند (۲۹). علاوه بر آن طرزی استدلال نمود که دانائی در کل  و بدين خاطر در ساينس هم صريحا" توسط پيامبر اسلام يک نيازمندی دانسته ميشد، او اشاره ميکند که جهالت نميتواند با دانش همزيستی داشته باشد، چنان که پاکی با پليدی و يا نور با ظلمت (۳۰). طرزی خاطر نشان می کند که يکی از احاديث پيامبر اسلام آن است که "ايمان شخص بر عقل او تکيه دارد". دانش بنابر اين يک ضرورت است و با دانش است که انسان نه فقط خودش را بلکه هم چنين خدا خالق بشر را می شناسد (31). از آنجائيکه صفت مشخصه ای که انسان را از حيوانات متمايز ميکند و او را بر آنها برتری ميدهد، عقل اش است که خدا برايش داده است، غفلت از پرورش دادن و عدم استفاده از عقل در نتيجه زيان بزرگی است به خود، به جامعه خود، به اسلام و به خدا (32).

مقاله نويسان ديگر سراج الاخبار در آوردن متون قرآن از طرزی پيروی کردند، تا مطالب شان را توضيح دهند. عبدالهادی داوی به طور مثال کوشش نمود تا مسافرت به خارج به دنبال علم را با تصديق قرآن نشان دهد. او نوشت که قرآن با اسرار اينکه مؤمن برای کسب علم "حتی به چين"مسافرت کند، تصديق می نمايد. مردم غير مسلمان دانش دارند که ميتواند برای مسلمانان سودمند باشد. او استدلال می کند که اين نظر در صورت تعميم رفتن به غرب به دنبال علم را نيز شامل می شود. او مسافرت های دور رس جغرافيه دانان، تاريخ دانان و دريانوردان مشهور مسلمان را در گذشته دال بر ديد باز و نشانه ای از عموميت (universality) علم، ذکر ميکند (33).

موضوع عموميت علم برای طرزی نيز جالب توجه بود. به نظر او آن چيزی بود که به غرب اجازه داد تا خيلی از دستاوردهای گذشته اسلام را کسب نمايد.  علم و دانش يا هر زبان و يا خواستگاهی سودمند بود: " يک الماس در زير گل و لا باز هم الماس است" (34). طرزی سوال ميکند، چرا  بايد يک اعتقاد راسخ به اسلام به عنوان بهترين و مقدس ترين همه اديان مانع کوشش افغانها برای نجات وطن شان از نادانی، نيازمندی، بدبختی، مريضی و وابستگی شود؟ کاملا" بر عکس تلاش برای ساختار يک مجمع سالم، قدرتمند، آزاد و غير وابسته اسلامی در افغانستان بايد به عنوان اعمال تقوی دينی استقبال شود (35). يکی ديگر از مقاله نويسان سراج الاخبار با هويت نخستين حروف نام خود (م ا) در انتقاد از "تناقضات منطقی" آنهای ميپردازد که  علم مدرن و تمام فراورده های فرعی آن مغاير با اسلام ميپندارد اواز اين فراتر رفت، نوشت:  اگر امروز اقمشه و اجناس ولايات ديگر  از شما باز داشته شود آيا با کدام چيز جسم تانرا از آسيب گرما و سرما حفظ خواهيد نمود؟ و همچنان اگر در آمد ميل کبريت فرنگی برای شما ممنوع قرار داده شود آيا چسان آتش را برای پخت و پز روزمره ای خودتان مهيا خواهيد توانست؟ آيا هيچ محل غيرت و مقام حميت نيست که برای ضروريات زندگانی خود دست نگر ديگران و برای ستر خود و ستر زنان خود منت کش اعيار، و برای افروختن آتش مرهون احسان بيگانگان و برای اکفای مردگان خويش منت بار لطف و مرحمت بيگانگانيد؟ (36).

طرزی گفت از آنجای که علم سودمند است و بدرد علايق اسلام و افغانها می خورد، آموزش زبان خارجی نمی تواند جوانان افعان را فاسد سازد يا به غرور ملی آنها ضربه بزند. با ذکر نام  وطن پرستان بی چون و چرا افغان از قبيل دوست محمد و شير علی، او به خوانندگان اش ياد آوری کرد که اين حکام زبان انگليسی را اجازه داده بودند که برای اصطلاحات نظامی استفاده شود. او هم چنين تذکر داد که اکتساب زبانهای خارجی همراه با تکنالوژی مدرن بوسيله جاپان ( يک ملت بزرگ غير مسيحی) آشکارا توسعه نهادها و غرور ملی آنها را به جلو برد (37). طرزی حتی از احساسات ضد انگليسی افغانها به نفع مباحثه اش برای آموزش زبانهای خارجی در افغانستان استفاده نمود. طرزی ادعا کرد: دانستن زبان انگليسی افغانها را قادر ميسازد تا راز های علمی و دستاوردهای تکنالوژی انگليس را بياموزد و علاوه بر آن، برای يک شناخت بهتر از طرح ها (پاليسی ها) و نقشه های سياسی انگليس در کشور شان رهنما شود. با مقايسه معايب و محاسن توريزم برای سودمندی عموم طرزی مسافرت و توريزم (سياحت) را بطور کلی سودمند ميدانست. سياحت آنچنان معلم لبيب و مدرس اديبی ست که انسان را از هر گونه ادب و کمال مستفيد و به انواع تجارب و معلومات مستفيض ميگرداند. و.. ولی هزاران افسوس که بسا مردم غير از آنکه فوائد و محسنات لذيذۀ سياحت را در مدنظر آرند، و منافع بيشمار آنرا تفکر نمايند سياحت را ناپسنديده و چيز بسيار زحمت آور ميشمارند. سياحت فوائد و منافعيکه به دولت و حکومت و تجارت ميرساند خارج حد و شمار است (38).

طرزی نتيجه ميگيرد: چيزی که ضرور است يک دوباره سازی (رفورميشن) اساسی جامعه افغانستان همرا با ترويج علم و تکنالوژی مدرن با يک سازماندهی مجدد از نهاد های آن می باشد.  موفقيت اين وظيفه بزرگ بايد مسئوليت مشترک يک رهبری مسلمان روشنبين، مکتب رفتگان افغان و نخبگان حاکم باشد. با رهبران دينی و روشنفکران است تا روح ترقيخواه اسلام را نشان دهد و جامعه مسلمان افغانستان را از رو سازی، خرافات، عرف و عادات که در اساس غير اسلامی بودند، آزاد سازد (39). او نوشت "وقت شاعری گذشته است". حالا وقت عمل و کوشش است. عصر ماشين، قطار و برق است. وقت شتر ها، نرگاو ها و خر ها گذشته است.[‡]

....

 اين و آن تا بنگری بگذشت و رفت        

         وقت شعر و شاعری بگذشت و رفت

زهر دنيا را کزين بر جای شهد     

         وقت اقدام است و سعی و جد و جهد

...

جامه از سالوس و عمامه ز زرق    

         عصر عصر موتر و ريل است و برق

                   کامهای اشتری بگذشت و رفت

بار دنيا يا گاو نر يا خر کشد      

                  کيست از فرمان دنيا سر کشد (40).

 

در باره اهميت تحصيل و ديگر جنبه های مدرنيزاسيون

 به نظر طرزی نخستين قدم مشخص (کنکريـت) به سوی تغير و رفورم جامعه بايد استحکام روابط فرهنگی با جهان خارج باشد. سر انجام او به سراج الاخبار حيثيت پلی را برای خلا بين افغانستان و بقيه جهان خارج برای اطلاع افغانها از دستاوردهای جديد علمی و تکنالوژی در اروپا و بالا بردن دانش آنها از ماهيت نهاد های غربی، ايجاد کرد. او مقالات بی شماری را به طرح ها (کانسيپتها) و حوزه تحصيل اختصاص داد. در بين موضوعات که بحث ميشد، پيشرفت طبعی و تکاملی انسانی، علت گرد و باد، سيستم گردش خون انسان، ميترولوژی (هوا شناسی)، جيولوجی (زمين شناسی)، کاسموگرافی (گيتی شناسی)، آرکيولوجی (باستان شناسی)، جفرافيه، تاريخ، قانون بين المللی، علم سياست، حکومت شهری (municipal government) ، و اهميت شرکتهای پارچه بافی شامل بودند. مقالات ديگر در مورد  دستاوردهای تکنالوژيک از قبيل قطار، اتوموبيل، هواپيما، تلفن، ميکروسکوب، تلسکوب و عکاسی مربوط ميشد.  طرزی همچنين صدها مضامين کوتاه و اشعار در مورد ماهيت ادبيات و تاريخ علم که تمام آنها  مدرنيتی (تجدد) را می ستودند و بر پوتانسيال (عامل بالقوه) بيش از حد آگاهی علمی تأکيد مينمود، بدست نشر سپرد. به افغانها هشدار ميداد تا درسی را بياموزد که جاپان، امپراتوری عثمانی و ايران مجبور شدند از راه مشکلی بياموزند: که در جهان معاصر هيچ کشوری نميتواند با ارتش های مدرن اروپايی و برتری تکنالوژی غربی ها بدون به عاريت گرفتن تکنيک (فن) از غرب، به مسابقه بپردازد (41).

طرزی شمار زيادی مقالات در سراج الاخبار به نشر رساند که در آن از فقدان امکانات مدرن تعليم و تربيت در افغانستان اظهار تأسف ميکرد. او همچنين سراج الاطفال نخستين نشريه افغان را که طرف صحبتش نوجوانان بود، نشر نمود، که در آن او قصه های برگزيده، داستانهای مبنی بر اصول اخلاقی و فن تعليم و تربيت، چيستانها و معماها منتشر نموده و همه طوری طرح ريزی شده بود تا کنجکاوی نوجوانان افغان را به اهميت تعليم و تربيت بيدار کند. در يک مقاله اختصاصی او خطاب به جوانان افغان می نويسد تا ايمان شانرا با کسب علم، تنها چيزيکه آنها را قادر ميسازد که خدا را بشناسد، معلوم و مجهول (خودی و بيگانه) را درک کنند و فهم شانرا تقويت نمايند (42). در سراج الاخبار و ديگر تأليفات اش از عظمت دانشجويی غير دينی (scholarship) و علم، چيزيکه جهان را تسخير و روشن کرد، تمجيد نمود. علم يگانه سرچشمه رفأ عامه و تکامل هر فرد است (43). او به والدين ابلاغ کرد تا ارزش و حقوق اطفال شانرا بشناسند. او نوشت، اطفال آلت و يا وسايل لابراتوار و يا سرمايه گزاری مالی نيستند. درس و تعليم آنها مهمتر است از بدست آوردن منابع مادی که به هر صورت گذشتنی است. تعليم و تربيت آنها تنها سرمايه گزاری ماندنی است، يک سرمايه گزاريی که به دولت و همچنين خود شخص سود ميرساند (44). تعليم اجباری لازم است اگر پيشرفت افغانها و مدرنيزاسيون حتمی است و سر انجام کتابخانه های عمومی و يک شبکه از مکاتب مدرن همراه با يک برنامه سالم و مناسب بايد تأسيس شوند (45).

برای بوجود آوردن علاقه عمومی به ساينس و تعليم و تربيت طرزی يک تعداد از ناول های اروپائی را به فارسی ترجمه نمود. از جمله آنها اثر ژول ويرن (Gulles Verne) سياحت دور دنيا در هشتاد روز، بيست هزار ميل در زير بحر، و جزيره مرموز بودند. او همچنين دو اثر مهم ترکی را ترجمه نمود: قانون بين المللی نوشته فهيم پاشا، اثريکه او شايد با آن کانسيپت (طرح) عدالت بين المللی و دستور قانونی را در افغانستان معرفی نمود، و يک اثر پنج جلدی تاريخ جنگ روس و جاپان اثر رئيس ستاد ارتش ترکيه. تأليفات خود طرزی شامل يک ژورنال (مجله) شخصی تحت عنوان سفر  به دور سه قاره در بيست و نو روز، اثری را که او در سال 1908 م نوشت و تا سال ۱۹۱۴ م چاپ نشد، و مجموعه (کلکسيون) از مقالات و جزوات گوناگون ميباشد؛ مهمترين  اينها چه بايد کرد؟ و علم و اسلام است که در آن او دوباره کوشش نمود تا تفاهم علم مدرن و اسلام را نشان دهد و دستاوردهای علمی گذشته جهان اسلام را يک يک نام برد (۴۶)[§] . کمتر موضوعاتی بود که طرزی و همکارانش در تلاش های خود برای آموزش مردم افغانستان، در سراج الاخبار به آن نپرداخته و يا ناديده گرفته باشند. يک موضوع بخصوص که باعث نگرانی آنها بودند مسئله صحت عامه بود. آنها مقالاتی را آماده کردند و در آن تشريح ميدادند که ميکروب ها چه هستند و کوشش و تأکيد بر ضرورت عدم استفاده از آب های  آلوده را ميکردند (۴۷). در مقالات ديگر آنها استفاده از صابون را تأکيد کردند. طرزی حتی از دستورات قرآن عليه بی نظافتی استفاده کرده و با نوشتن آنکه بی نظافتی نماز را باطل ميسازذ از قرآن ياری خواست (۴۸). او در مقالات ديگر از کم معلوماتی و کهنه فکری حکيمان انتقاد نمود. طرزی توضيح کرد که دوکتوران محلی چيزی بيشتر از يونانی های عصر باستان و يا طبيب های قرون وسطی نميدانند و اصرار بر آن داشت که کشور نياز به دوکتورانی با تعليمات مدرن، دواخانه ها و کلينيک های عمومی دارد (۴۹).

يکی ديگر از نگرانيهای طرزی حقوق زنان بود. هر چند او روش غير عادی و مبالغه آميز فيمينيست های فرانسه را استهزاء کرد، اما او نخستين افغان بود که در برابر اين مسئله موضع (موقف) مثبتی اتخاذ ميکند. او يک سلسله از مقالات را به زنان مشهور تاريخ اختصاص داده و توانايی های زياد زنان مورد مداقه قرار داد او سهم گرفتن اناث را در تحصيل علم و پيشرفت بشريت به رسميت شناخته و به خوانندگان اش معلومات ارائه نمود که در اروپا زنان دوکتور، دانشمند، نويسنده، حقوق دان، معلم، و مأمور دولت وجود دارند. او هر چند از حقوق فردی زنان حمايت کرد، منجمله حق استفاده از تحصيل، اما او مدعی بود که وظيفه اصلی يک زن هنوز در حمايت از فاميل و مديريت کردن يک خانواده است (۵۰). طرزی خود يک مونوگاميست (تک همسر) بود اما هر گز به طور صريح يا روشن به پوليگامی (چند همسری) اعتراض  نکرد، اما او به طور ضمنی با اشاره کردن پيوسته به يک خانواده را که در آن يک زن و چند تا طفل بود، يک خانواده ايده آل ميدانست (۵۱). او در کتابش روضه حکم، در حاشيه نوشت که مونوگامی به طور کلی در اروپا عملی بود و اروپائيان عرف و رسم ازدواج کردن مسلمانان را با چهار زن تمسخر مينمايند. از آنجائيکه از نظر او سلامتی، رفاه و تعليم وتربيت فاميل های افغان برای پيشرفت افغان ها ضروری بود، او به  متحمل شدن مصارف افراط آميز در ارتباط با ازدواج های متعدد که اکثرا خانواده ها را از نظر اقتصادی ويران ميکرد، جدا" مورد انتقاد قرار ميداد (۵۲).

 حوزه ديگر نگرانی بخصوص او، اقتصاد افغان ها بود. طرزی به هم ميهنانش اصرار کرد تا نوآوری های از قبيل تلفن، تلگراف و اتوموبيل را اقتباس کند، ماشين آلات صنعتی وارد کند، ادارات پست را تأسيس نمايند، شرکت های پارچه بافی را نظم دهند؛ او اصرار ميکرد که تمام اين اقدامات برای يکپارچگی اقتصادی افغانستان مساعدت ميکند (۵۳). او پافشاری نمود که راه های آهن ضرور هستند تا به اين فرايند سرعت بخشد. راه آهن تأثير بسيار بزرگ بر جامعه افغانستان خواهد داشت، اين کاملا" تصور مردم را در کاهش زمانی و بُعد فاصله سفر هرات-کابل از ۳۵ روز به ۳ روز تغير اساسی خواهد داد. راه آهن به افغانها اجازه خواهد داد تا ثروت معدنی شانرا استخراج کنند، مواد خوراکی را از يک منطقه به منطقه ديگری بخصوص در موقع قحطی به سرعت انتقال دهند و صادرات عمده افغانستان ( ميوه جات تازه) را خيلی بيشتر و زودتر به طور موثر  و کار آمد به فروش برسانند. بالاتر از همه خط آهن  دفاع وطن را زياد بهتر ميسازد، خصوصا" از زمانيکه روس و هند بريتانيايی خط آهن شانرا تا سرحدات نزديک افغانستان امتداد داده اند. او خاطر نشان کرد که روس و هند ميتواند اگر لازم باشد بيدرنگ صدها هزار سرباز بر عليه افغانستان بسيج کنند اما با لمقابل انتقال نيروی افغان يک ماه کامل را در بر خواهد گرفت تا به مرز های شمال به وسيله اسپ و شتر سفر کند.

بهر صورت طرزی تشخيص داد که او با پرسش احداث راه آهن، افغانها را با يک معضله روبرو نموده است، يرا مشکلات سياسی آن ممکن بيشتر از سود آوری اقتصادی آن باشد. امتياز بدست آوردن خط آهن که قدرت های بزرگ با آن سازگار بوده و يا بتدريج خود را با آن سازگار کرده اند، ممکن عواقب خطر ناکی در بر داشته باشد، که گواهی آن چين، امپراتوری عثمانی، ايران و مراکش است. حتی امکان آن بود که احداث راه آهن احتمالا" افغانستان را به دو حوزه زير نفوذ  انگليس و روس تقسيم کند. برای حل اين معضله طرزی يک راه حل قابل فهم در حقوق بين الملل پيدا نمود: تمام " جناح های ذينفع" بايد متعهد شوند تا به امور داخلی افغانستان مداخله نکنند. بر همين اساس و فقط بر همين اساس دولت افغانستان بايد اجازه ساختن راه آهن را بدهد، با وجوديکه نياز بسيار مبرم برای آن دارد. اما طرزی اين قدر ساده لوح هم نبود که تعهد عدم مداخله و وثيقه های حقوق بين الدول را بعنوان وثيقه و ضمانت ضامن  حفاظت تماميت  ارضی و حق حاکميت افغانستان قبول کند. او می گفت که افغانها به آزادی بيشتر ارج ميگذارند تا به رفأ مادی. از اينرو اگر کشور شان در معرض مداخلات قرار بگيرد آنها ميتوانند بسادگی راه آهن را تخريب کنند. اين ادعا از طرف او يک تهديد خشک و خالی نبود، برخلاف او تا بدانجا جلو رفت که برای ارتش افغانستان يک دستورالعملی برای تخريب موئثر راه آهن بچاپ رسانيد (۵۴).

به دليل ريشه دار بودن مداخلات خارجی و تسليم در برابر دشمن، طرزی و بعضی از همکارانش به اين باور بودند که  برنامه مدرنيزاسيون از جمله احداث راه آهن ميتواند بدون نياز زياد به سرمايه خارج عملی گردد، اما در اين مورد و در بعضی موارد ديگر پيشنهادات شان را برای تأمين کردن مالی پروگرام های جديد توسط مردم بومی کاملا" غير واقعبينانه بود. مثلا" يک علی اکبر نامی پيشنهاد کرد که پروگرام مدرنيزاسيون ميتواند از طريق يک سيستم مالی پس انداز اجباری فردی تأمين شود. او تخمين زد که با فرض يک جمعيت ۲۰ مليونی همچنين پلانی ميتوانست ۲۰ مليون قران (واحد پولی در سابق. مترجم) سالانه بياورد و کافی است تا مدرنيزاسيون را بدون کمک خارج براه انداخت. طرزی خودش يک پلان کمی زيرکانه تری را  پيشنهاد ميکرد هر چند هم که به همان اندازه غير عملی بود. او می گفت هر سال هزاران حيوان بخاطری مقاصدی دينی قربانی ميشوند. اگر پوست های آنها بخاطری تعليم و تربيت افغانها اختصاص داده ميشد، يک مليون روپيه و يا بيشتر از آن سالانه پس انداز ميشود. او مدعی بود اين هم خدمتی خواهد شد برای کشور و هم به حوزه و مفهوم قربانی های دينی پهنا می بخشد (۵۵). واقعيت اين است  رفورميست های افغان هيچ راه حل آنی، مشخص و عملی برای معضله ای که حکمرانان افغان را در جريان تمام قرن نزده به ستوه آورده بود، نداشتند: که چگونه کشور را مدرنيزه نمايند و هم زمان استقلال و سلطنت را حفظ کنند. اما اگر آنها راه آنی برای معضله پيدا نکردند، تصور ميکردند که راه حلی در دراز مدت پيدا خواهد شد: آنها پيش بينی نمودند که در ناسيوناليزم قدرت و نيرومندی کافی وجود دارد تا استقلال افغانستان را حفظ کند و به افغانستان اين مجال را می دهد که بدون مانع به مدرنيزه کردن بپردازد.

 

ناسيوناليزم ياور مدرنيزم

طرزی بعد از يافتن مشروعيت برای يک دولت افغانی در تعاليم اسلامی، کوشش نمود تا آرمان های ملی را با مقاصد مدرنيزم پيوند بزند. او برای تائيد اين ادعايش که عادات و رسوم قومی و حس ميهن دوستی افغانها ، جز تعاليم اسلامی ميباشد از پيامبر اسلام چنين نقل ميکند: حب الوطن من الايمان (عشق به وطن جز ايمان است). او می نويسد که افغانها اسلام را به خواست و مرحمت خداوند قبول کرده اند. و از اين ادعا خود به اين استنتاج ميرسد که افغانستان کشوريست که رحمت خداوند به آن نازل شده است. پس عشق به وطن افغانها يک امر خداونديست، وطن زادگاه دين است، دين شالوده ای استقلال، افتخار، مليت و هويت فردی را فراهم ميسازد.  او تلاش ميکند، روشن سازد که هيچ تناقضی ميان مفهوم مليت افغانی بعنوان جامعه يکتای اسلامی و تعاليم  قرآنی امت واحده اسلامی وجود ندارد. طرزی استدلال ميکرد که اگرچه همه مسلمانان اعضای يک جامعه هستند، اما در عين زمان شماری از هويت های سياسی نيز در جامعه اسلامی تبارز ميکند. و همين هويتها که جز جامعه اسلامی هستند و در آن زيست دارند، دارای وطنی هستند و ملت را ميسازند. از آنجائيکه اين هويتهای سياسی مسلمانان ديندار هستند، هر کدام آنها عشق به ميهنی دارند که در آن متولد شده اند و مکلف اند اين اصل اسلامی و امر خدا  را قبول نمايند که: دوست داشتن وطن به معنی دوست داشتن دين است، يعنی وطن دوستی و دينداری يکی جز ديگريست (۵۶).

همچنان طرزی تلاش ورزيد تا مشروعيت سلطنت را با احکام اسلام و با عقيده داشتن آنکه دين، ملت، وطن و دولت از هم جدا ناشدنی و با احکام مقدس بودند، پيوند دهد (۵۷). اگر وطن به يک انسان مقايسه ميشد، ملت گوشت و استخوان اش را و شاه روح اش را تشکيل ميداد (۵۸). از اينرو اين وظيفه دينی هر مسلمان با ايمان است تا نه تنها فقط به وطنش و ملتش خدمت کند، بلکه هم چنين بايد به حکومت و سلطانش. يک وطن بدون يک ملت، يک ملت بدون يک وطن، هر دو بدون حکومت، و حکومت بدون يک شاه، شبيه به يک جسم بی جان است (۵۹).

قدم بعدی طرزی آن بود تا تلاش نمايد که عشق به ميهن را مترادف با مدرنيزم شناسايی کند. او استدلال ميکرد که از آنجائيکه ميهن دوستی به طور واضح يک حکم و توسط اسلام به عنوان يک وجيبه دينی ستايش گرديده است، پس دفاع از ميهن نيز يک تعهد و وجيبه دينی است. از آنجائيکه پيشرفت و مدرنيزاسيون دو اصل جدا ناپذير بوده و آنها با اسلام سازگار اند. فقط از طريق مدرنيزاسيون سلطنت افغانستان قادر است تا ارتش اش را دوباره تنظيم داده و به نيروی دفاعی اش سروسامان بخشد و به همين قسم استقلال و اسلام را در مقابل حرص سيری نا پذير امپرياليست های  اروپای حفظ نمايد (۶۰). وطن دوستی واقعی بدين ترتيب بالاتر از ضروت جنگيدن برای دفاع از وطن است، اين وطن دوستی ناگزير" آرزوی رفورم و مدرنيزه کردن کشور را هم چنين در بر دارد. اين آشکارا وظيفه هر وطن دوست واقعی است تا دانش خود را ارتقأ دهد و  به توسعه نهاد های تعليمی آنچه که امر حتمی برای پيشرفت افغانستان است، سهم بگيرد (۶۱).

اصولی که از جانب خدا وضع شده و هم چنين موضوع استقلال و ترقی تقاضای وحدت ملی را ميکند. بنابر اين آنهای که با پيشرفت مخالفت ميکنند، به دشمنان اسلام و وطن سلاح توضيع نمايند. بالاخره طرزی اصرار دارد که اين وظيفه والای تمام افغانهاست تا از پاليسی های سلطنت که هدف آن اتحاد کشور است و تحقق آن را فقط از طريق مدرنيزاسيون حتمی ميگردد، پشتيبانی کنند (۶۲).

جوانان افغان توسعه تاريخنگاری افغانستان را اصل عمده برای رشد ناسيوناليزم افغانی ميپنداشتند. آنها به مکتب رفتگان تاکيد ميکردند تا  راسيوناليزم (عقل گرايی) تاريخی را رشد دهد و از طريق تحقيقات مقايسوی منابع  قوت وضعف ها  تمدنهای مختلف را پيدا کنند.  آگاهی بعوامل که يک کشور را تضعيف  و يا قوی ميسازند، افغانها را در حفظ آينده کشور شان کمک خواهد کرد. طرزی معتقد بود که اين تحقيقات بايد با يک تلاش متمرکزی که موقعيت زبان پشتو را که او  و همکارانش آنرا " زبان افغانها" و در مقابل با  زبان فارسی، زبان رسمی کشور ميدانستند، همراه باشد. پشتو و يا "افغانی" تبلور غرور ملی و  "اجداد زبانها " و زبان واقعی ملی پنداشته ميشد. بدين لحاظ اين زبان بايد به تمام گروه های قومی در افغانستان آموزش داده شود [**]

اسلام، تاريخ افغانها و پشتو با هم مجموعه ای را تشکيل ميدهند که ساختار موزاييک قومی کشور را  به سوی پيدايش يک ملت واحد  به حرکت در می آورند.

 

پان اسلاميزم و پان آسيا ايزم (يگانگی قاطبه ای اسلام و آسيا)

رفورميست های (اصلاح طلبان) افغان نيز تلاش نمودند تا ناسيوناليزم (ملی گرائی) و مدرنيزم (تجدد) افغانی را با طرح پان اسلاميزم پيوند دهند.[††]  با انعکاس نظريات ال افغانی آنها به اين موقف گيری نويسندگان مختلف اروپائی که امپرياليزم اروپائی يک نيروی ترقيخواه تاريخی (پروگراسيو) است، حمله ميکنند. طرزی ادعا داشت که استعمار گران (کلونياليست ها) اروپائی پاليسی های سياسی و دينی را دنبال ميکنند که هدف نهای آنها  اشاعه مادی گرايی و از بين بردن تدريجی اقتدار اسلام است. در اين اواخر استعمارگران از فعاليت های مسيونر های (مبلغين) مسيحی پشتيبانی کردند، پول توزيع نموده و حتی اختلافات را بين مسلمانان دامن ميزنند و در مستعمرات خويش پروگرام های تعليمی (تدريسی؟) عملی می کنند که هدف آنها خفه کردن احياگری جهان اسلام است (۶۴). از نظر طرزی مسلمانان ميتوانند با حلقه زدن به دور اعتقادنامه پان اسلامی ال افغانی و پشتيبانی از همبستگی مسلمانان، از پيشروی امپرياليزم اروپائی جلوگيری کنند. در اين رابطه امپراتوری عثمانی، ايران و افغانستان "سه نهاد سياسی باقی مانده غير وابسته مسلمان"  مکلف اند تا يک نقش مهم تاريخی بازی کنند. در تأسيس روابط نزديک سياسی، فرهنگی و اقتصادی آنها ميتوانند اتحاد و همبستگی در بين جهان اسلام را ارتقأ دهند. طرزی خاطر نشان نمود که پارتيکولاريزم (ترجيع منافع خود بر منافع عمومی) ايرانی های شيعه در گذشته مانع برقراری اين چنين دوستی سياسی شده است، اما از آنجائيکه جهان اسلام حالا با تهديدات روبر اند، اتحاد کردن هم يک وجيبه دينی و هم يک ضرورت سياسی است (۶۵).

حل اختلافات ميان شيعه و سنی در افغانستان خودش منجر به استحکام بخشيدن به موقف اسلام ميشود؛ علاوه بر آن  تاکيد دفاع از وطن باعث تقويت افغانها و ايجاد و توسعه روابط نزديکتر سياسی و فرهنگی با ايران ميگردد (۶۶).

طرزی بهيچوجه نخستين کسی نبود که اظهار ميداشت که اختلافات بايد حل و فصل شود. در ۱۷۴۳ نادر شاه (منظور نادر شاه افشار م) در وحله اول بنابر دلايل سياسی چنين برنامه ای را به راه انداخت تا جوامع اسلامی زير سلطه اش را با هم متحد سازد.  او پيشنهاد کرد که شيعه ها مشروعيت سه خليفه اول را به رسميت بشناسند در عوض آن سنی ها مذهب شيعه را به عنوان  پنجمين مکتب قانونی اسلام با مکاتب حنفی، مالکی، شافيعی و حنبلی در يک رديف قرار بدهند و به نام مکتب جعفری شناخته شود (۶۷). شيعه ها و رهبران افراطی محافظه کار با پلان نادر افشار مخالفت کردند و آن بی نتيجه ماند.

يک قرن بعدتر ال افغانی پلان ديگری را پيشکش نمود تا اختلافات بين دو گروه راحل نمايند. او پيشنهاد نمود که شيعه ها سلطان عثمانی را به حيث خليفه تمام مسلمانان و سلطان شاه ايران را به حيث رهبر حکومت شيعه و به حيث يک مونارش مستقل و والامقام به رسميت بشناسد. و سلطان بايد بزرگمنشانه مناطق مقدس  را که حالا در عراق قرار دارد به شاه واگذار نمايد. هر دو رهبر قرار بود مسائل مورد علاقه مشترک را زير بحث گرفته و پاليسی های شانرا از طريق مشورت موزون سازند (۶۸). اما اين برنامه نيز ناکام شد.

پروگرامی که طرزی در سر داشت به مراتب ساده تر بود. سه اصول اصلی اسلام کلمه طيبه ( لا الله الا الله محمد رسول اله)، قرآن و کعبه اصول بدون جدال (کانتروورزل)  بوده و بدين لحاظ يک اساس برای اتحاد شيعه-سنی را فراهم ميسازد. اين اتحاد علاوه برآن توسط تعاليم قرآن و پيامبر که ميپنداشتند  تمام مسلمانان برادرند، حکم شده بود (۶۹). طرزی به سادگی سوال به رسميت شناختن خليفه توسط شيعه را بدون جواب گذاشت. برخلاف بعضی از پان-اسلاميست ها طرزی معتقد نبود که شگوفاهی دوباره جهان اسلام فقط از طريق همبستگی دوباره مسلمانان بدست می آيد. اوتصور ميکرد که يک برنامه پان-اسلام بايد پلانهای برای رفورم اجتماعی-اقتصادی (سوسيو اکونومی) را نيز دربر بگيرد و بايد علم، آزادی فکری و ساينس را ارتقأ دهد (۷۰). جنبش پان اسلامی بدين صورت يک وجيبه خطير (سنگين؟)را بر شانه افغانها تحميل نمود تا هر جه ذودترکشور شانرا متحد و مدرن کنند، جای که " چشم اميد برای مسلمانان شرق" بود (۷۱).

طرزی و همکارانش هم چنِن طرح پان آسيای را در مقابل کلونياليزم اروپائی به حيث استدلال ديگری برای مدرنيزاسيون کشور مطرح نمودند. طرزی از افغانها و ديگر مسلمانان مطالبه نمود تا بيدار شوند و با واقعات روبرو شوند (ايستادگی کنند؟). اروپائيان تقريبا" تمام آسيا را مطيع خود کرده است. مردمان هند و بلوچستان شمار شان پنج تا شش برابر بيشتر از ملت انگليس است اما به اراده يک چند صد هزار مرد انگليسی بر آنها حکمرانی ميشود. "روسيه مانند عنکبوت خويش را از بالکان تا به اوقيانوس آرام پهن کرده است، مسلمانان ترکستان را تحت انقياد خود در می آورند و آنها را وادار به ظالمانه ترين تاديات ميکند" (۷۲).  روس و انگليس مشترکا" حمله را عليه دمشق " مرکز سياسی مسلمانان جهان" به راه انداخته اند. در اروپا مسلمانان توسط ايتاليايی ها، يونانی ها و بلغاريايی ها قتل عام شده اند. در هند انگليس مساجد مسلمانان و معابد هندی ها را ويران ميکنند (۷۳). افغانستان خود نيز در معرض حمله حکومت های قرار دارد که در پی از بين بردن استقلال آن است. حکومت های که دشمن دين و عزت افعانستان می باشند (۷۴).

در مقابل "تاديات و دست اندازی های مسيحيان" در شرق خصوصا" عليه مسلمانان سراج الاخبار به مسلمانان اعلام نمود تا با مردمان غير مسلمان شرق، آنهای که بيداری شان در پيروزی جاپان عليه روسيه تبلور يافته است، متحد شوند. اگر  چين رد پای جاپان را تعقيب ميکرد، هر دو قدرت در يک مبارزه متحد  ميشد، آنها قادر ميشدند که آسيا را آزاد کند، آنها بايد در يک مبارزه ای مشترک با امپراتوری عثمانی، ايران، افغانستان، و عربستان " تحت لوای " آسيا برای آسيا" جمع ميشدند. يک چنين مبارزه ای ميتوانست يکبار و برای هميشه به تجاوز طلبی اروپا خاتمه بخشد و احتمالا" موجوديت خود اروپا را تهديد کند (۷۵). بنابر اين تغير اجتماعی-اقتصادی افغانستان  برای تدارک مبارزه آينده عليه امپرياليست های اروپائی ، غير قابل انصراف است.

 

تأثير سراج الاخبار

طرزی و همکارانش صفحات سراج الا ارا مورد استفاده قرار ميدادند تا افکار و نظريات خود را برای هموطنان و نخبگان حکمرانان استدلال نمايند و بدين ترتيب يک برنامه وسيع و سيستم يافته نوسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را روی دست گرفتند. آنها در تلاش خود برای جلب پشتيبانی طبقه حکمران به بزرگترين موانع مواجه شدند، زيرا که مدرنيزاسيون و علايق ملی با منافع دودمانی و قبيله ای افغانستان لطمه وارد ميکرد. برای کاستن از اين نگرانی ها افرادی مسلمان انقلابی مانند محمد برکت الله (هندی) کسی که به نشريه مقالاتی می نوشت، تأکيد بر وحدت آسيا می نمود و پيشنهاد داشت که افغانستان برنامه مدرنيزاسيون خود را بايد به کمک  "جاپان آسيايی و ضد امپرياليست" عملی بسازد (۷۶).

بهر صورت طرزی و همکارانش صلاح دانستند تا برهدف محدودتر که استقلال افغانستان بود  تأکيد ورزند. آنها اصرار ورزيدند که ترقی و پيشرفت واقعی ملی فقط وقتی ممکن بوده می تواند که يک جامعه از استقلال، حق حاکميت و آزادی کامل بهره مند باشد (۷۷). استقلال کامل افغانها و قبول جايگاه واقعی افغانستان در خانواده ملل برای اکمال ارتقاعات ملی و مدرنيزاسيون سريع کشور اصل اساسی است (۷۸).

ارزش تاريخی سراج الاخبار در فورمولبندی  عقايد و اهداف ناسيوناليزم مدرن افغانی نهفته بود. طرزی و همکارانش نخستين توجيه اخلاقی را برای مدرنيزاسيون افغانستان تدارک ديدند و مدرنيزم را جز لاينفک ناسيوناليزم افغانی خواندند. يقينا" نشريه بصورت وسيع پخش نميشد. اين نشريه به زبان فارسی (با گاهگاهی اشعاری به پشتو) نوشته ميشد و فقط به خوانندگان در مراکز شهری شرقی و غربی افغانستان قابل حصول بود.  هم زمان به آن بيسوادی گسترده ای مستولی بود. اين مسئله همراه با عدم موجوديت کتابخانه های عمومی يا اطاق های مطالعه و هم چنان تازگی خود افکار اين اخبار، حق العضويت گزاف سالانه (يک پوند سترلينگ) و مقالات بيشمار اخبار در باره مسائل مغلق (ابسترکت) و نامأنوس و استفاده مداوم از کلمات ناآشنا اروپائی مانع آن شد که سراج الاخبار به يک نشريه عمومی تبديل نشود.

با وجود آن نشريه يک  طيف مهم از خوانندگان داشت. زبان فارسی روی هم رفته زبان نخبگان افغان بود. بر علاوه علاقه فعال امير به نگهداری نشريه پخش آنرا در بين درباريان، آموزگاران و ادبا، اعضای خانواده سلطنتی، و حتی بعضی از نمايندگان دستگاه دينی کمک نمود. بعضی از خوانندگان اخبار که قبلا" با پاره ای از نقطه نظرات انديشه های مدرنيته و احياگرايی اسلامی از طريق رفتن به زيارت، آثار واردشده، يا از طريق استادان مسلمان از هند و امپراتوری عثمانی آشنائی داشتند، مستعد به پذيرفتن ايده های طرزی و همکارانش بودند. نشريه بدينسان علی الرغم پخش محدود درجه معينی ازموفقيت را داشت. آن افق ديد نخبگان افغان را با معرفی طرح های خيلی جديد به آنها و آشنايی آنها با پيشرفت در ساير کشور های اسلامی،  وسعت بخشيد. اين  هم چنين پيشرفت ادبيات و ژورناليزم افغانی را تهيج نمود. تعداد زيادی شاعر و نويسنده قابل ذکر از قبيل محمد امين (عندليب)؛ نديم، عبدالعلی مستغنی، عبدالهادی داوی، سردار عزيزاله، عبدالحق بيتاب و عبد اله خان قاری و هم چنين تعداد زيادی از ژورناليست های مهم منجمله صفا، علی احمد نعيمی، سرور سباح و عزيز رحمان سافی نيز يا نخستين محل تلاقی شان را در صفحات سراح الاخبار پيدا نمودند و يا شديدا" تحت تأثير سبک و ايده های آن بودند.

بعضی از اهداف طرزی و جوانان افغان از ديد آن زمان خيلی بلند پروازانه بودند؛ خيلی از پلان های شان اگر نه کاملا" غير واقعبينانه حد اقل خيلی خوشبينانه بود. اگر چه آموزش های پان اسلامی و ناسيوناليستی آنها و ندا آنها برای استقلال  افغان ها هم در بين توده ها انعکاس کاملا" گسترده و هم حمايت سياسی و دينی کاملا" همه جانبه داشت، اما پيشنهادات آنها برای مدرنيزاسيون و رفورم فاقد چنين پشتيبانی بود. تعداد زيادی از سران قدرتمند اقوام به مخالفت کردن با نوآوری و رفورم از ترس آنکه قدرت گرفتن دولت مرکزی به بهای موقعيت آنها تمام خواهد شد، مخالفت کردند. ترس های مشابهی حواس دستگاه دينی را که از هدف سياسی پان اسلاميزم و ندا برای يک مبارزه عليه امپرياليزم اروپائی قلبا" پشتيبانی نمودند اما به طور عموم با پروگرام های مدرنيزاسيون که ماورای (آنسوی؟) اصلاح سيستم دفاع افغانها رفتند، مخالفت نمودند، پريشان کرده بود. رهبران دينی برحق در پلان ها برای رفورم اجتماعی-اقتصادی يک پايان تدريجی به تصرف آنها بالای تعليم و تربيت، نظارت محکمتر دولتی بالای وقف، افزايش مقررات سکولار از قانون اسلامی، و يک حمله به شيوه زندگی سنتی افغانها، ميديدند.

در عدم موجوديت يک طبقه متوسط قوی و منسجم در افغانستان، سلطنت تنها قدرت بود که ميتوانست  ابزار و نهاد ها تمدن مدرن را رهبری کند. طرزی و همکارانش بدين خاطر حواس شان را برای جلب کردن نخبگان حاکم متمرکز نمودند. آنها تلاش فراوان کردند تا خانواده های مهم را مخصوصا" از قبيله محمد زائی را تشويق نمايند تا فرزندان شان را با شيوه های مدرن آموزش دهند. هر رفورم و پلان مدرنيزاسيون امير (هرچند هم  نسبتا" کم) خير مقدم گفته ميشد، تبليغ ميشد، اعلام ميشد و در سراج الاخبار يک دورنمائی تاريخی حساب ميشد. مقالات بيشماری امير را ستود، کسی که به حيث يک رهبر نمونه و مترقی توصيف ميشود، يک شخصی که احترام و قدردانی جهان اسلامی را بدست آورده است، يک " معمار ترقی"، يک "ستاره درخشان".

حبيب اله طبعا" پشتيبانی با حرارت طرزی و همکارانش را خير مقدم گفت. او به طور آشکار خصوصا" تلاس آنها را در پيدا کردن مشروعيت مونارشی در ناسيوناليزم و اسلام، همچنان توجيه آنها را در تلاش متمرکز کردن قدرت سياسی و  بعضی رفورم ها، و موقف دفاعی آنها را عليه انتقادات خارجی بر عليه خود خير مقدم گفت. با وجود آن هم او پخش نظريات افراطی پان اسلاميزم و ناسيوناليزم حلقه سراج الاخبار را سانسور می نمود و ترس داشت که اين نظريات روابط افغان-انگليس و يا افغان- روسيه را تيره سازد (۷۹). علاوه بر آن  در جريان جنگ جهانی اول  او مشورت آنهای را برای شرکت در مجالس ناسيوناليستها و مدرنيستها که به او اصرار ميورزيدند تا افغانستان به امر امپراتوری عثمانی و اقتدار مرکزی تعهد نموده و به قرار گاه انگليس در امتداد مرز هند حمله نمايد، رد کرد. در اين زمينه او جوانان افغان را که معتقد بودند که امير با اين اقدام خود استقلال بی درنگ  کامل کشور را بدست آورد، (يک قدم اساسی نخستين در راه پيشرفت اجتماعی و اقتصادی) مأيوس نمود. بر علاوه او در مورد انتظارات بزرگ آنها در مورد مدرنيزاسيون کشور ناتوانی نشان داد و مايه مأيوسی آنها گرديد.

در اواخر ۱۹۱۸ اهداف اجتماعی و سياسی که ناسيوناليست های افغان در پی آن بود، در تضاد آشکار با اهداف امير قرار گرفت. روابط بين دو اردوگاه کشش پيدا کرد و طرزی مجبور شد تا انتشار سراج الاخبار را متوف کند. اما بهر صورت سر انجام او و نشريه اش ثابت کردند که قهرمانان موئثری ناسيوناليزم افغانی و استقلال افغانستان بوده اند. با فاصله کمی از توقف نشريه مدرنيست ها و سنتگرايان در مبارزه استقلال به صورت موقتی زير پرچم پان-اسلاميزم و ناسيوناليزم برای حمايت از نبرد عليه انگليس (۱۹۱۹) متفق شدند. که در پايان در جنگ (جنگ سوم افغان-انگليس) افغانستان استقلال کامل اش را بدست آورد.

در سال های بعد طرزی سياستی را دنبال کرد تا با بکار برد نفوذ خود بحيث خسر وزير خارجه و مشاور عمده شاه امان الله جانشين حبيب الله نقش بيشتری در ساختار پاليسی های دولت بازی کند.

 

 

منابع

 

. ۱ تا همين اواخر مطالعه آثار موفقيت شغلی و ايده های طرزی در افغانستان ظاهرا" به خاطری روابط نزديک خانوادگی او و انجمن اش با شاه امان اله  به صورت دقيق فهميده نشده بود. تا اواخر ۱۹۵۰ منابع رسمی افغان هر گونه ذکر نام "طرزی" را حذف کرده بودند. به طور مثال مراجعه شود به رشتيا "ژورناليزم در افغانستان" و انتشارات دولت افغانستان که به مناسبت چهلمين سالروز استقلال افغانستان نشر شده بود. در حال حاضر بهر صورت طرزی و نقش او در جنبش مدرنيست- ناسيوناليست افغان  توسط تاريخ نويسان افغان در حال به رسميت شناختن است. به طور مثال مراجعه شود به  ژوبالZhobal " محمود طرزی" و ادبيات افغانستان.  در افغانستان هيچ شرح  مفصلی (مونوگرافيک) و يا مطالعات کلی افغانی نه به زبان فارسی و نه هم به زبان پشتو در مورد او وجود دارد. اکثريت قريب به اتفاق مطالعات اروپائی و آمريکائی در مورد اسلام مدرن و  ناسيوناليزم آسيايی از ذکر آثار طرزی، سراج الاخبار  و يا آنچه که مربوط به  امر ناسيوناليزم افغانی و مدرنيزم است کوتاهی ميکنند. چند اثر محدود اشاره سطحی به طرزی، نشريه اش و جوانان افغان ميکند. اين ها عبارت اند از  :

Browne, Press and Poetry, pp ۲۴, ۱۰۲; Kohn, Nationalism in the East, p ۳۴۴; Nariman, pp ۲۵۲-۵۸; Bogdanov, “Notes” pp ۱۲۶-۵۲ passim; and P. Sykes, Afghanistan, II, ۲۶۴-۶۵.

در زمره ای مطالعات مربوط به زمان بعد از جنگ جهانی دوم فريزرتايلر Frase-Tyler (افغانستان) طرزی و سراج الاخبار هر دو را ناديده ميگيرد و ويلبر Wilber ، افغانستان (چاپ دوم)، صفحه ۱۶۸ فقط چند سطری به آن اختصاص ميدهد. ..... يگانه مقاله با معنی شرح خلاصه زندگينامه طرزی به انگليسی مقاله اخير دوپری Dupree  "طرزی" ميباشد. در فرانسوی مقاله Dianous, „ Litteraure afghane“، قسمت ۲، صفحات ۱۳۸-۴۴، تلاش منحصر به فرد است تا آثار و نقش طرزی را تحليل نمايد. Adamee، در مطالعه اخير اش تأثير نشريه طرزی و نقش اش را در روابط افغان- انگليس به بحث ميکشد (صفحات ۱۰۱-۱۰۳). افغانستان شناسان روسی با وجود مطالعات بيشمار و تصديق پيوسته از ارزش تاريخی طرزی، سراج الاخبار و جوانان افغان تا هنوز هيچ مطالعات مشرح (مونوگرافيک) در اين مورد ندارد. تا آنجايکه من اطلاع دارم تا ۱۹۶۳ تنها  مقاله منتشر شده به روسی در مورد طرزی يک ترجمه ناقص از  يک اثری که به قلم شاعر افغان خليلی " محمود بک طرزی" ميباشد (صفحات ۱۵۶-۵۷). برای شرح زندگينامه طرزی به روسی مراجعه شود به  Masson  و  Romodin, II, ۳۴۶-۵۱. به قول Masson (II,۳۴۶ fn۹۸,۴۸۵) و  Romodin,  يک دوکتورای منتشر نشده در مورد طرزی به قلم  Mirzoew وجود دارد.

. ۲        سراج الاخبار، سال اول، شماره ۵، ص ۱۲؛ خليلی " محمود بک طرزی"، ص ۱۵۶؛ در Wilber ، افغانستان (چاپ دوم) ، ص ۱۷۸، نويسنده به طور غير عمدی سردار غلام محمد خان را با فرزندش محمود باهم اشتباه ميکند. در مورد زندگی و شعر سردار مراجعه شود به  سراج الاخبار، سال دوم، شماره ۷، ص ۱۱. هم چنين مراجعه شود به بهروز، ص ۳۶۴؛ دوپری، "طرزی"، ص ص ۲-۴؛  Dianous, „ Litteraure afghane“، قسمت ۱، ص ۱۴۳ و قسمت ۲، ص ص ۱۳۸-۳۹؛ و   Masson  II,و  Romodin ، ص ۳۴۷.

. ۳        Katrak, p xiv

. ۴        A.W Tarzi, p ۱۶۹; Masson and Romodin, II, ۳۴۷; Dianous, „( Litteraure afghane“, part II, p ۱۳۹) اظهار ميدارد که طرزی در دمشق در سال ۱۸۶۷ متولد شده است اما او اشباه ميکند، طرزی در غزنی متولد شده است

. ۵        پدر طرزی خيلی زياد به ال افغانی حرمت داشت. مراجعه شود  به ۱۶۹-۷۰  A.W Tarzi, p و قصيده سردار در مورد  ال افغانی در ص ۱۳۸؛  Dianous, „ Litteraure afghane“, Part ۲,.

. ۶        دوپری، "طرزی"، ص ۷

. ۷        Katrak, p xiv. در روضه حکم (ص ص ۱۳۹، ۱۴۴) محمود طرزی از " دلتنگی ( نوستالگی) اندوه آور " اش برای وطن اش افغانستان سخن ميگويد.

. ۸        A.W Tarzi, p ۱۷۰

. ۹        Browne, Press and Poetry, pp ۱۱۰؛    Bertels,pp ۱۰-۱۱مينوسد زمانيکه سراج الاخبار شروع به انتشار نمود به استثنايی کاپی های قرآن و چند جلد استاندار مهم مذهبی بيشتر از ۱۰ جلد کتاب منتشر شده  به شمول گلچين های ادبی باستانی فارسی در افغانستان موجود نبود. مراجعه شود به بهروز، ص ۳۶۹. Dianous ,( Litteraure afghane, part ۲ , p ۱۴۰)  اين شمار را به دو رقم ميزند، اما طوريکه معلوم ميشود او چند اثری را که در زمان حاکميت عبدالرحمن منتشر شده بودند را مستثنأ ميکند.

. ۱۰      سراج الاخبار، سال اول، شماره ۲۱، ص ۵ و ص ۹.

. ۱۱      همانجا، سال هفتم، شماره ۱۶، ص ۶.

. ۱۲      محمود طرزی روضه حکم، ص ص  ۱۴۰-۱۴۲. مراجعه شود همچنين به سراج ا لاخبار، سال هفتم، شماره ۱۴، ص ۴ و ۱۸، ص ص ۴-۶؛ و سال سوم شماره ۱۶، ص ص ۱۰-۱۲.

. ۱۳      محمود طرزی روضه حکم، ص ص  ۱۴۶-۴۷، ۱۴۹.

. ۱۴      سراج ا لاخبار، سال سوم، شماره ۱۳، ص ۱۳ و ۱۹، ص ۷.

. ۱۵      همانجا، سال هفتم، شماره ۱۸، ص ۷.

. ۱۶      همانجا، سال دوم، شماره ۱۳، ص ۳ و ۱۸، ص ۱۵. مراجعه شود همچنين ، سال دوم، شماره ۱۴، ص ۲۳، و ۲۱، ص ۳.

. ۱۷      همانجا، سال ششم، شماره ۱۴، ص ۲ و  سال اول، شماره ۱۰، ص ۱۳. مراجعه شود همچنين ، سال دوم، شماره ۱۶، ص ۳.

. ۱۸      همانجا، سال سوم، شماره ۱۶، ص ص ۱۰-۱۲.

. ۱۹      همانجا، سال اول، شماره ۱۶، ص ۱ و  سال دوم، شماره ۱۲. مراجعه شود همچنين ، سال سوم، شماره ۱۷، ص ص ۵-۸.

. ۲۰      همانجا، سال اول، شماره ۱۶، ص ۱ و  سال سوم، شماره ۲، ص ۸ و ۸ ص ص ۵-۸. مراجعه شود همچنين ، سال پنجم، شماره ۱۷، ص ص ۸ و سال هفتم، شماره ۱۹، ص ۸.

. ۲۱      مراجعه شود به نامه محمد برکت الله يک انقلابی هندی و مقاله نويس سراج الاخبار در همانجا سال سوم، شماره ۲، ص ۸.

. ۲۲      همانجا، سال چهارم، شماره ۸، ص ۵ و  سال پنجم، شماره ۱۹، ص ۲.

. ۲۳      همانجا، سال دوم، شماره ۱، ص ۱۶.

. ۲۴      همانجا،  شماره ۱۶، ص ۸.

۲۵.       همانجا، سال چهارم، شماره ۱۵، ص ص ۶-۷، ۸.

. ۲۶      محمود طرزی روضه حکم، ص ۱۵۶.

. ۲۷      سراج ا لاخبار، سال دوم، شماره ۱۴، ص ص  ۱۴-۱۵؛ و سال پنجم، شماره ۱۷، ص ص ۱۰-۱۱. مراجعه شود همچنين به مقاله عبدالرحمن، سال سوم، شماره ۱۷، ص ص ۵-۸.

. ۲۸      همانجا، سال سوم، شماره ۲، ص ص ۲-۳؛ و سال اول، شماره ۱۰، ص ۱۳.

. ۲۹      همانجا، سال سوم، شماره ۱۷، ص ص ۸-۵. مراجعه شود همچنين به مقاله ملا طوطی، سال سوم، شماره ۸.

. ۳۰      محمود طرزی روضه حکم، ص ص ۹، ۱۱-۱۲، ۱۴.

. ۳۱      سراج ا لاخبار، سال ششم، شماره ۱۴، ص ص  ۲-۳؛ و سال اول، شماره ۴، ص ۹. مراجعه شود همچنين به سال سوم، شماره ۱۷، ص ۴ و سال پنجم، شماره ۱۷، ص ۵.

. ۳۲      همانجا، سال اول، شماره ۱۲، ص ص ۱-۲ و سال سوم، شماره ۸، ص ۵ و ۱۷، ص ۴.

. ۳۳      همانجا، سال پنجم، شماره ۲۳-۲۴، ص ص ۸-۱۰.

. ۳۴      همانجا، سال سوم، شماره ۶، ص ۴؛ محمود طرزی روضه حکم، ص ۶.

. ۳۵      سراج ا لاخبار، سال چهارم، شماره ۲۱، ص ۶؛ و سال پنجم، شماره ۱۷، ص ۹. مراجعه شود همچنين به سال سوم، شماره ۲، ص ۷.

. ۳۶      همانجا، سال پنجم، شماره ۱۷ ص ۷.

. ۳۷      همانجا، سال دوم، شماره ۱۳، ص ص ۳-۴؛ و سال سوم، شماره ۲، ص ۸. مراجعه شود همچنين به سال پنجم، شماره ۱۷، ص۸؛ محمود طرزی روضه حکم، ص  ص ۱۵۳-۵۴.

. ۳۸      در مورد استفاده انگليسی مراجعه شود به سراج ا لاخبار، سال چهارم، شماره ۲۲، ص ۷. در مورد توريزم مراجعه شود به محمود طرزی روضه حکم، ص  ص ۴۵-۴۷، ۴۹.

. ۳۹      سراج ا لاخبار، سال هفتم، شماره ۱۹، ص ۹؛ و سال دوم، شماره ۲۴، ص ۳.

. ۴۰      همانجا، سال پنجم، شماره ۶ ص ۹.

. ۴۱      همانجا، شماره ۱۷، ص ص ۱-۲؛ و ؛ محمود طرزی روضه حکم، ص  ص ۱۵۱-۵۲، ۱۵۳.

. ۴۲      سراج الاطفال، سال اول، شماره ۴، ص ۴.

. ۴۳      سراج ا لاخبار، سال اول شماره ۱۲، ص ص ۱۴-۱۵؛ و ؛ محمود طرزی روضه حکم، ص ۵.

. ۴۴      سراج ا لاخبار، سال اول، شماره ۴، ص ص ۷-۸؛ و سال دوم، شماره ۱۶، ص ص ۱۱-۱۲.

. ۴۵      همانجا، سال چهارم، شماره ۱۵، ص ص ۶-۷؛ سال هفم، شماره ۱۶، ص ۶. وسال دوم، شماره ۱۶، ص ص ۱۱-۱۲.  مراجعه شود همچنين به مقاله فضلی " کتب خانه ها " سال اول، شماره ۱۷، ص ۱۲.

. ۴۶      Wilber (Annotated Bibliography, pp ۸۱)، اشتباها" تاريخ دو جلدی سراج التواريخ اثر فيض محمد کاتب را به طرزی نسبت ميدهد.

. ۴۷      سراج ا لاخبار، سال دوم، شماره ۸، ص ۱۳، ۲، ص ۳ و ۱۷، ص ۱۵.

. ۴۸      همانجا، شماره ۳، ص ۱۲، و سال اول، شماره ۳، ص ۸.

. ۴۹      همانجا، سال دوم، شماره ۳، ص ۱۰.

. ۵۰      همانجا، سال اول، شماره ۳، ص ۷؛ سال دوم، شماره ۷، ص ص ۱۰-۱۱. A.A Gafarova در KSINA، شماره ۷۳،۱۹۶۳ در باره موقعيت زنان در افغانستان مينويسد و ميگويد که طرزی مکاتب غير دينی (سکولار) را برای دختران ضروری ميدانست، اما من هيچ گونه اظهار قاطع از طرزی در اين مورد پيدا نکردم. من معتقدم که طرزی در اين مورد به علت طبيعت ضد و نقيض اش با تأمل دارای ابهام بود.

. ۵۱      سراج ا لاخبار، سال اول، شماره ۳، ص ۳. به قول دوپری ("طرزی"، ص ص ۵، ۲۱)، طرزی ۲۰ فرزند داشته است که ۱۰ تای آن زنده ميباشند.

. ۵۲      سراج ا لاخبار، سال سوم، شماره ۷، ص ص ۷-۸.

. ۵۳      محمود طرزی روضه حکم، ص ۱۵۱. مراجعه شود همچنين به سراج ا لاخبار، سال اول، شماره ۵، ص ۵، ۷ ص ص ۱-۲، ۱۱ ص ۱۰، و ۲۰، ص ۲.

. ۵۴      سراج ا لاخبار، سال اول، شماره ۲۴، ص ص ۱۰؛ و سال پنجم، شماره ۷، ص ۸.

. ۵۵      سراج ا لاخبار، سال پنجم، شماره ۷، ص ۸.

. ۵۶      سراج ا لاخبار، سال اول، شماره ۷، ص ص ۶-. در اين مورد مراجعه شود همچنين به سال چهارم، شماره ۱۷، ص ص ۳-۴؛ سال سوم، شماره ۱۶، ص ص ۱۴-۱۵. برای اشعار در باره وطن مراجعه شود به سال چهارم، شماره ۱۰، ص ۷؛ سال ششم، شماره ۲۴، ص ص ۱-۳.

. ۵۷      همانجا، سال چهارم، شماره ۲۰، ص ص ۴-۵، و ۲۱، ص ۶؛ سال اول، شماره  ۱۸، ص ۱ و ۸، ص ۴.

. ۵۸      همانجا، سال اول، شماره ۷، ص ص ۶-۷، سال چهارم، شماره ۲۰، ص ۶. طرزی همچنين حاکم را به درخت و ملت را به ريشه های آن تشبه کرد. مراجعه شود به سال اول، شماره ۱۰، ص ۷.

. ۵۹      همانجا، سال چهارم، شماره ۲۰، ص ۶.

. ۶۰      محمود طرزی روضه حکم، ص ۱۵۱.

. ۶۱      سراج ا لاخبار، سال دوم، شماره ۷، ص ۱۴، و ۸، ص ۱۲. مراجعه شود همچنين به سال پنجم، شماره ۱۷، ص ص ۱-۴؛ محمود طرزی روضه حکم، ص ۱۵۱.

. ۶۲      سراج ا لاخبار، سال سوم، شماره ۱۶، ص ۱۳، و ۲۲، ص ۱. مراجعه شود همچنين به سال دوم، شماره ۸، ص ۱۲، و ۲۱، ص ۲.

. ۶۳      همانجا سال اول، شماره ۱۱، ص ۸، و سال ششم، شماره ۶، ص ۶ و ۱۳، ص ص۴-۵. مراجعه شود همچنين به سال چهارم، شماره ۷، ص ص ۴-۵، و ۱۶، ص ص ۸-۱۰.

. ۶۴      همانجا سال اول، شماره ۶، ص ص ۳-۴. برای انديشه ال افغانی در باره استراتيزی سياسی و فرهنگی انگليس در باره جوامع مسلمان، مراجعه شود به ال افغانی و عبدو، I ، ۱۳ و ۱۳۸ II   .

. ۶۵      سراج ا لاخبار، سال اول، شماره ۱۳، ص ۱۵، و ۷، ص ص ۵-۶.

. ۶۶      همانجا سال چهارم، شماره ۲۳، ص ص ۳-۱. برای يک شعر در مورد روابط نزديک با ايران، مراجعه شود به همانجا، ص ۴.

. ۶۷      برای جزئيات مراجعه شود به Lockhart ، نادر شاه؛ همچنين به Brown, A Literary History, IV, ۱۳۷Z and H. Gib, Muhammedanism, p ۱.۲۵

. ۶۸      مرزا لطف اله خان، ص ۹۸.

. ۶۹      سراج ا لاخبار، سال اول، شماره ۱۳، ص ص ۱۰-۱۲، و ۲، ص ۳. مراجعه شود همچنين به سال چهارم، شماره ۲۱، ص ۶.

. ۷۰      همانجا سال چهارم، شماره ۷، ص ۲، و سال دوم، شماره ۲۰، ص ۱۲ و ۲۲، ص ۶. مراجعه شود همچنين به سال چهارم، شماره ۸، ص ص ۵-۶، و سال پنجم، شماره ۱۷، ص ۱۱.

. ۷۱      همانجا سال اول، شماره ۲۰، ص ص ۷، ۱۳.

. ۷۲      همانجا سال سوم، شماره ۶، ص ۴، و سال ششم، شماره ۱۲، ص ۱۲.

. ۷۳      همانجا سال سوم، شماره ۳، ص ۳، و سال دوم، شماره ۱۸، ص ۱۵،  و ۲۴، ص ۱۲؛ سال پنجم، شماره ۱۷، ص ص ۱۰-۱۱.

. ۷۴      ؛ محمود طرزی روضه حکم، ص ۱۴۴.

. ۷۵      سراج ا لاخبار، سال دوم، شماره ۱۶، ص ص ۱۳-۱۴، و ۱۷، ص ص ۷-۸.

. ۷۶      همانجا سال سوم، شماره ۲، ص ۸.

. ۷۷      همانجا شماره ۱۱، ص ۱۱.

. ۷۸      همانجا سال هفتم، شماره ۱۳، ص ص ۲-۴.

. ۷۹      در مورد عکس العمل رسمی انگليس به نشريه طرزی و اظهارات انگليس به امير مراجعه شود به Adamee، ص ص ۱۰۱-۳. به جزوه روسی پخش سراج الاخبار در آسيای ميانه. مراجعه شود به K. M. Troyanovski edt Siniaiia Kniga (Moscow, ۱۹۱۸), ص۱۱۵.

 

 


 


[*] در تز های کلی طرزی و جوانان افغان در رابطه با اسلام، رفورم، مدرنيزاسيون، پان اسلاميزم و امپرياليزم تشابهات زيادی حتی در طرز بيان با آثار ال افغانی، محمد عبدو، و (شاگردش؟) هوادارش محمد رشيد ريدا، رفورميست مسلمان هند سيد امير علی و سير سيد احمد خان، و ديگران وجود دارد. برای انديشه های اين افراد مراجعه شود :

Jomier; Baljon, Muslim Koran Interpretation; Adams, Islam and modernism; W.Smit, Islam in modern history; H. Gibb, Modern Trends; Grunebaum, Islam; as well as Laust; Gragg, Kerr; Vatikiotis; Vatikiotis and makdisi; Kahman, „Muslim Modernism“; and A. Ahmad, „Les musulmans“, and  „Sayid Ahmad Khan.“

 

[†] در متن انگليسی آن صرف دو مصره اول و دو مصره آخر اين شعر آمده است. من برای اکمال کار همه شعر را نوشتم. مترجم

 

[‡] جملات مذکور را نويسنده سراج الاخبار به زبان شعربيان نموده است. که برای جالب شدن مطلب قسمت های از اين شعر نوشته ميشود. مترجم

[§] زنده ياد غبار در اثر مشهور اش "افغانستان در مسير تاريخ"، ص 724 از آثار و تراجم ديگر طرزی نيز نام ميبرد. آثار: سياحت در سه قطع زمين، علم و اسلاميت، آيا چه بايد کرد، ادب در فن، جغرافيای منظوم، معلم حکمت، فلسفه وطن، از هر دهن سخنی، پراکنده. تراجم: سياحت در دور زمين، سياحت در جو هوا، سياحت در زير بحر و جزيره پنهان. مترجم

 

[**]   همچون پاليسی در سال ۱۹۳۰ قبول شد و در سال ۱۹۵۰ زمانيکه پشتو هم زبان رسمی و ملی کشور گرديد؛ شديا" تقويت گرديد. بر اساس  قانون اساسی حاضر بهر صورت فارسی و  پشتو هر دو زبان های رسمی پنداشته ميشوند. برای نظريات طرزی در مورد پشتو به سراج الاخبارا، سال پنجم، شماره ۱، ص ۲، و شماره ۱۹، ص ۵ و سال دوم شماره ۹-۱۲ مراجعه شود. 

 

[††]  طرزی پيشنهاد ميکند که افسران، تکنيسين ها و متخصصين طبی ترکی اجير شوند تا در اجرأ  پروگرام های مدرنيزاسيون افغانستان به عنوان يک نمونه همکاری و همبستگی مسلمانان کمک نمايند. او استدلال کرد که به عنوان هم دينان ترک ها موجب اختلاف داخلی نميشوند و بنابراين حضور آنها مدرنيزاسيون را آسان نموده و سرعت ميبخشد (سراج الاخبار، سال اول، شماره ۱۴، ص ص ۹-۱۰.)