مقاله ی   حاضر از طرف   نویسند  ه   در کنفرانسی

که از تاریخ  نهم تا یازدهم   ماه  دسامبر در ماه دسامبر

دایر گردیده بود ، قراأت گردیده است

 

پیکار پامیر --  تورنتو

  

برخورد دولت  آقای کرزی با مجرمین جنگی

 

دوستان دانشمند و گرامی ! 

موضوعی  را که من میخواهم طی این کنفرانس  مورد بحث نسبتا مختصر قرار دهم ، عبارت از  ( برخورد دولت آقای کرزی با مجرمین جنگی ) است  و  اما  قبل از  آنکه وارد  این بحث شوم  ،  میخواهم  بعرض برسانم که بخاطر دقیق تر بودن بحث و مدلل بود ن  سخن  و تا حدودی هم  بخاطر دست یابی به ریشه های اصلی موضوع  ، این بحث را به چهار عنوان  یا چهار بخش آتی تقسیم نموده ام  :

.        

         1)  اشغال افغانستان توسط نیرو های امریکایی  ، تبلور ی از طرح  " نظم   نوین جهانی " است .

         2)   ترکیب  دولت آقای کرزی  پایه در کنفرانس  بن   دارد .

         3)  برخورد دولت  آقای کرزی با مجرمین جنگی .

  4 )  ضرورت  گشایش جبهه وسیع مبارزات دموکراتیک

 

نتیجه ی کلی .

 

: اشغال افغانستا ن  توسط  نیرو های امریکایی تبلوری از طرح  " نظم نوین جهانی " است  

 

        1پس از جنگ جهانی دوم  و توافقات کشور های فاتح  ،  جهان به دو بلوک شرق و غرب و یا دو قطب سوسیالیسم تحت رهبری مسکو و قطب سر مایه داری به رهبری کاخ سفید منقسم شد و هر دو بلوک مزبور کار زار حیات سیاسی – ایدیولوژیک خاص خود را در پیش گرفتند .  همین انقسام دو گانه ی جهان موجب شد تا حدود نیم قرن  وسواس جنگ سرد  و آماده گیهای جنگی بر دلهای بشریت غلبه داشته باشد .

چون دو بلوک   متذکره  ازهمان وهله ی نخست در تضاد ایدیو لوژیک  و درتقابل هژمونی خواهی در سطح جهانی قرار گرفتند  ،  بنابران  ، هر حرکت و اقدام سیاسی – نظامی یک جانب  ، موجب تحریک و  انگیزش  جانب دیگر میشد . فرایند برجسته ی چنین تحریکات  و یا تسلسل آنهمه کنش ها و واکنشها ی شرق و غرب  در بحران موشکی جزیره ی کوبا در اوایل سده  هفتاد  قرن  گذشته به اوج خود رسید  که بالا ثر آن  ،  دو ابر قدرت جهان به یک فاجعه ی بزرگ جنگی نزدیک شدند .  هرچند روی  ملاحظاتی چند  ، تصادم  نظامی میان دو قطب  نامدار آن زمان صورت نگرفت  و اما بحران مذکور متعاقبا  اندیشه ی تنش زدایی میان دو ابر قدرت  رقیب را بمیان آورد  و به تدریج  موجب گسست  و فرو ریزی پایه های نظامی کلاسیک دو قطبی بودن جهان گردید .

 

جان اف کنیدی رییس جمهور وقت  امریکا  پس از رفع بحران موشکی کوبا  در یکی از سخنرانی هایش صراحتا اعلام نمود :  " جهت ایجاد جهانی امن  تر لازم است مردم امریکا  در موضع متعصبانه ضد کمونیستی خود تجدید نظر کنند" این سخنان  در بولتن " دیپارتمنت  آف ستیت " ، شماره  (49) تاریخ دهم جون 1963 م انعکاس یافت .

پسانها موازی با برو ز موج جدید تحول در سطح رهبری شوروی  و بالاخره  به قدرت رسیدن میخاییل گورباچف ،  دکترین جدید مبنی بر اتحاد اروپا  از یکطرف  و ایجاد قدرتهای  بزرگ اقتصادی  مانند  چین و جاپان  از سوی دیگر سر

(2)

 

بر آوردند  و نهایتا  با طرح  پروستریکای گورباچف  ، باد همکاریهای متقابله  و تشریک مساعی میان شرق و غرب وزیدن گرفت و عاقبت هم  در سال 1990 میلادی  نظام شوروی  زوال پذیرفت . ( انحرافات ایدیولوژیک – سیاسی در سطح رهبری شوروی دیروز ، تبارز گورباچف  و زوال بلوک شرق  به رهبری شوروی ،  ایجاب بحث و تحقیق جداگانه را مینماید  )                   شکست نظامی شوروی در افغانستان و سپس  زوال  امپراتوری مذکور  نه تنها ایالات متحده ی امریکا را در مقام یگانه ابر قدرت جهان نشانید  ،  بلکه  دکترین  " نظم نوین جهانی "  یا گلو بلایزیشن  را نیز از سوی رهبران این ابر قدرت  یگانه بمیدان  آورد .  " نظم نوین جهانی "  که در واقع  ،  جهانی سازی سرمایه یا حاکمیت  جهانی نظام نوین سرمایه داری است  ،  طراحان آن  ، تعریف ضمنی و اغوا کننده ی دیگری نیز ازان بیرون  میدهند و چنین :  "  نظم نوین جهانی  یعنی استقرار قانون و حمایت از اصول مشترک بین الکشور ها ،  مقابله ی باهمی در برابر متجاوز ، توسعه و شگوفایی اقتصادی  ، خلع سلاح رژیم  های  یاغی و بر قراری نظم و امنیت از طریق سازمان ملل"

طرح  " نظم نوین جهانی "  نخستین  بار پس از جنگ خلیچ  و اشغال کویت  در سال 1990 میلادی از سوی جورج بوش ( پدر )  اظهار گردید .  وی در حالیکه از پیروزیهایش علیه عراق خورسند بود ، در یکی از سخنرانی هایش چنین گفت:  "  جنگ خلیچ فارس نخستین آزمون  برای پدیدار شدن یک نظم نوین  در جهان بود ،  جهانی که دران یک نظام جدید حاکم است . "

جورج بوش با این اظهارات  ، در واقع  تکتازی ایالات متحده در جهان و سیر حرکی بعدی ماشین این ابر قدرت بی رقیب بسوی بر قراری حاکمیت مطلق  بر جهان  را به نمایش گذارد . زیرا  از نقطه نظر علوم سیاسی و تفاسیر جامعه شناسانه  ،  میان  " نظم نوین "  و  " نظام نوین "  تفاوت  بزرگی  وجود دارد  و آقای بوش با همچو اظهارات  هدفمندانه  و حساب شده ی خویش  در واقع  برنامه های گذار بسوی استقرار یک نظام جدید سیاسی سر تاسری  درجهان را اعلام نمود .  پس آیا منطقی  نخواهد بود  اگر طرح  برنامه های سیاسی ، نظامی و تبلیغاتی و بالاخره  اشغال کشور های افغانستان و عراق  در سالهای اخیر  از سوی ابر قدرت  امریکا را تبلور طرح بزرگ "نظم نوین " یا همان  " نظام نوین جهانی " بدانیم  ؟!

آنچه در این مسیر ،  بیشتر از همه واهمه بر انگیز است اینست که طراحان  " نظم نوین جهانی "  بی پرده  میگویند غرض  رسیدن به یک نظم نوین جهانی ،  بایست از میان انبوه بی نظمی ها عبور نمود .  چنانکه  ( مانفرد ورنر) منشی عمومی پیمان  اتلانتیک شمالی  در این مورد چنین اظهار میدارد : "  نا تو درجهانی  امن تر  ولی هنوز بی ثبات فعالیت  خواهد کرد ،  نظم قدیم مرده   ولی نظم جدید هنوز شکل نگرفته است .  این یک دوره بی ثباتی و نا امنی عمیقی را بدنبال خواهد داشت > "  (  اثر نظم نوین .  چاپ دانشکده اطلاعات ایران. سال 1371 )دقیقا همینجاست که ما پس از جنگ خلیج فارس و سقوط  بلوک شرق  شاهد بی ثباتی ، خونریزی و بی امنی عمیقی در آسیا ، اروپا ، شرق میانه و افریقا هستیم .  و بهمین  مبنا باید گفت که هرگاه  سر زمین افغانستان و بخصوص شهر باستانی کابل  در پایان شکست قشون روس  و زوال رژیم دست نشانده ی آن  ظاهرا با دست و دماغ  احزاب جهادی – اسلامی  به خاک و خون نشانیده میشود  ،  اگر هزاران هزار باشنده ی یو گوسلاویای دیروز بکام شکنجه و مرگ رفته و آن کشور به پارچه های مختلف تقسیم میشود  ،  اگر "  طالبان "  از آنسوی مرز  برضد ارزشهای ملی ، علمی  و فرهنگی مردم افغانستان فرستاده میشوند ،  اگر تبلیغات و اتهامات  دامنه داری  علیه صدام  به راه می افتد و مردم بیگناه عراق قتل عام شده  و  آن سر زمین به  سر زمین خون و خاکستر مبدل میشود  ، اگر یورشهای  سبعانه و شر م آگینی علیه مردم بی پناه فلسطین  وحتا مقر رهبری فلسطینیان  در رام الله صورت گرفته و خلق فلسطین با این حرکت د ر انظار جهانیان حقیر جلوه  داده میشود  ،  همه و همه  بخاطر هموار سازی راه بسوی همان " نظم نوین جهانی " است که در بالا ازان سخن گفتیم .   پس به این نتیجه ی منطقی میرسیم که  جنگهای بین التنظیمی  و متعاقب آن بیداد نوع طالبی  و شکستن غرور ملی مردم افغانستان بدان وسیله  ، خود ،  بمثابه تمهید و پیش درآمد وضعیت کنونی در کشور مان بکار رفته است .

 

 

 

 

 

(3)

 

ترکیب دولت آقای کرزی  پایه در کنفرانس  بن دارد :    ایالات متحده که از برنامه های استعماری  روس و شیوه  های کاری آن در افغانستان  آموخته  و در جریان سالهای جهاد ،  با شگرد های روحی و اخلاقی  افغانها آشنایی کافی بهم رسا نیده بود  ،  با بکار برد شیوه ها و سیاست های کاملا جدید ی توانست موقعیت خاص کنونی درافغانستان  را حاصل نموده و بدین سان  به یکی از هدف  های مهم ا ستراتژیک  خویش دست یابد  و به این دست یابی تاریخی اش وجهه ی قانونی و عامه پسند نیز ببخشد .

یکی از شیوه  های جدید سیاسی ایالا ت متحده  پس از درامه سازی نوع  طالبی و حصول هدف های خاص ازان  در افغانستان ،  تدویر کنفرانس  بن  و نشانیدن نماینده گان  صرفا چند جناح مورد نظر  به دور یک میز  ،  آنهم  در قاره ی اروپا بود  تا  متعاقب بمباران  شدید افغانستان  و سر کوبی گروه خونریز"طالبان"   ، این  مولود دست   و دماغ خودش ، چارچوب دولت آینده  را معین نمایند .  این کنفرانس  ،  در واقع  ،  ویژه گیهای  آتی را در خود نهفته داشت :

الف )  دایر کننده و تصمیم گیرنده  ی اصلی این کنفرانس  ( بگونه   مشهود و اماغیر مستقیم ) ،  بازهم  ایالات متحده  امریکا و چند متحد جهانی آن بود .

ب )   هرچند تدویر کنفرانس  بن  روکشی بود بر ماهیت گراننده گان اصلی ماشین اوضاع  و حاکمیت سیاسی آینده در افغانستان  ،  ولی باز هم  اشتراک کننده گان  ، بایستی  این فراست خاص و نازک نگریهای  دپلوماتیک را  میداشتند که " باید "  عنصر دلخواه برای  گراننده ی اصلی  را برای رهبری آینده ی کشور بر می گزیدند که  گزیدند .

ج )  کنفرانس بن  فاقد نماینده گان واقعی مردم  فداکار افغانستان و نسل روشنفکر  جامعه افغانی بود و بنابران از همان وهله ی نخست  ، نزد  روشن بینان  و نکته سنجان  بالذات  تهی از درون مایه ی دموکراتیک  و مترقی شناخته شد .  د )  کنفرانس مذکور به گو نه ی بسیار عجولانه و فرمایشی  تنها روی مسایل کلی مانند  تشکیل حکومت انتقالی ، تدویر "  لویه جرگه اضطراری "  ،  راه اندازی  انتخابات ریاست جمهوری و پارلمانی و بالاخره  ،  تقسیم  کرسی های دولتی میان جناح های اشتراک کننده    بحث  و فیصله بعمل آورد ،  سوای  آنکه روی مسایل  واقدامات     مهم  حقوقی ، اخلاقی  و جنایی  و  سایر اقدامات  عدالت جویانه ی جامعه افغانی توجه شود .

ه )  تآیید  اشغال افغانستان  از سوی جناح های اشتراک کننده در کنفرانس بن و حاکمیت سیاسی ابر قدرت  ایالات متحده بر کل کشور  در ازا  تآیید  و حمایت مالی -  سیاسی جانب امریکا از آنها .

با تذکار این نکات  ،  ملاحظه میشود که هرچند  کنفرانس بن توانست اوضاع  درونی افغانستان را متحول گرانیده  ظلمت و استبداد نوع طالبی را مرفوع نمود و اما  این نکته  قابل فهم است که  ایالات متحده  از همان وهله  اول  نه در صدد تطبیق عدالت  ، تآمین دموکراسی واقعی  ورعایت  خواستها و نیاز های حقوقی  ،  اخلاقی و اجتماعی مردم افغانستان  ،  بلکه  در پی تبانی با سایر رژیم های  سر مایه ی غربی  و معامله  با تفنگ سالاران درنده خوی  افغانی   ،  فرصت طلبان و قدرت خواهان  بومی در غیا ب عنصر ملی  -  مترقی غرض  تآمین حاکمیت سیاسی –   نظامی و بر آوردن  منافع ستراتژیک خویش بود ه است .

هر که مصاحبه ی گزارشگر شبکه تلویزیونی  ( سی ان  ان  )   با برژنسکی مشاور امنیت ملی دوران کارتر پیرامون حمایت های بیدریغ امریکا از احزاب بنیاد گرای اسلامی  ،  ویران سازی افغانستان و رشد سرطانی تروریسم  در دهه اخیر قرن رفته را که در سال 1993 انجام داده شد  ،  دیده ویا شنیده باشد ،  اظهارات وی در برابر این سوال که " شما از بنیاد گرایان اسلامی حمایت بیدریغ  بعمل آوردید بدون آنکه عواقب خونبار  و ویرانگر آن بر ضد مردم افغانستان را مد نظر داشته باشید "  ،  با لبخند معنی داری  گفت :  "  ما از آنچه درین زمینه انجام داده ایم  هرگز نادم  نیستیم  ،  برای ما شکست دادن روسها مهم بود و به این هدف رسیدیم  ... " 

بلی !  ایالات متحده  هیپگاه  در پی رعایت منافع  ملی مردم ما نبوده  و نخواهد بود  ،  آنچه همیشه برایش مهم بوده  ، هست  و خواهد بود ، پیشبرد برنامه های ستراتژیک  ورسیدن به هدف های تعیین شده ی جهانی خودش است  و هرگز  باکی نخواهد داشت که در این راه  با چه کسی  ،  یا  چه گروهی  یاکدام   رژیمی داخل مفاهمه  و معامله میشود.  در غیر آن  کیست از خود نپرسد  چگونه  امریکا  ،  این قدرت  مدعی نظم نوین  و حامی دموکراسی در جهان حاضر میشود  در یک کشور ظلمت دیده و بنیاد گرا زده  و قربانی شده  ،  با همان ظلمت گستران عصر و

بنیادگرایان ضد دموکراسی و جنایتکاران  شناخته شده  در پای معامله سیاسی بنشیند  ،  آنها را حمایت مالی نماید و در قدرت دولتی نگهدارد  ؟!

 

 

(4)

 

پس  مادامکه  پایه های اصلی کنفرانس بن را سازش سیاسی ،  مدارای متقابله ، تقسیم قدرت و حمایت های دو جانبه تشکیل داده و دولت را   با یک چنین ترکیب و تمایل بمیان آورده  باشد ،  چگونه  میتوان ازچنین دولتی انتظارداشت تا اعضا و پایه های تشکیل دهنده ی خودش را به جرم ارتکاب جرایم جنگی  و نقض حقوق بشر به پای میز محاکمه کشاند ؟!

قبل از آنکه به توضیح  بخش برخورد دولت آقای کرزی  با مجرمین جنگی بپردازم  ،  بهتر دانستم فراز هایی از کنوانسیون های ژنو و پروژه داد خواهی افغانستان  پیرامون  جرایم جنگی را در اینجا درج نمایم تا درآمدی باشد به کنه مطلب مورد بحث ما:

 

ماده (51)  ، فصل دوم  سال 1977 کنوانسیون ژنو  صراحتا قید کرده است که : "  مبادرت  و یا تهدید به اعمال زور که هدف اساسی آن انتشار ترور در بین مردم ملکی باشد ، جواز ندارد ... حملات نا مشخص و بدون دقت منع است . حملات نا مشخص  عبارت اند از الف )   حملاتی که راسا بر اهداف مشخص نظامی صورت نمی گیرند.    ب ) حملاتی که بحیث یک وسیله یا روش  جنگی ،  مستقیما بر اهداف مشخص نظامی متمرکز  نمیباشد . ازان جمله ،  حملات ذیل را میتوان بحیث حملات نا مشخص حساب کرد :

1)  حملاتی که ذریعه  بمباران  هوایی و یا هر وسیله و روش دیگر که یک هدف  واحد نظامی و یا یک تعداد اهداف جداگانه  نظامی واقع در یک شهر ، ده ، قریه  و یا هر محل شبیه آنرا که دران  اهداف ملکی  یا تجمع مردم  متمرکز باشد ،  احتوا کند .    2)  حملاتی که دران  امکان ظهور صدمات بر زنده گی افراد ملکی متصور باشد  ، موجب زخمی شدن آنها  گردد ، به اهداف ملکی صدمه  برساند و یا ترکیبی از این حالات که هدف آن پیشروی مستقیم نظامی  باشد .  ماده  سوم همین کنوانسیون ،  اعمال آتی را منع میکند :  "  1)  تجاوز و تعدی بر شخص و زنده گی او ، بخصوص تمام انواع کشتار ،  قطع  اعضای بدن ، رفتار  ناهنجار و شکنجه . 2)   گروگان گرفتن . 3) صدمه به حیثیت فردی ، بخصوص  رویه تحقیر آمیز و غیر انسانی . 4)  اجرای  مجازات و اجرای اعدام بدون حکم قبلی  یک محکمه با صلاحیت .                                                    

.کنوانسیون سال 1949 ژنو ،  تجاوز بر زنان را بحیث  یک  تخلف صریح از حقوق بشر شناخته و تصفیه های   مذهبی و نژادی را ممنوع کرده است  .                                            کنوانسیون  سال 1948  ژنو  شکنجه را منع نموده  و جنایت های ضد بشری را تصریح کرده است . محکمه عالی جنایی بین المللی  سازمان ملل در سال 1996 ،  آنگاه که جنایت های  افسران صرب در بوسنیا را بررسی میکرد  ، تجاوز جنسی بر زنان را رسما بمثابه جنایت  جنگی اعلام نمود .                                                                                                                                                                                                                                                                                       

 

 

(5)

 

 بر خورد دولت آقای کرزی با مجرمین جنگی :   اولا باید گفت که در جامعه ی سنتی و عمدتا فیودالی افغانستان  از سالها بدینسو مکانیسم قدرت و وجهه ی   قانونی رهبریت  ،  متآسفانه از بستر قومی و قبیله وی  بر علاوه ی بر خورداری از  مال وسلاح و حمایت  های خارجی مایه میگرفته است . این روند نا ستوده که با دموکراسی و اصل قانونیت در تضاد است ، تا امروز بر شانه های استخوانی مردم افغانستان سنگینی میکند. اگرچه ایالات متحده ی امریکا در مورد گزینش آقای حامد کرزی  در سمت رهبری  دولت افغانستان  نکات و ملحوظات  ذ کر شده مانند  پشتون تباری ، وفاداری به شاه سابق ، بر خورداری از اعتماد سیاسی کمپنی های بزرگ جهان سر مایه  و ... را مدنظر  داشته است  ،  ولی  با آنهم از آنچه  رهبر کنونی دولت افغانستان فاقد آنست عبارت از یک تشکیل منضبط حزبی  با اعضای فعال و وفادار به وی ،  نام و نشان جا افتاده ی سنتی ، قا طعیت اجرایی  و اراده مستقل فکری -  سیاسی میباشد .  این کمبود ها  با خط مشی امریکایی در کشور غمزده ی ما  در مقطع کنونی طوری همسویی  بهم رسانید ه است که هر دو باید به تشکیلات احزاب  و " تنظیم " های اسلامی  حتا از نوع  بنیادگرا ترین آن  و قوماندانان مسلح جنگ سالار ولو از نوع خونریز ترین آن  اتکا کنند و یا با آنها از در مروت و مدارا پیش آیند .  بنابران  ،  هردو ( امریکایی ها و دولت آقای کرزی )  بایستی از رفتن بسوی یک دموکراسی واقعی و مورد خواست  مردم ما اجتناب نمایند  .  هردو  بایست غرض ماندن در حاکمیت و رسیدن به هدف های خاص و عام ،  با آنچه  بنیاد گرای مذهبی  ،  جنایتکار جنگی  و ویرانگران حرفه وی هست  ، بالای

یک سفره  بنشینند و به ریش خلق ما بخندند.  ( این درامه سیاسی در واقع ،  ترکیب مجبوریت و ذات ماهیت را بنمایش گذارده است  )

پس  آیا تعجبی خواهد داشت اگر در چهار چوب  چنین دولتی  یک ملای  متعصب کم سواد و ضد ترقی و پیشرفت  در راس  امور قضایی کشور نشسته  و جز رفتن به  راه و رسم  دره  و تکفیر چیز دیگری را نشناسد ؟!   آیا طبیعی نخواهد بود  هرگاه  آقای صبغت الله مجددی  رییس شورای همآهنگی در سالهای خونین 1994 و 1995

میلادی و شریک جرم  ویرانگران شهر کابل   ،  هم رییس  " لوی جرگه "  قانون اساسی باشد و هم  رییس به اصطلاح  کمسیون تفاهم ملی  در دولت آقای کرزی ؟!   آیا تعجبی دارد  اگر فرماندهان  و هدایت کننده گان جنگهای خونین و تباهکن شهر کابل  هنوز هم درمواقع  و مراسم خاص ملی و رسمی در  کنار رییس جمهور جلوه نموده  و خودشان را به  چشم ملت داغدار و حرمان کشیده ی افغانستان بزنند ؟!    آیا کسی هست تعجب کند وقتی آقای کرزی  صدها صفحه  اوراق پیشنهادی  کمسیون مستقل حقوق بشر افغانستان و سایر موسسات حقوقی بین المللی مبنی  بر محاکمه ی جنایتکاران جنگی را  " ناقص "  خوانده   و آنرا حفظ  نماید ؟!

این را گفتم  بخاطر آنکه  دانسته شود رییس جمهوری که فاقد حتا چند تن از محافظین قابل اعتماد غرض محافظت  جانش بوده  واین  محافظین در برابر خرچ گزاف  از ایالات متحده  خواسته شوند ،  چگونه  بتواند اربابان تفنگ

وخمپاره  و مافیای جرم و جنایت در کشور را به محکمه ی عادلانه ی مردم بسپارد ؟!   واما ،  شمارش و نگارش نکات بالا هرگز  بدین معنا نیست که محاکمه و مجازات  جنایتکاران جنگی و ناقضین  حقوق بشر در افغانستان برای همیش بسته گی به درجه خوشبینی  یا بدبینی شخص آقای کرزی  داشته باشد   . چون  اصل عدالت  بالذ ات خواستنی و انکار نا پذیر است  و باساس نورم های حقوقی و عرف بین المللی ،  اعضای جامعه  ،  بخصوص زیانمندان و وابسته گان قربانیان ، تطبیق  عدالت  را مطالبه  میکنند  و در طول تاریخ مدنی بشر  ،  از مجرمین و جنایتکاران همیشه بازخواست صورت گرفته و باسا س قوانین جزایی  و رعایت حقوق انسانی مجازات هایی برای آنها  تعیین گردیده است .  بنابران  ، آقای کرزی نمیتواند  محاکمه ی مجرمین جنگی را تا مدت های  نا معلوم به تآ خیر بیندازد .  بخصوص که  در کنار افکار عامه ی جامعه ی افغانی  ،  خوشبختانه  افکار عامه ی جهان ،  نهاد ها  و موسسات مدافع حقوق بشر ،  کنوانسیون های پذیرفته شده ی ژنو  و فشار مبارزاتی  روشنفکران و وطنپرستان واقعی در داخل و خارج افغانستان قرار دارند  و نهایتا  دولت یا دولتهای افغانستان را مجبور به اجرای قانون و تطبیق عدالت در این زمینه  خواهند ساخت .  قبل از آنکه  به قسمت چهارم  این بحث بپردازم  ،  خاطر نشان میسازم که نقض حقوق بشر و ارتکاب  جرایم جنگی تنها در دوران حاکمیت خونین " تنظیم "  های جهادی  و سالهای دار و تازیانه ی " طالبان "  صورت نگرفته  ،  بلکه قبل  ازان نیز از آغاز کودتای ثور در سال 1978 میلادی تا زوال کامل رژیم کودتا در سال 1992 میلادی  از سوی رهبران  و منسوبین " حزب دموکراتیک خلق افغانستان "  ،  اشغالگران مسلح روسی  و دستگاه های  استخباراتی  آنان انجام داده شده است که به هیچصورت  نباید آنرا از نظر فروگذاشت.   گرفتاریهای  گسترده  و بی دلیل هم میهنان بیگناه ما ،  شکنجه های طاقت فرسای ضد انسانی ، زندانی کردنهای بیباکانه  و کشتار های دسته جمعی توسط  عمال ( تره کی -  امین )

(6)

 

را چطور میتوان فراموش کرد ؟!  مادامکه رژیم  ،  خود  ،  با ترتیب دادن  لیست رسمی و نصب آن بر دیوار عمارت وزارت داخله ( وزارت  کشور )  ،  به  قتل  پانزده هزار تن تنها ظرف نه ماه حاکمیت  تره کی  اعتراف نماید ،  گستره کشتار های سنگدلانه  در دوران  کوتاه حاکمیت  حفیظ الله امین را که خیزش های مخالفانه ی سرتاسری  اوج گرفته بود ،  میتوان حدس زد ...  در اینجا یک  نمونه ی بسیار کوچکی ازان همه جنایت ها را  که در  راپور مقدماتی  پروژه  دادخواهی افغانستان که  در اکتوبر 2004 میلادی ترتیب گردیده و تعداد کشته شده گان را یکهزار نفر نشان میدهد ،  مدنظر باید داشت  تا سلسله ی این کشتار ها و جنایت ها در اذهان  مجسم گردد . این   قتل  دستجمعی باساس راپور متذکره  ،  در محلی بنام ( کراله ) مربوط  ایالت  (کنر) در جنوب شرق افغانستان  توسط صادق عالمیار برادر صدیق عالمیار و جگرن( سرهنگ ) گل رنگ ( فعلا مقیم کویته پاکستان ) انجام داده شده است  .  جریان  چنان بوده  که  صادق عالمیار عنصر معتمد حفیظ الله امین  اهالی ( کراله )  را بنام  آنکه به آنها سخنرانی میکند   ،  در میدان بزرگی جمع میکند  و متعاقب آن  ،  بدون دلیل یا پرسان  ،  امر فیر ( آتش ) صادر مینماید   و همه  ی آنانرا از پا در می آورد .    در اطراف سایر قتل عام ها   در قبال حوادث چنداول ، بالاحصار ، هرات ،  کابل ، لوگر ، بامیان  ، ننگرهار ، دره صوف  و غیره هنوز هم تحقیقات ادامه دارد . البته این سلسله به تنها یی نمیتواند مجموع قتل ها و شکنجه ها  و سر به نیست کردنهای وحشیانه ی دوران حاکمیت " حزب دموکراتیک خلق افغانستان "  را احتوا نماید  .

در یک بخش از راپور مقدماتی  پروژه داد خواهی افغانستان  راجع به  تنظیم های جهادی در سال های 1992 تا 1996 میلادی چنین آمده است  :  "   باساس راپور های  نماینده گان حقوق بشر در کابل بین سالهای 92 – 1996،  حزب اسلامی گلبدین  هزارها نفر  از اهالی ملکی شهر کابل را به قتل رسا نیده است ... هر یک از جناح

های مسلح کابل انباری از سلاح  های سنگین را تصرف کرده بودند و آنرا در جنگهایی که در این وقت در کوچه های کابل شعله ور بود ، بکار  می بستند .  آن جناح هایی که قوای هوایی و طیاره ( نیروی هوایی و هوا پیما) و هلیکوپتر ها در اختیار داشتند به شمول مسعود  و   دوستم ، خاصتا نواحی جنوب و غرب کابل را در مراحل مختلف  بمبارد کردند وحزب وحدت نیز در جنگهای خود با اتحاد  اسلامی  سیاف  و مسعود از قوای توپخانه  استفاده نمودند .  این حملات ... منتج به تلفات جانی ده ها هزار تن از اهالی ملکی ( شهروندان غیرمسلح )  گردید  و موجب تخلفات  صریح و خطر ناک از قوانین جنگ شد."

باز در همین پروژه  داد خواهی  آمده است که : "  در ماه جون 1992  بین حزب اتحاد اسلامی سیاف که در پغمان مستقر بود و حزب وحدت  جنگ در گرفت .  در جریان  این جنگ  ،  قوای حز ب  اتحا د اسلامی سیاف  و حزب وحدت  افراد نظامی یکدیگر را اختطاف میکردند که در این میان یکعده زیاد  آنها به قتل رسیده و یا  نا

پدید شدند  و عده دیگر  که ابتدا بخاطر ارزشهای  بالقوه سیاسی شان اسیر بودند ، بعدا به قتل رسیدند که اینهمه تخلفات  و بد رفتاریها ،  ارتکاب جرایم جنگی  خطرناک  را بیان میکند . "                                               

"  حزب اتحاد اسلامی سیاف  و وحدت  هردو ،  مردم غیر نظامی را خانه بخانه هدف گرفتند و مورد هجوم وحشیانه قرار دادند ، چنانچه  در اولین تجاوز جنسی که ازان  به حیث سلاح جنگی استفاده شد ،  نیرو های اتحاد اسلامی سیاف به عده بیشمار  زنهای هزاره و در مقابل ،  حزب وحدت  به زنهای  پشتون تجاوز وسیع کردندکه بر اساس قوانین جنایی بین المللی ،  جنایات ناشی از تخلفات جنسی از جمله جرایم جنگی محسوب میشوند."

"  در جنوری 1994 ،  دوستم  یک پیمان همکاری با حکمتیار  به امضا رسانید  و بر قوای مسعود حمله کرد . باید گفت که  این حمله از جمله شدید ترین جنگها  پس از سقوط حکومت نجیب  بود که رخ داد و در اثر آن بین ماه جنوری تا جون ،  حدود بیست و پنجهزار نفر در شهر کابل کشته شدند . "

"  قوای طالبان حین عقب نشینی از مزار شریف و بعد از قتل عام عساکر شان  از طرف مخالفین ،  در صدد انتقام برآمدند  و اقلا هشتا د تن  اهالی ملکی بیگناه  را در ماه جون 97 به قتل رسا نیدند .  طالبان  یکسال بعد در ماه  آگست 1998  در حالیکه حمایت کامل و اساسی پاکستان را با خود  داشتند ،  کنترول شهر مزار را دوباره بدست گرفتند و بیش از دو هزار نفر را که عمدتا  هزاره های ملکی بودند   قتل عام کردند . "

 

(7)

 

"  طالبان  در ماه جولای 1999 یک حمله تهاجمی بزرگ  را در امتداد اراضی هموار شمال کابل که مشهور به وادی شمالی است  به راه انداختند .  این حملات  که در مجموع شامل کشتار اهالی ملکی ،  به آتش کشیدن قریه

ها،  مزارع و تاکستانها شد .... خرابی های مربوط  این حوادث از شمار بیرو ن است . "

در همینجا بهتر دانستم اسمای یکتعداد از شخصیت های ملی ، علمی ، مترقی ، مبارزاتی و اندیشمندان کشور عزیزم را که بین سالهای 1982 تا 1994 تنها در شهر پشاور پاکستان و در عالم غربت و مهاجرت  ازطرف بعضی از " تنطیم "  های اسلامی یا شبکه های استخباراتی  " خاد "  و " آی اس آی "  ترور شده و قبلا در کتاب  تاریخی – سیاسی ( نقش پاکستان در تراژیدی خونین افغانستان ) بچاپ رسیده است  ،  درج نمایم  تا سنگینی جنایت هایی که علیه مردم ما انجام داده شده است ،  خوبتر درک شود :

 

1)  داکتر صمد درانی  عضو جبهه ی مبارزین مجاهد                  در ماه  می 1982

2)  پسر لی                عضو سازمان  رهایی                            در ماه می  1982

3)  عبدالرحمن            عضو سازمان رها یی                            در ماه می 1982

 

)  داکتر اسد              عضو سازمان   رهایی                          در ماه می      1983

5)  عزیز الرحمن الفت  نویسنده و ژورنالیست افغان                   درماه سپتامبر1983

6)  انجنیر حمید         فرمانده حرکت انقلاب اسلامی                  درماه فبروری1983

7)  روح الله                 معلم                                                 درماه مارچ 1983

8)  عزت بخش   یکی از فرماندهان  مجاهد ین                           در             1983

9)   سلمان  شاه   یکی از فرماندهان مجا هد ین                           در             1983

10)  داکتر فیض محمد  رهبر سازمان  رهایی                           در ماه نوامبر1986

11)  مولو ی اشرف  عضو  سازمان   رها یی                           درماه نوامبر1986

12)  میرو یس       مبارز راه  آزادی افغانستان                         درماه نوامبر 1986

13)  محمود          مبارز راه  آزادی  افغانستان                         در ماه نوامبر1986

14)  زمر ی         مبارز  راه  آزادی  افغانستان                      در ماه نوامبر 1986

15)  عبدالشکو ر    مبارز راه  آزادی  افغانستان                      در ماه نوامبر  1986

16)   محمد سرور    مبارز راه آزادی افغانستان                      درماه نوامبر   1986

17)  محمد هما یون   مبارز راه  آزادی افغانستان                     در ماه نوامبر 1986

18)  شیر آغا  مبارز راه  آزادی افغانستان                             در ماه جولای 1983

19)   صفی الله  افضلی یکی از فرماندهان جبهه هرات            درماه  جولای  1987

20)  حاجی حسین       یکی از فرماندهان جبهه نجات ملی       در ماه سپتامبر  1989

21)  بهاالدین مجروح  نویسنده  و ژورنا لیست افغا ن              در ماه فبروری 1989

22)  انجنیر فتاح  ودود   یکی از مبارزین راه آزادی              درماه سپتامبر   1989 

23)  عصمت قند هار ی یکی از مبارزین راه آزادی          در               1989                                        

24)  داکتر ذکریا بدخشانی  یکی ازمبارزین راه آزادی         درماه آگست   1989

25)  سلطان احمد   رهبر سازمان  پیکار                         در ماه جنوری  1989

26)  گلبدین   یکی از مبارزین راه آزادی                          درماه جون     1989

27)  پروفیسور عبدلقیوم رهبر ، رهبرسازمان آزادیبخش

        مردم افغانستان ( ساما )                                           درماه جنوری 1990

28)  داکتر سعادت  شکیوال    عضو حرب ملت                    در ماه مارچ  1990

29)  ناصر زما نی               عضو حرب ملت                    در ماه مارچ  1990

30)  عبدالعزیز               عضو حزب افغان ملت                 در ماه مارچ  1990

31)  بر یا لی                   عضو سازمان رها یی                 درماه می  1990

32)  انجنیر دلا ور          عضو سا زمان  رها یی               در ماه  جو  ن  1990

33)  ملانسیم آخند زاده  فرمانده حرکت انقلاب اسلامی                             1991

(8)

 

34)   گل محمد خورشیدی  عضصو جنبش دفاع  از آزادی                        1993  

35)  ولیخان کروخیل    عضو شورای تفاهم                                         1993

36)  فاروق عزیزی   کارمند کلنیک  دندان برای مهاجرین       درماه جون  1994

37)  عبدالحی شبگیر   شاعر                                           در ماه دسامبر1994

شهدایی که تاریخ  ترور آنها ر ا دقیقا نمیدانم قرار آتی میباشند :

38)  نسیم  لو دین   عضو حز ب ملت

39)  عزیز احمد عثمانی  یکی از مبارزین راه آزادی 

40)  سلطان  میر   فرمانده حرکت انقلاب اسلا  می

41)  سخی گل        مجا هد

42)  مامور برا ت    مجاهد

43)  عبدالرحیم  چنزایی     ژورنالیست

44)  عبدالحکیم  کتوازی رییس شورای تفاهم .

 

عجب روزگار ی داریم  که می بینیم  هنوز تعداد زیاد ی از قاتلان  و شکنجه گران  و تروریستان  سه دهه ی اخیر نه تنها زنده  و سلامت اند ،  بلکه با جلوه ها  و ادعا ها ی  بلند بالای شان در داخل و خارج کشور از حزب سازی   و عدالت و وکالت  هم سخن میگویند  و غالبا در پناه قوم بازی   و منطقه گرایی  و نژاد پرستی و هر گرایش و همایش دیگر خود شان را  بر گرده ی مردم ما تحمیل مینمایند و به ریش ملت افغانستان میخندند .

باید از آقای کرزی پرسید  که آیا وی میتواند با تآخیر و تعلل  و یا با سکوت و چشم چوشی  پیرامون  محاکمه ی عاملین ترور  و غارت و جنایت در گذشته و حال ،  هزاران یتیم و بیوه ی بازمانده  از شهد ا را قانع سازد؟   آیا

ایشان  قادر خواهند بود نام و خاطره ی  تلخ زندان پل چرخی   و کشتار گاه های دوران حاکمیت دار و دسته ی ببرک کارمل  و احفاد و اسلاف وی  را از یاد ها و خاطره های مردم عذ اب کشیده ی ما بزداید ؟   آیا سینه ی تاریخ کشور ما  میتواند سنگینی شکنجه گاه های خاد  ، یورش های سبعانه به منازل مردم  ، بمباران ها ، زنده بگور کردنها و اعدام  های شبانه و انواع ستمگریهای حامیان روسی آنان را احساس نکند ؟   آیا آقای کرزی    خواهد توانست بر تجاوزات ناموسی و راکت پرانی  های هستی بر انداز و غارتگریهای بی مانند و بیدردانه ی  منسوبین  تنظیم های جهادی ،  بخصوص  بین سالهای 1992 تا 1996 میلادی  پرده ی استتار بکشد؟

آیا ایشان  توان آنرا دارند تا انسان کشی ها ، غرورشکنی ها  ،  فرهنگ زدایی ها  ،  بیگانه پرستی ها ،  آتش زدنها و کوچ دادن های اجباری و شوونیستی  " طالبان "  در حق مردم غم کشیده ی افغانستان را نا دیده گرفته  و عاملین آنهمه  جرم و جنایت  را از راه  مذاکره  و معامله بار دیگر بر گرده ی مردم بنشاند ؟!

بلی  !  کارنامه های  چهار ساله ی  دولت  آقای کرزی  که بقول یکی از ژورنالیستان خارجی  ،  دولت مذکور بیشتر به یک شرکت سهامی می ماند تا یکدولت مدنی و قانونی ،  واقعیت های دردناکی را قدم به قدم در برابرچشم  تیز بین مردم  به نمایش گذارده است .   هرچند مردم افغانستان  با استفاده از شعور خاص ملی خویش از اول میدانستند که سر زمین مادری شان  اینبار از سوی  ابر قدرت ایالات متحده اشغال گردیده است  ، ولی باآنهم باساس نفرت عمیقی که از تنظیم های جهادی و دارو دسته ی " طالبان " داشتند و دارند ،  از آقای کرزی  به  امید رفع نیاز ها  و یا لااقل کاهش   آلام دیرینه ی شان  استقبال بعمل آوردند  ،  ولی دیری نپایید که آتش امید شان کمرنگ گردید و قرار است نومیدی کامل به سراغ شان بشتابد .

 

4)  ضرورت تشکیل  جبهه  وسیع دموکراتهای مبارز افغانستان :    جنایتکاران  ، مستبدین  و معامله                                                                                                        گران حاکم  مسلما در نبود عناصر معترض  و مبارز  و در فقدان یک جبهه  مشترک وطنپرستان  وعدالت خواهان است که به حاکمیت استبدادی  ،  نا عادلانه  و ضد مردمی خویش  در  جامعه  ادامه میدهند  و  باز  در غیاب همین   عناصر   آگاه  ، مبارز  و انقلابی است که پای هیچ قاتل و ستمگر  در دایره ی عدالت خواهی و زنجنیر مجازات گیر نمی افتد.  وقتی بافت سیاسی و وضعیت کلی جامعه افغانی را مینگریم  ،  به  این نتیجه میرسیم که  دقیقا  پراگند ه گی  و نبود چنین جبهه ی مشترک  کاری  و عدالت خواه است که  شور و بد مستی  مجموع   ویرانگران  و جنایتکاران  روزگار  در کشور را فراهم آورده است .  این بد مستی ها تا بدانجا امتداد یافته است که آنانیکه خود باید در پیشگاه

(9)

 

ملت محکوم و پاسخ ده باشند  ،  فرزندان آزاده  و دگر اندیشان صاحب قلم  و وجدان بیدار  را یکی پی دیگر به محاکمه ی دروغین میکشانند  و مردم عزیز ما را  روز  تا روز در  چنبر  فقر و ترس  و مظلومیت  و بی اختیاری می فشارند .

سوالی که در اینجا مطرح  میشود اینست که چرا  نیرو های روشنفکر مترقی ،  آگاهان سیاسی  و وطنپرستان واقعی افغانستان  تا کنون  قادر نشده اند  چنین جبهه مبارزاتی  علیه نا روایی ها و بی عدالتی ها و عاملین جرم و جنایت را به وجود آورند  ؟   به اعتقاد من  ،  مجموع عوامل آتی ،  موجب  پراگنده ماندن و عدم کارایی  و موثریت قشر روشنفکر  مبارز و موکراتهای آزاده ی جامعه ی ما گردیده است :

1)  موج کشتار های گسترده  و حساب شده ی این قشر توسط اشغالگران روسی ، حزب مزدور ( حزب دموکراتیک خلق افغانستان )  و خیانت این حزب  در برابر دموکراسی ،  ترقی  و سوسیالیسم از یکطرف   و ترور وکشتن  و  بستن و راندن  هد فمندانه ی  آنان  توسط تنظیم های بنیاد گرای جهادی و حامیان خارجی آنها ازطرف دیگر . ایجاد یک چنین فضای مختنق  فکری -  فزیکی   دو جانبه یا مضاعف که مدت  دو دهه در داخل

و خارج مرز های کشور به شد ت ادامه یافت  ، بخش زنده مانده  ی این قشر مترقی را بگونه دردناکی به حاشیه راند و دچار یآس  و پسفیسم  نمود .

2)  گسترانیدن  سیستماتیک افکار مذهبی  عقبگرایانه  ی  تمدن ستیز از سوی اخوانیت بین المللی  و حامیان غربی آن در افغانستان و منطقه .    این افکار  کهنه ی ضد ترقی و ضد تمدن چنان با قدرت بسوی جامعه ی سنتی افغانی پمپ گردید  که حتا  هر معلم یا آموزگار مکتب و مدرسه ،  کافر و کمونیست خوانده شد ه   استفاده از واژه  های مقدس آزادی ،   ملت  ،  میهن  و صحبت  از ملت دوستی و   میهن پرستی  و امثالهم  گناه تلقی گردید .

3)  دلسردی و عقب نشینی آنعده از کادر ها  و رهبران جنبش دموکراتیک  دهه ی قانون اساسی و دوران جهاد ضد روسی که به نحوی  از انحا از چنگال  خونین دشمنان خون آشام رهیده بودند  .  اینان  حتا در اقامتگاه  های

بیرون از کشور در قبال اوضاع جامعه ،  با بدبینی و بی تفاوتی بر خورد نموده تقاضا های بعضی از افراد صفوف جنبش  پارینه  مبنی بر سامان دادن  به کار مبارزه ی مجدد را بصورت بیدردانه یی  جواب رد دادند .

4)  کشتن روحیه ی نیمه جان قشر روشنفکر  و محو کامل شور و نشاط  آنان توسط  لشکر وحشی ، خونریز و ضد علم و فرهنگ  " طالبان "  که اثرات منفی آن در جامعه ای ما  دیر پای  خواهد بود .

)   نبود تکیه گاه بین المللی جنبش سوسیالیستی و افت  این جنبش در سراسر جهان  ،  بو یژه پس از  فرو پاشی  امپراتوری  شوروی  و پیروزیهای  نظام  سرما یه داری  به رهبری ایالات متحده ی امریکا . ( این پیروزی های ایدیو لو ژیک  -- نظامی  ،  متعاقب جنگ خلیچ  فارس در سال 1990  و نقش انفعالی  چین و شوروی  در قبال لشکر کشی  امریکا در خلیچ ،  مسجل  گردید .) ، همچنان  پیچیده گی اوضاع نا بسامان کشور ،  درهم ریزی نیرو های مختلط   جهادی  در چار چوب حاکمیت دولتی  ، موضع گیری های  منحط ،  خطرناک  و انحرافی قومی و زبانی افراد وتشکلات  سیاسی  - نظامی  ،  فریبنده گی  اظهارات  و اقدامات امریکا و متحدین  آن در جهان  ،  منطقه  و افغانستان زیر اسم و رسم  مبارزه با تروریسم ،  بر قراری   " نظم نوین جانی "  و باز سازی افغانستان  و غیره .

در همینجا باید متذکر شد که شرایط اوضاع  جدید  پس از 11 سپتامبر و سقوط  گروه  " طالبان " در افغانستان ،  نیروی روشنفکر وطنپرست در داخل و خارج افغانستان را از نظر فکری به دو بخش تقسیم نموده است  :      الف )   روشنفکران  معترض  و اما  آرمانی و حاشیه نشین    

                      ب   )    روشنفکران  معترض   ولی فعال  و واقعیتگرا                                                                                         

معترضین حاشیه نشین  کسانی اند که میگویند   افغانستان از سوی  امپریالیسم امریکا  اشغال شده و دولت آقای کرزی هم  دست نشاند ه ی محض است  و بنابران  ،  هر نوع خوشبینی  ،  همکاری   و سهمگیری در قبال اوضاع و احوال فعلی کشور در حکم خیانت ملی است .  اینان در پاسخ  به این سوال که  پس  چه باید کرد ؟  میگویند  باید  هر نوع  فعالیت رسمی در چاچو ب نهاد های دولتی  و  شهری و پارلمانی  و ... تحریم  شود . زیرا توسل به مبارزه ی مسلحانه غرض نجات کشور  و تلاش  در راه پیروزی  جنبش کارگری  و سوسیالیستی یگانه راه حل  است و بس .  اینها همان روشنفکران  آرمانی و مبارزین صرفا تیوریک  وسنتی اند که علی الرغم  آگاهی  از ناهنجاریها  ،  نا باوریها  و نا ممکنات فکری ، اجتماعی و اقتصادی  که پیش پای  مردم ما قرار دارد ،  روی چنین کلی گو یی ها پا میفشا رند .

(10)

 

به اعتقاد من  ،  این بخش از معترضین  نه تنها از  انعطاف پذیری  های سیاسی  و درک  درست از تحولات جهانی و بدیل  های مبارزاتی  بهره یی نبرده اند  ،  بلکه چه  بسا با به راه اندازی  انتقاد ها و اعتراض هایی آنچنانی  ،  آنهم در حواشی میدان  مبارزه ی عملی  ، جبن و پسفسیم  و کم کاریهای مبارزاتی شان را توجیه نمایند. واما ،   بخش معترضین  فعال و و اقعیتگرا ی جامعه کنونی ما را آنانی تشکیل میدهد که در عین حالیکه  از واقعیت اشغال سر زمین  مادری شان رنج میبرند و بدان معترض  اند ،  اعتقاد دارند که نباید سر نوشت مردم و میهن اشغال شده را بدست تقدیر سپرد و اوضاع را به تماشاه نشست  ،  زیرا  نه تنها  آزادی ، رفاه اجتماعی و اقتصادی  ،  خود بخود و بدون  دخالت نیروی  آگاه  مبارز جامعه بوجود نمی آید ،  بلکه در صورت  عدم دخالت بر اوضاع  بحرانی  میهن  ، صحنه  صرفا برای تاخت و تاز ارتجاع و استعمار خالی خواهد ماند و در چنین صورتی  ،   دو نیروی مزبور  با سازشها و تبانی های همزادانه ی تاریخی شان  دود از دمار خلق دردمند افغانستان  خواهند کشید .   بنابران  ،  ایجاب میکند این بخش از روشنفکران  آزاده  ،  پیشرو  و دموکارت افغانستان  ،  با رفتن  هرچه  سریع تر  بسوی   ایجاد یک تشکل موثر سیاسی و انسجام  کارهای مبارزاتی

مشمول فعالیتهای  با بر نامه  و منظم  تنویری  ،  تبلیغی  و افشا گرانه  و تداخل فعال در مسیر اوضاع جاری کشور ،  خود شان را در صحنه ی کار زار متبارز گردانند .

البته در تحت شرایط موجود و با در نظر داشت تجارب  چهار سال گذشته  و علی الرغم  گرد باد تبلیغاتی  امریکاییان  مبنی برتآ مین  آزادی  و دموکراسی در افغانستان ،  مبارزات انسجام یافته ی سیاسی – دموکراتیک  در کشور  ،  مسیر  ساده  و بی خطری  نخواهد داشت  ،  چونکه هنوز ارتجاع حاکم  و ایجابات منافع استعماری دران سر زمین  ،  ایجاد گر  تضییقات  و محدودیت  های عدیده ی فکری – فزیکی  در برابر افکار و اندیشه های مترقی  و واقعا دموکراتیک  خواهند بود  .   ولی  به همین دلیل است که نیرو های دموکرات  و مبارز نیز باید

هشیارانه  ،  راه عبور از میان انبوه موانع و محدودیت  های موجود را بکشایند  و به پیش روند . این  قانون تخطی ناپذیر بقا و پیشرفت است .

 

نتیجه نهایی :      انجام  کودتای ثور و متعاقب آن  اشغال کشور توسط ارتش روسی ، همچنان  انحراف عمدی از     اهداف اصلی قیام مسلحانه ی ضد استبداد داخلی  و ضد تجاوز خارجی از سوی " تنظیم" های جهادی و دهاره ی  طالبان که توآم  با تمهید غدا رانه ی قدرتهای خارجی در چند دهه ی اخیر انجام پذیرفت  ،  معیار های کرامت انسانی  ، آزادی های فردی ،  مصوونیت  جانی و مالی و حقوق مد نی و شهروندی  افراد جامعه اعم از مرد  ، زن  و کودک  و در یک کلام  پایه های حقوق بشر در افغانستان را کاملا فرو   ریخت و ارتکاب  خیانت  و جنایت به اعمال  و کردار شباروزی  مجریان سیاسی  وحاکمیت دولتی  مبدل گردید  و  سلسله  تخطی از حقوق بشر و ارتکاب جنایت های ضد بشر ی در چهارمرحله  از به اصطلاح  پاچا گردشی  ها در کشور ،  تا بدانجا  سهل و آسان صورت میگرفت که دیگر مخالفت سیاسی یا خصومت ورزی آشکار و پنهان فرد  که موجب واکنش گروه های حاکم  گردد ، مطرح نبود  ،  بلکه  حتا چگونه ی  شکل و شمایل شخص  ،  نوعیت رنگ جلد  ،  لهجه ی زبانی  و تعلقیت های قومی و سمتی  معیار  قضاوت  و مجازات  های نابود سازنده گردیده بود .  بهمین اساس  هستی صد ها و هزار ها هموطن ما بگونه  خیلی سهل و ساده  بدست افراد و گروه  های مسلح حزبی و تنظیمی ساقط گردید .

         طوریکه  فراز هایی از راپور نسبتا   مفصل کمسیون حقوق بشر  در بالا  تذکار داده شد  و  یقینا   چنین را پور هایی  به اختیار تعداد زیادی از هموطنان عزیز ما قرار گرفته است ،  رهبران  گروه ها  و " تنظیم " های جهادی  در این مورد مستقیما  مسوول شناخته شده اند .   در بخشی از این راپور ،  با این  وضاحت سخن رفته است :

"  در جریان جنگهای 1992 تا 1996  بین التنظیمی  همه نیرو های متحد با  تنظیم های بزرگ که در کابل بودند به  جنایات جنگی دست یازیدند ...  اکثر این قساوت  و بی رحمی ها به امر مستقیم قوماندانهای ارشد ( فرماندهان ارشد )  و یا قسما به امر بعضی از رهبران بلند پایه  تنظیم ها  انجام یافته اند  " 

دوستان گرامی  !  آنچه  در این میان مهم و قابل دقت بیشتر است اینست که مجرمین جنگی و ناقضین حقوق بشر درین اواخر  فریاد  کریه  "   دست همه بخون آلوده است "  را سر داده اند  تا به زعم  خود شان اصل موضوعرا مغشوش و اذهان را منحرف سازند ،  در حالیکه  تنها دستان خود شان  بخون هزاران  انسان بیگناه  میهن مان

(11)

 

آلوده بوده و قانونا  قابل محاکمه میباشند.   بهتر است  گفته شود که  دستان همه ی آنانیکه در سه دهه ی اخیر   با اتکا به  نفنگ وحمایت بیگانه ها صاحب قدرت و صلاحیت شدند ،  بخون بیگناهان آلوده است  تا  از ایجاد اغتشاش فکری و مغالطه کاری های عمدی  اجتناب بعمل آید .

این نکته را نیز بار دیگر باید  تاکید کرد که دولت موجوده  به رهبری آقای کرزی  نه تنها ذا تا مخالف جنایتکاران جنگی و خاینین ملی نیست  ،  بلکه  سر دمداران  آنهمه  جنایات ضد بشری  ترکیب دولت  وی را میسازند .  بنابران ، لازم است  تا نیروهای ملی  --  دموکرات  و روشنفکران  آگاه  و مترقی  کشور  هرچه زود تر اقدام به تشکیل  جبهه ی وسیع مبارزاتی نموده  تلاشها و صدا  های ضد جنایتکاران جنگی را با فعالیت های موسسات مدافع حقوق بشر در افغانستان و جهان یکی سازند  تا بالاخره  قانون و عدالت در باره ی مجرمین و قربانیان دست آنان زمینه ی تطبیق  و تحقق یابد .  تلاشها و اقدامات فعا لین  فدراسیون اروپایی که اخیرا زمینه ی محاکمه ی دو

تن از شکنجه گران و آدمکشان  مربوط  به "  حزب دموکراتیک خلق افغانستان "  در هالند  را مساعد  ساخت ،  قابل قدر و مایه ی الهام برای  کلیه نیرو  های مردمی عدالت خواه در افغانستان و جهان میباشد .

 

بعقیده ی من تا زمانیکه  افغانهای وطنپرست  ،  ترقی پسند  و عدالتخواه دست بهم نداده  فریاد ها ،  اعتراضات  ، توانایی ها و ابتکارات شان را یکی نکنند  و تا وقتی که در بخشهای  حقوقی  ،  تحقیقی ،  تماس گیری های بین

الاافانی و بین المللی  ،  تشکیل کردن  کمیته های دادخواهی  ،  مدنی و اجتماعی ،  گرد آوری اسناد و مدارک ،  نشر و پخش حقایق  جنگی و سیاسی ،  همکاری و تبادل نظر  و بالاخره  شناسایی مجرمین جنگی  و غیره بمثابه ی گروه فشار  بر دولت افغانستان  کار های  سخت  و فدا کارانه را انجام ندهند  ،  دولت موجوده هرگز قادر به محاکمه ی مجرمین جنگی نخواهد بود                                                                                        .                  

                                       ( پایان )