(  مرد سالاری يا مرد جباری ؟؟  )

 

جبارانی از قماش مردان !! که ماهيتاً فرود تر از نامردان  سخيف و بی خاصيت اند .  از جنس نرينه همانا ريش و بروتی به کمايی برده اند و صدا و سيمای وبا دريغ دگر هيچ ! يعنی در مقام مردانگی به مروت ، عطوفت ، معاونت و رفاقت نامردانه پشت کرده اند .

مگر در پستوی هزارتای تيره و تار غريده اند و بروی زن شمشير کشيده اند . زن موجودی که در عرصهء عمر پر ادبار خويش با عطوفت ، رفاقت ، معاونت و محبت والای انسانی بنام مادر ، خواهر ، همسر و دختر پيوند خورده است .

اين سالاران قداره بند در تطور زمان بطور متناوب با دست باز و اتکاء به منشور ذهن پسند خودشان يا با سوء استفاده از فرامين(الهی) وگفته های بزرگان پيشين بنام غيرت ، ناموس ، همت و کرامت که نداشته اند با گرمترين خونی از بيگناهان بی دفاع و بی حامی . از خون مظلومان محبوس چهار ديواری حمام کرده اند ... اينها نسل از غزال ، قناری و پروانه را که نشان زندگی و زيبايی . سازندهء خانه و عشق بوده اند به تير زده اند . پروبال کنده اند . زندانی قفس نموده ويا تحقير کرده اند ... آن موجود مهربان و صبور را با نام های غير از نام مشخص خودش صدا کرده اند : مادر اولاد ها ، عيال ، کوچ و سياه سر . حتا پا را فراترنهاده با جهل مرکب وی را ناقص عقل ، عجوزه ، نمايندهء شيطان ، منبع فساد و پليد خطاب نموده اند ....

بادريغ و درد که در بيشتر آثار کهن مردان پيشين از نحوی متعصبين زن ستيز ازين مقوله ها زياد ديده ميشود ؟!

مگر وقتی زن در عمل ثابت ساخت که ميتواند همدم و همکار باشد . وقتی زن از مرز مشکل و ناممکن عبور کرد ونشان داد که با پيکر ظريف و دست های ظريف تر از آن ميتواند دشوار ترين وظايف را در آسمان ، زمين ، عمق ابحار و زيرزمين انجام دهد . وقتی رمز آگاهی را از برگ و بار انديشه گشود وبا خرد چهار کنج ادب ، تاريخ ، فلسفه ، سياست ، ساينس وتکنالوژی را درنورديد برهان قاطع برای فراست ، کياست و درايت خويش ارايه نمود . و زمانی که لازم شد سينهء پر از عشق را سپر دشمن کرد و با خون خود از ميهن و استفلال وی دفاع نمود و ماندگار شد .

پس چون است که مرد جبار ی سالار هويت وی را از اسم ورسم عاری ميخواهد و قبول ندارد که زن همان وينوس وجاهت ، الههء شهامت وتنديس تقکر است ... مگر اين تبار تاريک . اين نرينهء زورگوی پيوسته زن را نفی کرده و وی را با ( نه ) آذين بسته است .

نگو ، نرو ، نخند ، نبين ، نپرس ، نشنو ، نيا ، نمان و صدها ( نه ) دگر . وی را زنده بگور کرده است و با نشان دادن اين چراغ قرمز برای زن و حذف هويت و شخصيت او برای خود جايگاهء دست وپا کرده است که همه ناشی از ترس بوده ترس از برابری ، ترس از رسوايی حتا ترس از فوقيت ها ... جبار مرد اين نمونهء چندش آور وزن ستيز در پناه قوه و قانون مردانهء خود همان( حارث) است که ديروز خون بانوی شعروادب( رابعه بلخی ) را در حمام از رگ رگ اش برون کشيد . همان است که ( مستوره غوری ) نام آور زن ادب دری را در هزار توی تعصب پنهان کرد . همان است که ( محجوبه هروی ) را به زندان افگند تا لبش برای غل وزنجير غزل رهايی بخواند . همان است که شاعر معاصر ديار من را با مشت و لگد از زندگی ساقط ميسازد ....

ودرين واپسين روزگاری که سردمداران دموکراسی و ديپلوماسی سرزمين مان چهارسوق جهان را از شرين گفته های خويش پر نموده  در پيشگاهء خدا و مردم از قانونيت ، عدالت و مصونيت دم ميزنند کشتن انسان ساده تر از نابودی يک پرنده است . بسيار سوگمندانه که کرامت و شرافت انسان با ارزش و در خور پزيرش را به نحوی دگر به حراج ميگذارند . برای اين وابسته گان متظاهر ريختاندن خون انسان بمثابهء ريختاندن آب برزمين است با همان سهولت . آب از آب تکان نميخورد و کسی بدهکار نيست . قاتل با دستاويز تعصب ناموسی و چی های دگر احياناً چند صباحی را با زيان وزندان خواهد گزرانيد و اندک مدت بعد ملای ، مولويی از قماش خودش نشسته در مسند قضاوت حکم بر حقانيت داده و آدمکش جبار را آزاد مينمايد . او آن جبار مرد باز هم با افتخار شرمگاه اش را بدست گرفته عقب شکار تازه ميگردد تا خون زن ديگری را در پگاهی يا بيگاهی بنام ناموس و غيرت بريزد . زيرا کسی جلودارش نيست ؟! او برای وحشت وشهوت خويش حد ومرز نمی شناسد . برای او ارتکاب هر عملی جايز است . در دنيای او کلمهء ( نه ) وجود ندارد .

اين مردسالار روسپی روزگار است که مشت بر سينه ميکوبد وبا حقارت عربده ميکشد : من اين کردم . من آن کردم . آری من ، من ، من ....

بلی . << او دختر نزده سالهء را با زور تفنگ از خانه و خانواده اش می ربايد . مورد  لت وکوب ، تجاوز و اهانت قرار ميدهد .

او درشست سالگی دوشيزهء پانزده ساله را جبراً به حرمسرای خويش ميبرد که با فرار آن مظلوم تيره ترين تيره گی ها فرا راه اش قرار خواهد گرفت .

اوست که دختر دوازده ساله اش را وادار ميسازد تا در امر خريد وفروش مواد مخدر دستيارش شود .

اوست که دختران جوان و دوشيزه گان پر آرمان را وادار به خود سوزی ميسازد . اوقاتل ( شيما رضايی ) مجری تلويزيون خصوصی طلوع در کابل است . او زنی را در بدخشان سنگسار ميکند . او از زنی اعضای خانواده اش را می گيرد و وی را بمرز جنون ميکشاند تا ژوليده و خاکسار پر درد ضجه بکشد و از هر رهگزری نشان کسانش را بجويد . او ، او ،  اوست ... او (ناديا انجمن ) شاعر با احساس ديار ما و مادر طفلی را با ضرب ستم هلاک ميسازد .

اين ها به هيچوجه قصه های خود ساخته نيستند و هرگز به يک زن و يا يک محل مشخص مختص نمی گردد . اين همه قصه های واقعی و پر درد زن است . زن ديار من که با انواع مختلف خشونت مواجه اند . فرق نمی کند کجا باشد خانه ، محل کار ، بازار يا کجا.

عامل اين وحشت و خشونت همان مرد سالار ی مرد جبار است که در شکل و سيمای پدر ، برادر و شوهر شمشير از نيام ميکشد و خون زن ميريزد .  که گويا بد اخلاق و بد کاره اند . که گويا فراری از خانه و خانواده اند . مگر نگفته اند علت چی بوده و مسبب کی؟

زنان بخاطر گويا اين تخطی ها هميشه زندانی بوده اند و کودکان شان نيز . اما هيچ يک از مردان بدکاره و زن کش که عامل اين همه بدبختی های زن شده اند در هيچ يک زندان ها وجود ندارند !!  چون از يکطرف قانون مشخصی وجود ندارد تا از زن دفاع نمايد دو دگر بی تفاوتی دستگاهء قضايی و پليس زمينهء انهدام زن و شخصيت وی و جسارت مرد نمای قداره بند  در هر عرصه گرديده است . >>

با تجديد پيمان سوگ در نبود و شهادت (ناديا انجمن ) شاعر و غزلسرای با استعداد تاريخ معاصر ادبيات کشور بلند تر فرياد مينماييم : مرگ بر نامردان زن ستيز . نفرين ابدی بر مرد سالاران و مرد جباران بی خرد و نا هنجار اين خشکه مقدسين ناموس کش .

و او گفت : << و خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفريد  نه از سر او تا فرمانروای او باشد . نه از پای او تا لگد کوب اميال او گردد .

بلکه ا ز پهلوی وی آفريد تا با ا و برابر باشد . و ا ز زير بازوی او تا مورد حمايت ا و باشد . از نزديک ترين نقطه به قلب ا و تا معشوق و محبوب ا و باشد>>

_________________________________________________________________________

 

از ( ناتور ) اهدا به (ناديا انجمن ) شاعر نامراد  شهيد ستم مرد سالاری  .

 

( انجمن  )

 

تو ای خواهر گل باغ ا زلی ------   عطر پاکيزهء شعر و غزلی

گر همه حرف  بود  تو  عملی     ------ بدماغ  مرد  کودن   خللی

انجمن انجمن آرا تويی تو  ------  شعر را مطلب و انشاء تويی تو

در شبستان هنر حرف و سخن ------ گل هر وا ژه و معنا تويی تو

کلک ظريف هنر پرورت کو ------ خواهی پرواز کو بال و پرت کو

کنده انگشت و شکسته پر تو ------ مرد وحشی کو شور و شرت کو 

انجمن  خالی  ا ز صدای  تو شد  ------ خالی از قامت رسای تو شد 

تک تک واژه ها و بستر شعر ------ شکوه و حرف و هم ندای تو شد 

تو شهيد  ره  و انديشه  شدی  ------ چو غزا ل کشته درين بيشه شدی

از برای  زن  مظلوم  وطن   ------  تو هزار آ يينه  و  شيشه   شدی

تويی  انوشهء هر شعر و سخن  ------  شهيد   شعر (ناديا انجمن )

بانوی  مظلوم  تاريخ ( کعب )  ------  جاويدانه  شدی  سبزينه  چمن

من آن  فرياد   زن   افغانم   ------   بی   تفاوت  نيم  چون   انسانم

رستگاری   و رهايی   هر زن   ------   ز خشونت  و جفا   آ رمانم

عشق  در  پستوی  غيرت  نکشيد  ------ همت  زن  به نفرت  نکشيد

دل ( ناتور ) صدای شعر ا ست ------ شعر شاعر به  حجت نکشيد  .